Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
redeployment
U
تجدید گسترش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relocation
U
تجدید گسترش دادن
deploys
U
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploy
U
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deploying
U
اعزام ناو به ماموریت گسترش دادن گسترش یافتن باز شدن
deployment operating base
U
پایگاه پشتیبانی گسترش جنگی پایگاه کمک به گسترش نیروها
rallied
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rally
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
rallies
U
تجمع برای تجدید قوایا تجدید سازمان
force tabs
U
نمودار یا طرح گسترش یکانهایا نیروها طرح زمان بندی شده گسترش نیروها
resupply
U
تجدید اماد تجدید تدارکات
rearming
U
تجهیز کردن بااسلحه نوین تجدید جنگ افزار کردن
re edify
U
تجدید کردن
reedify
U
تجدید کردن
re establish
U
تجدید کردن
furbishes
U
تجدید کردن
furbishing
U
تجدید کردن
renews
U
تجدید کردن
renewing
U
تجدید کردن
furbished
U
تجدید کردن
furbish
U
تجدید کردن
renew
U
تجدید کردن
rehabilitates
U
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
refresh
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
rehabilitated
U
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
refreshed
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
rehabilitate
U
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
refreshes
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
rehabilitating
U
تجدید اسکان کردن اعاده حیثیت کردن
modifies
U
تجدید نظر کردن
rechamber
U
تجدید خان کردن
up-to-date
U
تجدید نظر کردن
reorganised
U
تجدید سازمان کردن
reorganization
U
تجدید سازمان کردن
reelect
U
تجدید انتخاب کردن
rearmed
U
تجدید تسلیحات کردن
reconsignment
U
تجدید بارنامه کردن
rearm
U
تجدید تسلیحات کردن
reconcider
U
تجدید نظر کردن در
modify
U
تجدید نظر کردن
marry a second time
U
تجدید فراش کردن
rethought
U
تجدید نظر کردن
revising
U
تجدید نظر کردن
rethinks
U
تجدید نظر کردن
revise
U
تجدید نظر کردن
restructure
U
تجدید سازمان کردن
rethinking
U
تجدید نظر کردن
rethink
U
تجدید نظر کردن
restructures
U
تجدید سازمان کردن
reorganises
U
تجدید سازمان کردن
reorganising
U
تجدید سازمان کردن
reorganize
U
تجدید سازمان کردن
rest
U
تجدید قوا کردن
modifying
U
تجدید نظر کردن
revises
U
تجدید نظر کردن
rests
U
تجدید قوا کردن
reorganizing
U
تجدید سازمان کردن
critique
U
تجدید نظر کردن در
critiques
U
تجدید نظر کردن در
reorganizes
U
تجدید سازمان کردن
reorganized
U
تجدید سازمان کردن
restructured
U
تجدید سازمان کردن
reshape
U
تجدید وضع کردن
refuel
U
تجدید سوخت کردن
reconstruct
U
تجدید بنا کردن
reconstructs
U
تجدید بنا کردن
reconstructed
U
تجدید بنا کردن
reconstructing
U
تجدید بنا کردن
refuels
U
تجدید سوخت کردن
revalidate
U
تجدید اعتبار کردن
rearms
U
تجدید تسلیحات کردن
resupply
U
تجدید اماد کردن
renovation
U
تجدید قطعات کردن
refuelling
U
تجدید سوخت کردن
refuelled
U
تجدید سوخت کردن
up to date
U
تجدید نظر کردن
refueling
U
تجدید سوخت کردن
second wind
<idiom>
U
تجدید قوا کردن
refueled
U
تجدید سوخت کردن
retry
U
تجدید نظر کردن
reviews
U
تجدید نظر دوره کردن
review
U
تجدید نظر دوره کردن
reviewed
U
تجدید نظر دوره کردن
reviewing
U
تجدید نظر دوره کردن
reinstatement of revolving credit
U
اعتبار گردانی را تجدید کردن
fueled
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelling
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuels
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuelled
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
fuel
U
تحریک کردن تجدید نیرو کردن
modify
U
تجدید نظر کردن در طرح اتش
refocillate
U
تجدید حیات کردن بخود اوردن
rehabilitation
U
تجدید قوا کردن توان بخشی
reschedule
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
modifies
U
تجدید نظر کردن در طرح اتش
modifying
U
تجدید نظر کردن در طرح اتش
refect
U
با مشروب یا خوراک تجدید قوا کردن
reschedules
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduled
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
rescheduling
U
در شرایط وام تجدید نظر کردن
reshuffle
U
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
recuperation
U
تجدید کردن روغن وسیله یاجنگ افزار
reshuffles
U
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffling
U
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
reshuffled
U
تجدید سازمان کردن تغییرات سازمانی دادن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
staging base
U
پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
refile
U
تجدید نظر در متن پیامهابرای ارسال تصحیح و مرتب کردن متن پیامهای ارسالی
deployment
U
گسترش
developments
U
گسترش
expansion
U
گسترش
spread
U
گسترش
promotion
U
گسترش
expanses
U
گسترش
promotions
U
گسترش
develops
U
گسترش
expanse
U
گسترش
dispersal
U
گسترش
develop
U
گسترش
propagation
U
گسترش
extension
U
گسترش
line of deployment
U
خط گسترش
development
U
گسترش
extensions
U
گسترش
deploy
U
گسترش
deploys
U
گسترش
spreads
U
گسترش
deploying
U
گسترش
deployment diagram
U
دیاگرام گسترش
abroad
U
گسترش یافته
flank development
U
گسترش جناحی
circumfuse
U
گسترش یافتن
widening of capital
U
گسترش سرمایه
vertical expansion
U
گسترش عمودی
accrues
U
گسترش یافتن
development plan
U
طرح گسترش
widening of market
U
گسترش بازار
develop
U
گسترش وضعیت
path of expansion
U
مسیر گسترش
prompt deployment
U
گسترش مناسب
image speard
U
گسترش تصویر
deploying
U
گسترش یافتن
job enlargement
U
گسترش شغلی
to unfold
U
گسترش دادن
eco development
U
بوم گسترش
bank expansion
U
گسترش بانکی
installed
<adj.>
<past-p.>
U
گسترش یافته
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
گسترش یافته
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
گسترش یافته
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
گسترش یافته
applied
<adj.>
<past-p.>
U
گسترش یافته
deploys
U
گسترش یافتن
prompt deployment
U
گسترش فوری
expansion
U
گسترش توسعه
spread
U
گسترش یافتن
deployment diagram
U
طرح گسترش
spreads
U
گسترش یافتن
deploy
U
گسترش یافتن
accrue
U
گسترش یافتن
deployed
U
گسترش یافته
accruing
U
گسترش یافتن
deployment
U
تفرقه گسترش
expansion
U
گسترش انبساط
generation
U
افرینش گسترش
generations
U
افرینش گسترش
wide-angle
U
عدسی گسترش
sign extension
U
گسترش علامت
wide angle
U
عدسی گسترش
outspread
U
گسترش یافتن
to grow
[into]
U
گسترش دادن
[به]
develops
U
گسترش دادن
to develop
[into]
U
گسترش دادن
[به]
develops
U
گسترش وضعیت
expansion path
U
مسیر گسترش
expansible
U
گسترش پذیر
credit expansion
U
گسترش اعتبار
extensibility
U
گسترش پذیری
develop
U
گسترش دادن
disposition
U
ارایشات گسترش
bank development
U
گسترش شبکه بانکی
spaces
U
گسترش دادن متن
to spread
[across]
[over]
U
گسترش یافتن
[سرتاسر]
growth company
U
شرکت در حال گسترش
redeployment
U
گسترش مجدد دادن
elater
U
خاصیت انبساط و گسترش
expanding industry
U
صنعت در حال گسترش
generated
U
گسترش یافتن افریدن
automatic volume expansion
U
گسترش خودکار صدا
flare angle
U
زاویه گسترش یا گشادگی
space
U
گسترش دادن متن
generating
U
گسترش یافتن افریدن
generates
U
گسترش یافتن افریدن
generate
U
گسترش یافتن افریدن
dispersion
U
تفرقه گسترش یکان
expansion
U
توسعه گسترش دادن کشیدن
open ranks
U
گسترش باز درسواره نظام
spreads
U
بسط وتوسعه یافتن گسترش
extensible
U
آنچه قابل گسترش است
expandable
U
آنچه قابل گسترش باشد
battery groung pattern
U
طرح گسترش توپهای اتشبار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com