English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be fever began to a bate U تب شروع کردبه فروکش کردن یا فرونشستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he began to speak U شروع کردبه حرف زدن
lower U فروکش کردن
abated U فروکش کردن
subside U فروکش کردن
ebb current U فروکش کردن اب
lowers U فروکش کردن
subsided U فروکش کردن
lowering U فروکش کردن
lowered U فروکش کردن
abate U فروکش کردن
subsiding U فروکش کردن
abating U فروکش کردن
abates U فروکش کردن
subsides U فروکش کردن
reflow U فروکش کردن جریان مجدد
start off U شروع کردن شروع شدن
abating U فرونشستن
abates U فرونشستن
abated U فرونشستن
defervescence U فرونشستن تب
ebb U فروکش کردن افول کردن
ebbing U فروکش کردن افول کردن
ebbed U فروکش کردن افول کردن
ebbs U فروکش کردن افول کردن
slakes U کاهش فرونشستن
slaked U کاهش فرونشستن
slake U کاهش فرونشستن
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
ebbed U فروکش
appeasement U فروکش
ebbing U فروکش
refluence U فروکش
let-ups U فروکش
quenching U فروکش
ebbs U فروکش
ebb U فروکش
let up U فروکش
subsidence U فروکش
let-up U فروکش
deflation U فروکش
lysis U فروکش
sudden drawdown U فروکش انی
low tide or water U گاه فروکش اب
drawdown U فروکش سطح اب
low water U فروکش اب رودخانه
refluent U فروکش کننده
catabatic U فروکش کننده
abatement U فروکش جلوگیری
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
to wipe the slate clean <idiom> U شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
embark upon U شروع کردن
set in U شروع کردن
tee off U شروع کردن
embark U شروع کردن
streek U شروع کردن
get off on the wrong foot <idiom> U بد شروع کردن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
put in hand U شروع کردن
embarks U شروع کردن
to strike into U شروع کردن
commencing U شروع کردن
commences U شروع کردن
embarked U شروع کردن
take up <idiom> U شروع کردن
embarking U شروع کردن
commenced U شروع کردن
kick off <idiom> U شروع کردن
set about <idiom> U شروع کردن
commence U شروع کردن
launching U شروع کردن حمله
to open fire U شروع به اتش کردن
to start U شروع کردن به دویدن
launched U شروع کردن حمله
to go [fall] together by the ears [outdated] <idiom> U شروع به دعوی کردن
blast off U شروع بپرواز کردن
launches U شروع کردن حمله
launch U شروع کردن حمله
tune up U شروع باواز کردن
blast-off U شروع بپرواز کردن
start up <idiom> U بازی را شروع کردن
to break into a run U شروع کردن به دویدن
attempting to steal U شروع کردن به سرقت
set to U با اشتیاق شروع کردن
To start from scratch . U از هیچ شروع کردن
to start [for] U شروع کردن رفتن [به]
do up U شروع بکار کردن
come to blows <idiom> U شروع به جنگیدن کردن
to gather way U شروع بحرکت کردن
set-tos U با اشتیاق شروع کردن
set-to U با اشتیاق شروع کردن
warm up U شروع کردن به کار
pipe up U شروع به نی زدن کردن
dig in <idiom> U شروع به خوردن کردن
to f. a laughing U شروع بخنده کردن
get in on the ground floor <idiom> U ازابتدا شروع کردن
to start from the beginning [to start afresh] U از آغاز شروع کردن
open fire U شروع به تیراندازی کردن
turn on <idiom> U روشن کردن،بازکردن،شروع کردن
to set about U شروع کردن مبادرت کردن بکاری
to push off U شروع کردن بیرون رفتن
attempting to commit rape U شروع کردن به تجاوز جنسی
back to the drawing board <idiom> U کاری را از اول شروع کردن
trigger U شروع کردن حمله یاکار
restart U بازاغازی دوباره شروع کردن
to come to one's senses U شروع به فکر عاقلانه کردن
triggered U شروع کردن حمله یاکار
scratch the surface <idiom> U تازه شروع به کار کردن
triggers U شروع کردن حمله یاکار
go off <idiom> U شروع به زنگ زدن کردن
come to one's senses <idiom> U شروع به فکر صحیح کردن
attempts U قصد کردن شروع به جرم
attempted U قصد کردن شروع به جرم
attempt U قصد کردن شروع به جرم
attempting to commit murder U شروع کردن به قتل عمد
begin U اغاز نهادن شروع کردن
begins U اغاز نهادن شروع کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
attempting U قصد کردن شروع به جرم
to get cracking U شروع کردن [به کاری] [اصطلاح روزمره]
to struck up U بهم زدن شروع بزدن کردن
take off U جهش کردن شروع به پرواز به پروازدرامدن
off the wagon <idiom> U دوباره شروع به خوردن الکل کردن
to start quarrelling <idiom> U شروع به دعوی کردن [اصطلاح روزمره]
pick up <idiom> U ادامه دادن ،دوباره شروع کردن
to tie into something [ American E] U با هیجان و پر انرژی کاری را شروع کردن
load point U شروع بخش ضبط کردن در نوار مغناطیسی
indenting U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
wake up U تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
indents U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
to get down to business U کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره]
to turn on the waters U یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
to start an argument with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
to start a fight with somebody U با کسی شروع به بگو و مگو [جر و بحث] کردن
indent U شروع کردن یک خط متن با فضایی در حاشیه سمت چپ
cancellation U عمل متوقف کردن فرآیند شروع شده
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
lead off <idiom> U شروع کردن ،باز کردن
initiating U اغاز کردن شروع کردن
initiates U اغاز کردن شروع کردن
push off <idiom> U ترک کردن ،شروع کردن
initiated U اغاز کردن شروع کردن
initiate U اغاز کردن شروع کردن
launch U شروع کردن اقدام کردن
launches U شروع کردن اقدام کردن
launching U شروع کردن اقدام کردن
launched U شروع کردن اقدام کردن
cold U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
coldest U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colder U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
colds U روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
staging area U فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
initiation U شروع کار شروع
modes U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
mode U وارد کردن دستور در حالت مستقیم برای شروع اجرای برنامه
run-up [start-up] U نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
reopen U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopens U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopening U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
reopened U دوباره شروع کردن سراغاز دوباره کردن بازگشتن به سرفصل
clicks U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
click U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked U دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
to fall to U شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
To start from scratch. U از اول شروع کردن ( از اول بسم الله )
opening U شروع
beginnings U شروع
kick-off <idiom> U شروع
onset U شروع
inception U شروع
right of begin U حق شروع
Redo it. Do it over again. U از سر شروع کن
beginning U شروع
get-go <idiom> U شروع
inchoation U شروع
incipience or ency U شروع
open fire U شروع
kick off U شروع
openings U شروع
starter U شروع کننده
restart U شروع دوباره
zeros U محل شروع
warm start U شروع گرم
set out U شروع بکارکردن
outbreaks U شروع حادثه
start bit U بیت شروع
initialling U نقط ه شروع
zeroes U محل شروع
valuing U نقط ه شروع
start in <idiom> U شروع کار
jump off U شروع حمله
jump off U شروع بحمله
start element U عنصر شروع
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com