English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sanguification U تبدیل خوراک بخون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
haematosis U تبدیل خون وریدی بخون شریانی
gastronome U EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
mars U بخون
haemic U وابسته بخون
to imbrue with blood U بخون ترکردن
haematoid U شبیه بخون
red-handed U بخون الوده
haemic U مربوط بخون
bloodthirsty U تشنه بخون
to imbrue in blood U بخون تر کردن
to gild with blood U اغشته بخون کردن
to gild with blood U غرقه بخون کردن
to imbrue in blood U الوده بخون کردن
to imbrue with blood U الوده بخون کردن
red handed U دست بخون الوده
They are at daggers drawn. They are bitter enemies. U بخون یکدیگه تشنه هستند
haemophillia U امادگی بخون رفتن زیاد
sepsis U مسمومیت عفونی حاصله در اثر جذب باکتریهاومواد فاسد بخون
novatio non presumiter U تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
the food was smoked U خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
transiguration U تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale U مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
restitution U تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
assembler U اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
binary to octal conversion U تبدیل دودوئی به مبنای 8 تبدیل دودوئی به هشت هشتی
binary to hexadecimal conversion U تبدیل دودوئی به مبنای 61 تبدیل دودوئی به شانزده شانزدهی
conversion U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversions U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
at mess U سر خوراک
fares U خوراک
faring U خوراک
meat U خوراک
meats U خوراک
oligotrophic U کم خوراک
pabulum U خوراک
feeds U خوراک
victuals U خوراک
nutrition U خوراک
viands U خوراک
tucker U خوراک
fare U خوراک
fared U خوراک
passage money U خوراک
intake U خوراک
intakes U خوراک
tack U خوراک
messmate U هم خوراک
nourishment U خوراک
nutriment U خوراک
chows U خوراک
food U خوراک
keeps U خوراک
keep U خوراک
foods U خوراک
nutriments U خوراک
chow U خوراک
repasts U خوراک
repast U خوراک
tacked U خوراک
tacking U خوراک
tacks U خوراک
mess U :یک خوراک
butterpump U غم خوراک
feed U خوراک
messes U :یک خوراک
to d. up U خوراک گذاردن
feeders U خوراک دهنده
chop house U خوراک خانه
eating house U خوراک پزخانه
timbale U خوراک دلمه
frugal food U خوراک ساده
regales U خوراک لذیذ
feed U خوراک دادن
feedstuff U خوراک حیوانات
feed U خوراک علوفه
suave U خوش خوراک
hors d'oeuvres U پیش خوراک
hors d'oeuvre U پیش خوراک
food gathering U خوراک اوری
feeder U خوراک دهنده
feeds U خوراک دادن
feeds U خوراک علوفه
slops U خوراک ابکی
dosage U یک خوراک دارو
dosages U یک خوراک دارو
recipes U خوراک دستور
insects U کرم خوراک
piece de resistance U خوراک اصلی
grubbed U خوراک خواربار
heterotroph U خوراک گیر
grub U خوراک خواربار
dishes U سینی خوراک
dish U سینی خوراک
gourmets U خوراک شناس
gourmet U خوراک شناس
kingfisher U ماهی خوراک
meal time U وقت خوراک
autotroph U خوراک ساز
insect U کرم خوراک
preparation of food U تهیه خوراک
queasiness U سنگینی خوراک
recipe U خوراک دستور
at meat U سر خوراک یا غذا
grubs U خوراک خواربار
slipslop U خوراک ابکی
sitophobia U خوراک هراسی
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
treats U خوراک رایگان
treated U خوراک رایگان
regaling U خوراک لذیذ
regaled U خوراک لذیذ
regale U خوراک لذیذ
treat U خوراک رایگان
meal time U موقع خوراک
snacks U خوراک سرپایی
aliment U خوراک دادن
food stamps U تمبر خوراک
plats du jour U خوراک روز
support [nourish, feed] U خوراک دادن
cannon fodder U خوراک توپ
dosing U یک خوراک دارو
plat du jour U خوراک روز
viand U خوراک ماکولات
boarding houses U خوابگاه و خوراک
health foods U خوراک بهداشتی
boarding house U خوابگاه و خوراک
junk food U گنده خوراک
junk foods U گنده خوراک
health food U خوراک بهداشتی
eating U خورد و خوراک
doses U یک خوراک دارو
dose U یک خوراک دارو
dosed U یک خوراک دارو
to give to eat U خوراک دادن
snack U خوراک مختصر
eating U خوش خوراک
snack U خوراک سرپایی
snacks U خوراک مختصر
nourish U خوراک دادن
nourished U خوراک دادن
food stamp U تمبر خوراک
menu U فهرست خوراک
menus U فهرست خوراک
nourishes U خوراک دادن
chili U خوراک لوبیای پر ادویه
kitchens U محل خوراک پزی
dosed U خوراک دوا یا شربت
fast food U تند خوراک تندکار
kitchen U محل خوراک پزی
pitch into U به خوراک حمله کردن
doze U دوز یک خوراک دارو
dose U خوراک دوا یا شربت
kitchener U بخاری خوراک پزی
Chile U خوراک لوبیای پر ادویه
holozoic U جانور خوراک گیر
recipe U دستور خوراک پزی
hopper U محفظه خوراک دستگاه
hoppers U محفظه خوراک دستگاه
chilli U خوراک لوبیای پر ادویه
cookers U چراغ خوراک پزی
recipes U دستور خوراک پزی
he cannot earn his own keep U اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
nosh U خوراک سبک خوردن
piece deresistance U بخش عمده خوراک
kickshaw U خوراک خوش مزه
cooker U چراغ خوراک پزی
larders U گنجه خوراک خوراکی
feed belt U نوار خوراک دهنده
feeding group U قسمت خوراک دهنده
dainty U گوشت یا خوراک لذیذ
vegetable diet U خوراک سبزی دار
dozing U دوز یک خوراک دارو
receivers U دستگاه خوراک دهنده
dozes U دوز یک خوراک دارو
receivers U جعبه خوراک دهنده
dosing U خوراک دوا یا شربت
heater U چراغ خوراک پزی
larder U گنجه خوراک خوراکی
spaghetti U خوراک رشته فرنگی
chillies U خوراک لوبیای پر ادویه
thropholyt U لایه خوراک کاه
throphogen U لایه خوراک ساز
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
heaters U چراغ خوراک پزی
to eat one's mutton U یا کسی خوراک خوردن
receiver U دستگاه خوراک دهنده
receiver U جعبه خوراک دهنده
dozed U دوز یک خوراک دارو
convenience food U خوراک پیش پخته
gratin U خوراک ته دیم دار
cuisine U روش اشپزی خوراک
convenience foods U خوراک پیش پخته
rotisserie U مغازه خوراک پزی
revalenta U خوراک عدس واردجو
Primus U چراغ خوراک پزی
cresture conforts U خوراک و پوشاک خوب
chilies U خوراک لوبیای پر ادویه
Primuses U چراغ خوراک پزی
trencherman U ادم خوش خوراک
doses U خوراک دوا یا شربت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com