English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
actualization U تبدیل به ارزش حال کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
book value U ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem U به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value U تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added U قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends U با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value U بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological U وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
novatio non presumiter U تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
carries U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried U با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
belittles U کم ارزش کردن
debunked U کم ارزش کردن
debunks U کم ارزش کردن
debunk U کم ارزش کردن
debunking U کم ارزش کردن
belittling U کم ارزش کردن
belittled U کم ارزش کردن
downgraded U کم ارزش کردن
downgrade U کم ارزش کردن
downgrading U کم ارزش کردن
downgrades U کم ارزش کردن
disvalue U بی ارزش کردن
belittle U کم ارزش کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to belittle oneself U خود را کم ارزش کردن
extenuate U کم ارزش قلمداد کردن
abase U تحقیرنمودن کم ارزش کردن
abasing U تحقیرنمودن کم ارزش کردن
void U بی ارزش باطل کردن
abases U تحقیرنمودن کم ارزش کردن
currency devaluation U کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
blather U حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
totalitarianize U تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidify U تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
transrorm U تبدیل کردن
converts U تبدیل کردن
to convert something into something U تبدیل کردن به
turn U تبدیل کردن
turns U تبدیل کردن
to turn something into something U تبدیل کردن به
to transform [into] U تبدیل کردن [به]
commuted U تبدیل کردن
commute U تبدیل کردن
converting U تبدیل کردن
toggles U تبدیل کردن
convert U تبدیل کردن
toggle U تبدیل کردن
gear level U تبدیل کردن
transmuting U تبدیل کردن
scorify U تبدیل به کف کردن
reduce U تبدیل کردن
transmute U تبدیل کردن
transmutes U تبدیل کردن
transforms U تبدیل کردن
transformed U تبدیل کردن
transmuted U تبدیل کردن
reduces U تبدیل کردن
transform U تبدیل کردن
commuting U تبدیل کردن
converted U تبدیل کردن
commutes U تبدیل کردن
reducing U تبدیل کردن
convert U تبدیل کردن
redeploy [staff] U تبدیل کردن
reset U تبدیل کردن
transact U تبدیل کردن
transforming U تبدیل کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
transiguration U تبدیل صورت تبدیل هیئت
conversion scale U مقیاس تبدیل ضریب تبدیل
scorify U تبدیل به تفاله کردن
fluidize U تبدیل به مایع کردن
verbalises U تبدیل به فعل کردن
porcelainize U تبدیل بچینی کردن
verbalised U تبدیل به فعل کردن
aerify U تبدیل به هوا کردن
agglutinate U تبدیل به چسب کردن
saponify U تبدیل بصابون کردن
salify U تبدیل به نمک کردن
to change to the better U تبدیل به احسن کردن
phosphatize U تبدیل به فسفات کردن
nitrogenize U تبدیل به ازت کردن
gasification U تبدیل کردن بگاز
acetify U تبدیل به سرکه کردن
verbalising U تبدیل به فعل کردن
stencilize U تبدیل به استنسیل کردن
verbalize U تبدیل به فعل کردن
etherify U تبدیل به اتر کردن
verbalizing U تبدیل به فعل کردن
peptonize U تبدیل به پپتن کردن
levers U تبدیل به اهرم کردن
forests U تبدیل به جنگل کردن
lever U تبدیل به اهرم کردن
nebulize U تبدیل به ذرات کردن
structuralize U تبدیل به ساختمان کردن
forest U تبدیل به جنگل کردن
incineration U تبدیل بخاکستر کردن
verbalizes U تبدیل به فعل کردن
verbalized U تبدیل به فعل کردن
ozonize U تبدیل به ازن کردن
gorgonize U تبدیل بسنگ کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
capitalised U تبدیل بسرمایه کردن
realised U تبدیل به پول کردن
capitalising U تبدیل بسرمایه کردن
capitalize U تبدیل بسرمایه کردن
realises U تبدیل به پول کردن
capitalized U تبدیل بسرمایه کردن
capitalises U تبدیل بسرمایه کردن
interchange energy U تبدیل کردن انرژی
realising U تبدیل به پول کردن
ionize U تبدیل به یون کردن
vitriolize U تبدیل به زاج کردن
reify U تبدیل بماده کردن
pustulate U تبدیل به کورک کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
provincialize U تبدیل باستان کردن
prosify U تبدیل به نثر کردن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
hypostatize U تبدیل بماده کردن
nitrates U به نیترات تبدیل کردن
sugars U تبدیل به شکر کردن
sugar U تبدیل به شکر کردن
nitrate U به نیترات تبدیل کردن
marmarize U تبدیل بمرمر کردن
capitalizes U تبدیل بسرمایه کردن
realize U تبدیل به پول کردن
realized U تبدیل به پول کردن
lapidify U تبدیل به سنگ کردن
realizing U تبدیل به پول کردن
saccharify U تبدیل به قند کردن
lignify U تبدیل به چوب کردن
compartmentalizing U تبدیل به اجزا کردن
compartmentalises U تبدیل به اجزا کردن
compartmentalising U تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize U تبدیل به اجزا کردن
compartmentalized U تبدیل به اجزا کردن
liquation U تبدیل باب کردن
compartmentalizes U تبدیل به اجزا کردن
charr U تبدیل به زغال کردن
versify U تبدیل بنظم کردن
capitalizing U تبدیل بسرمایه کردن
coke U تبدیل به زغال کردن
cokes U تبدیل به زغال کردن
realizes U تبدیل به پول کردن
compartmentalised U تبدیل به اجزا کردن
char U تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
afforest U تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
chars U تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring U تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
restitution U تبدیل مختصات نقاط از عکس یا نقشهای به نقشه دیگر تبدیل مختصات
negotiating U به پول نقد تبدیل کردن
liquefied U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify U گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies U گداختن تبدیل به مایع کردن
harden U تبدیل به جسم جامد کردن
hardens U تبدیل به جسم جامد کردن
negotiate U به پول نقد تبدیل کردن
kaolinize U تبدیل به خاک چینی کردن
negotiated U به پول نقد تبدیل کردن
negotiates U به پول نقد تبدیل کردن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
mineralize U تبدیل بسنگ معدن کردن
nitrify U تبدیل به نمک شوره کردن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
decimalize U تبدیل کردن به سیستم دهدهی
gasify U تبدیل به گاز کردن بخارکردن
liquefy U گداختن تبدیل به مایع کردن
arterialize U تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
commercialization U تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
sward U سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
silicify U تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
transposing U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transposes U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transpose U به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
resinify U تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
feudalization U عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
ghettoize U تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate U شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
assembler U اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
hepatize U تبدیل بماده جگری کردن مانندجگرسفت وبی هواساختن
atomized U تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
flans U تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com