English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
We talked until midnight. and then separated. U تانیمه شب صحبت کردیم وبعد از هم جداشدیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trunk hose U شلوار کوتاهی که تانیمه ران میرسیده
flash in the pan <idiom> U ابتدا عالی وبعد خراب شدن ،شکست خوردن
indian giver U کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
we have done our work U را کردیم
we lost sight of him U از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
We started when the wind stopped . U هنگامی که باد ایستادحرکت کردیم
We lost our way in the dark. U راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
We were caught in the rain ( rainstorm) . U وسط باران گیر کردیم
we made a night of it U چه شب خوشی گذراندیم چه شبی کردیم
we squared for our meal U حساب خوراکمان را تصفیه کردیم
we oened at page 0 U صفحه 01 کتاب را باز کردیم
Supposing she comes, then what ? U حالافرض کردیم آمد بعد چه؟
rolls U چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
rolled U چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll U چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
We had a nice long walk today. U امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
We mark out the tennis court. U زمین تنیس راعلامت گذاری کردیم
We painted the town red . U تمام شهر را گشتیم ( تماشا کردیم )
We should not have lost sight of the fact that ... U ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
We did the zoo to our hearts content. U گردش سیری درباغ وحش کردیم
we sang them home U ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
We went swimming in the moonlight (by moonlight ) . U درزیر نور ماه ( مهتاب ) شنا کردیم
We cloced in on the enemy . U حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
we had a narrow majority U بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
what a night we made of it U چه شبی کردیم چه شبی گذراندیم
chitchat U صحبت
converses U صحبت
conversed U صحبت
collocutor U هم صحبت
conversing U صحبت
colloquy U صحبت
mouthed U صحبت
parle U صحبت
colloquies U صحبت
converse U صحبت
talks U صحبت
mouthing U صحبت
mouths U صحبت
talked U صحبت
confabulation U صحبت
mouth U صحبت
talk U صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
shoptald U صحبت بازاری
telephone frequency U فرکانس صحبت
coze U صحبت خودمانی
chatty U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
speak U صحبت کردن
confabulate U صحبت کردن
my inter locvtor U طرف صحبت من
to talk [to] U صحبت کردن [با]
speaks U صحبت کردن
cross talk U تداخل صحبت
sniffling U صحبت تودماغی
duologue U صحبت دونفری
conversable U خوش صحبت
sniffles U صحبت تودماغی
chitchat U صحبت کوتاه
sniffled U صحبت تودماغی
private talk U صحبت خصوصی
dialogues U گفتگو صحبت
dialogue U گفتگو صحبت
articulating U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
conversationalists U خوش صحبت
conversationalist U خوش صحبت
talks U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
talk U صحبت کردن
chit-chat U صحبت کوتاه
chit chat U صحبت کوتاه
talk up <idiom> U صحبت درمورد
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
well spoken U خوش صحبت
well-spoken U خوش صحبت
speeches U صحبت نطق
natter U صحبت دوستانه
nattered U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
speech U صحبت نطق
natters U صحبت دوستانه
pillow talk U صحبت خودمانی
aside U صحبت تنها
asides U صحبت تنها
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
whispery U اهسته صحبت کننده
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
geste U کار نمایان هم صحبت
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
dialog U صحبت با شخص دیگر
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
to switch on U طرف صحبت کردن
gest U کار نمایان هم صحبت
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
dialogue U صحبت با شخص دیگر
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
dialogues U صحبت با شخص دیگر
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaks U با صدای جیغ صحبت کردن
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
So much for theory! <idiom> U به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
phoned U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
She had an aside with me . She took me aside and spoke to me U مراکنار کشید وبا من صحبت کرد
to speak fluent Farsi U روان صحبت کردن زبان پارسی
phoning U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
Lets talk man to man . U بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
phone U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phones U صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
The professor knows what he is talking about. U استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
declaims U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
yakety-yak <idiom> U صحبت زیاد درمود چیزی بیارزش
in touch <idiom> U بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
bespeak U قبلا درباره چیزی صحبت کردن
i will speak to him about it U در این خصوص با او صحبت خواهم کرد
Talk a lot without saying much U خیلی صحبت بشود ولی کم معنی
declaiming U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed U با حرارت علیه کسی صحبت کردن
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com