English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jumped-up U تازه به دوران رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
new come U تازه رسیده
new arrived U تازه رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
business cycle U دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی
enactory U دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new blood <idiom> U جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
new coined U تازه بنیاد تازه سکه زده
Safavid period U دوران صفویه [اوج دوران شکوفایی فرش ایران که دیگر هرگز تکرار نشد. ایجاد کارگاه های بزرگ قالبافی اصفهان و کاشان تحولی شگرف به دنبال داشت و شاهکارهای آن هنوز در موزه های جهان جلوه گری می کند.]
newlywed U تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy U کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
consummates U رسیده
ripe U رسیده
consummating U رسیده
riper U رسیده
consummate U رسیده
ripest U رسیده
headed U رسیده
consummated U رسیده
mellow U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
ripely U بطور رسیده
jack in office U رسیده است
climactic U باوج رسیده
approved U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
It's time U وقتش رسیده که
full U بالغ رسیده
fullest U بالغ رسیده
maturation U رسیده شدن
knee high U بزانو رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
overdue U موعد رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
full fledged U بالغ رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
in U :رسیده امده
in- U :رسیده امده
culminant U باوج رسیده
floor length U رسیده بکف
import U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
Inc U به ثبت رسیده
importing U کالای رسیده
overripe U بسیار رسیده
over ripe U زیاد رسیده
in wards U کالای رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
indents U سفارش رسیده از خارج
indenting U سفارش رسیده از خارج
antemortem U مرگ زود رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
ripened U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripens U رسیده کردن یاشدن
grown U رسیده جوانه زده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
ripen U رسیده کردن یاشدن
saturant U بحد اشباع رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
inwards U واردات کالای رسیده
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
swimming U دوران
vertigo U دوران
circulations U دوران
circulation U دوران
eras U دوران
cycles U دوران
gyrations U دوران
gyration U دوران
cycled U دوران
periods U دوران
cycle U دوران
period U دوران
era U دوران
rotation U دوران
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
raced U دوران مسیر
off season U در دوران کم کاری
fulcrum U نقطه دوران
off season U در دوران کسادی
plane of rotation U سطح دوران
circulations U دوران خون
circulation U دوران خون
rotates U دوران کردن
paleozoic U دوران اول
rotate U دوران کردن
peacetime U دوران صلح
distance between centers U طول دوران
dizzy U دچار دوران سر
wartime U دوران جنگ
till in old [great] age U تا در دوران سالمندی
space age U دوران کیهان
race U دوران مسیر
races U دوران مسیر
rotated U دوران کردن
stound U دوران درد
axis of rotation U محور دوران
angle of rotation U زاویه دوران
aftertime U دوران پیری
revolutions U چرخش دوران
lucid interval U دوران افاقه
sense of rotation U جهت دوران
revolution U چرخش دوران
revolution U دوران شورش
revolutions U دوران شورش
qyaternary U دوران چهارم
climacteric U دوران یائسگی زن
rotation U چرخش دوران
rotation about a line U دوران دور یک خط
wifehood U دوران زوجیت
life U دوران زندگی
the whirligig of fashion U دوران دایمی مد
lives U دوران زندگی
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
spinning U چرخش [گردش] [دوران ]
azoic U دوران ماقبل تاریخ
iceman U یخی بستر دوران یخ
instantaneous center of rotation U مرکز دوران لحظهای
rotation U دوران گردش بدور
obligated tour U دوران مشمولیت وفیفه
geocentric U دوران زمین مرکزی
geriatrician U امراض دوران پیریgyrfalcon
geriatrist U امراض دوران پیری
vertiginous U سرگیجهای دوران کننده
rotational U دوران گردش بدور
rotation about a point U دوران دور یک نقطه
revolutions U دور دوران کامل
revolution U دور دوران کامل
seasons U دوران چاشنی زدن
off season U وابسته به این دوران
golden ages U دوران رونق و رفاه
golden age U دوران رونق و رفاه
seasoned U دوران چاشنی زدن
season U دوران چاشنی زدن
circulatory U مربوط یه دوران خون
rotation around [about] a point U دوران دور نقطه ای
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com