Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hang-up
<idiom>
U
تاخیر دربعضی از کارها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
job
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
jobs
U
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
backward read
U
یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
peripheral slots
U
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
relation
U
کارها
relational
U
کارها
programme of work
U
صورت کارها
programme of work
U
برنامه کارها
all aggairs pivot upon him
U
کارها بدست او می گرد د
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
U
کارها را قبضه کردن
To spoilt things . To mess thing up .
U
کارها را خراب کردن
Our affairs are shaping well.
U
کارها داردسروصورت می گیرد
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
Things are very slack (quiet) at the moment.
U
فعلا" که کارها خوابیده
job scheduler
U
زمان بند کارها
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
U
کارها را بجریان انداختن
artwork
U
کارها و تصاویر گرافیکی
To put things straight(right).
U
کارها را درست کردن
To get things moving. To set the wheels in motion.
U
کارها راراه انداختن
draw up
U
کارها را تنظیم کردن
To take things easy(lightly)
U
کارها را آسان گرفتن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
i. for doing any thing
U
عدم صلاحیت در همه کارها
She is not concerned with all that .
U
با این کارها کاری ندارم
put the cart before the horse
<idiom>
U
انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing .
U
دیگر این کارها از ماگذشته
pull (something) off
<idiom>
U
باانجام رساندن کامل کارها
push (someone) around
<idiom>
U
اجبار شخص درانجام کارها
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
batch
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
set the pace
<idiom>
U
برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
Things are coming to a critical juncture .
U
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
batches
U
قرار دادن داده ها و کارها در یک گروه
job
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
jobs
U
اهمیت یک کار در مقایسه با دیگر کارها
priorities
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
priority
U
شینالی به کامپیوتر که از سایر کارها پیش می گیرد
activities
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
activity
U
کارها یا وفایفی که روی یک کامپیوتر انجام می شوند
resource
U
تقسیم منابع موجود در سیستم بین کارها
to mend matters
U
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
It is an absolute chaos.
U
همه رشته کارها از دست در رفته است
priorities
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
dispatching priority
U
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
priority
U
سیستمی که کارها را به ترتیب الویت پردازش مرتب کند.
minor league
U
دسته یا گروه فرعی ورزشی تیمهای کودکان یا تازه کارها
commoners
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
common
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
commonest
U
سخت افزاری که برای بسیاری کارها قابل استفاده است
general
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
generals
U
برنامه یا وسیلهای که کارها و برنامههای کاربردی مختلفی را انجام میدهد
dry run
U
اجرای برنامه با داده پیش فرض برای اطمینان از صحت کارها
agendas
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agenda
U
لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
hierarchical communications system
U
روش اختصاص توابع کنترلی و پردازش در شبکهای از کامپیوتر که برای کارها مناسبند
pert
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند که برای رسیدن به هدف مرتب شده باشند
critical path analysis
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
supersedure
U
تاخیر
permutations
U
تاخیر
permutation
U
تاخیر
dilation
U
تاخیر
dilatoriness
U
تاخیر
mora
U
تاخیر
latency
U
تاخیر
lead lag relation
U
تاخیر
stator
U
تاخیر کن
deferment
U
تاخیر
cunctation
U
تاخیر
demurral
U
تاخیر
delay line
U
خط تاخیر
artificial delay line
U
خط تاخیر
subsequence
U
تاخیر
lag
U
تاخیر
lags
U
تاخیر
delay
U
تاخیر
lagged
U
تاخیر
delaying
U
تاخیر
delays
U
تاخیر
retardation
U
تاخیر
valve lag
U
تاخیر سوپاپ
hindrances
U
سبب تاخیر
lag of phase
U
تاخیر فاز
hindrance
U
سبب تاخیر
tardier
U
دارای تاخیر
tardiest
U
دارای تاخیر
ignition lag
U
تاخیر احتراق
ignition delay
U
تاخیر اختراق
retardation coil
U
پیچک تاخیر
delay
U
به تاخیر انداختن
electromagnetic delay line
U
خط تاخیر الکترومغناطیسی
external delay
U
تاخیر خارجی
tardy
U
دارای تاخیر
retardment
U
درنگ تاخیر
lag coefficient
U
ضریب تاخیر
non delay
U
ماسوره بی تاخیر
postponer
U
تاخیر انداز
tarries
U
تاخیر کردن
tarried
U
تاخیر کردن
rotational delay
U
تاخیر چرخشی
stick
U
الصاق تاخیر
retarder
U
تاخیر کننده
put over
U
تاخیر کردن
lags
U
تاخیر زمانی
lags
U
تاخیر کردن
propagation delay
U
تاخیر پخش
phase lag
U
تاخیر فاز
tarry
U
تاخیر کردن
lingerer
U
تاخیر کننده
magnetic delay line
U
خط تاخیر مغناطیسی
magnetic lag
U
تاخیر مغناطیسی
tarrying
U
تاخیر کردن
non delay
U
بدون تاخیر
hold off
<idiom>
U
تاخیر کردن
slow down
U
تاخیر کردن
seek delay
U
تاخیر پیگردی
propagation delay
U
تاخیر انتشار
postpone
U
به تاخیر انداختن
lingered
U
تاخیر کردن
lingering
U
تاخیر کردن
time lag
U
تاخیر زمانی
time lag
U
زمان تاخیر
time lags
U
تاخیر زمانی
time lags
U
زمان تاخیر
delayed
U
به تاخیر افتاده
delaying
U
به تاخیر انداختن
linger
U
تاخیر کردن
tardiness
U
تاخیر ورود
retards
U
تاخیر کردن
postponed
U
به تاخیر انداختن
postpones
U
به تاخیر انداختن
postponing
U
به تاخیر انداختن
postponement
U
تاخیر اندازی
postponements
U
تاخیر اندازی
dallied
U
تاخیر کردن
dallies
U
تاخیر کردن
dally
U
تاخیر کردن
dallying
U
تاخیر کردن
retard
U
تاخیر کردن
retarding
U
تاخیر کردن
angle of lag
U
زاویه تاخیر
lingers
U
تاخیر کردن
average latency
U
تاخیر متوسط
delay time
U
زمان تاخیر
delay circuit
U
مدار تاخیر
delays
U
به تاخیر انداختن
lagged
U
تاخیر کردن
lagged
U
تاخیر زمانی
inductive retardation
U
تاخیر القایی
lag
U
تاخیر زمانی
lag
U
تاخیر کردن
demurrage
U
جریمه تاخیر
lag angle
U
زاویه تاخیر
jobs
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
job
U
زمان برنامه نویسی کامپیوتری که حاوی دستورات خاص مربط به امور کنترل کارها و پردازش است
delay
U
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay zction firing
U
عمل احتراق با تاخیر
suspension of the game
U
تعویق و تاخیر بازی
demurrage
U
تاخیر کردن نگاهداشتن
delays
U
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay equalizer
U
برابر کننده تاخیر
late payment damages
U
خسارت تاخیر تادیه
acoustic delay line
U
خط تاخیر دهنده صوتی
delaying
U
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
option of delayed payment of the price
U
خیار تاخیر ثمن
arming delay
U
تاخیر در مسلح شدن
delay en route
U
تاخیر در حین راه
demurs
U
استثنا قائل شدن تاخیر
Better late then never.
<proverb>
U
تاخیر بهتر از هرگز است .
demurring
U
استثنا قائل شدن تاخیر
demurred
U
استثنا قائل شدن تاخیر
demur
U
استثنا قائل شدن تاخیر
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
put off
U
تاخیر کردن طفره رفتن
demurrer
U
تقاضای تاخیر درصدور حکم
magnetic delay
U
تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
delay en route
U
تاخیر درحین حرکت در مسیر
prolonger
U
تاخیر دهنده طولانی کننده
slippage
U
تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
delayed a.v.c.
U
نافم خودکار صدا با تاخیر
decision lag
U
تاخیر زمانی در تصمیم گیری
throw back
U
باعث تاخیر شدن رجعت
summaries
U
انجام شده بدون تاخیر
summary
U
انجام شده بدون تاخیر
demurrage
U
خسارت تاخیر تخلیه کشتی
His departure has been postponed for two days.
U
حرکت او
[مرد]
دو روز به تاخیر افتاد.
height delay
U
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
waiting delay
U
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
deferred maintenance
U
قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
stick around
U
تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
slow whistle
U
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
piracy
U
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
Is the train from Leeds late?
U
آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
coding delay
U
تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
off load
U
انتقال کارها از یک سیستم کامپیوتری به سیستم دیگری که براحتی بار میشود قراردادن داده ها در یکدستگاه جانبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com