English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cost effectiveness U تاثیر بخشی هزینه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cost effectiveness analysis U تحلیل تاثیر بخشی هزینه ها
Other Matches
effectiveness U تاثیر بخشی
scissoring U 1-معرفی بخشی از تصویرو سپس بریدن آن به طوری که قابل چسباندن در تصویر دیگر باشد.2-معرفی بخشی از تصویروحذف هراخلاعی خارج از این ناحیه
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost accounts حساب های هزینه یابی حساب هزینه ای حساب مخارج
marginal cost pricing U قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
effecting U تاثیر
effectiveness U تاثیر
influencing U تاثیر
effect U تاثیر
forcefulness U تاثیر
effected U تاثیر
impressiveness U تاثیر
influenced U تاثیر
semplice U بی تاثیر
hanks U تاثیر
hank U تاثیر
adaphorous U بی تاثیر
affection U تاثیر
sensations U تاثیر
sensation U تاثیر
influx U تاثیر
influence line U خط تاثیر
forcibly U با تاثیر
influxes U تاثیر
influences U تاثیر
efficacy U تاثیر
influence U تاثیر
impressing U تاثیر کردن بر
bear U تاثیر داشتن
impresses U تاثیر کردن بر
influencing U تاثیر کردن بر
effectiveness U میزان تاثیر
impressed U تاثیر کردن بر
touched U تحت تاثیر
influences U تاثیر کردن بر
impressible U تاثیر پذیر
bears U تاثیر داشتن
radius of influence U شعاع تاثیر
impressionability U تاثیر پذیری
field effect U با تاثیر میدانی
influenced U تاثیر کردن بر
hit-and-run <idiom> U تاثیر ناگهانی
affected [by] <adj.> U تحت تاثیر
concerned [by] <adj.> U تحت تاثیر
after-effects U تاثیر بعدی
impress U تاثیر کردن بر
efficiency U درجه تاثیر
aerates U در تحت تاثیر
make an impression U تاثیر گذاشتن
after-effect U تاثیر بعدی
afair U تاثیر کردن
influence value U ارزش تاثیر
influence value U ضریب تاثیر
size effect U تاثیر اندازه
influence U تاثیر کردن بر
impressional U تاثیر کننده
efficacy U درجه تاثیر
wallydraigle U تاثیر پذیر
aerating U در تحت تاثیر
efficacity U تاثیر سودمندی
aerate U در تحت تاثیر
efficacity U درجه تاثیر
inductive influence U تاثیر القائی
coefficients U ضریب تاثیر
coefficient U ضریب تاثیر
aerated U در تحت تاثیر
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
impresses U : تحت تاثیر قراردادن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
insalutary U تاثیر روحی بد اب و هوا
action U تاثیر اثر جنگ
alcoholism U تاثیر الکل در مزاج
edaphic U تحت تاثیر خاک
actions U تاثیر اثر جنگ
impressing U : تحت تاثیر قراردادن
impressed U : تحت تاثیر قراردادن
ship influence U تاثیر عبور کشتی
without prejudice U بدون تاثیر به اینده
bacterization U تحت تاثیر باکتری
impress U : تحت تاثیر قراردادن
importing U دخل داشتن به تاثیر کردن در
like water off a duck's back <idiom> U بی تاثیر ،بدون تغیر عقیده
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
imported U دخل داشتن به تاثیر کردن در
import U دخل داشتن به تاثیر کردن در
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
iteraction U تاثیر چند چیز بر یکدیگر
reacted U تحت تاثیر واقع شدن
austral U تحت تاثیر باد جنوبی
affected U تحت تاثیر واقع شده
weather worn U تحت تاثیر هوا در امده
to be i. with an idea U فکری در کسی تاثیر نمودن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
photothropism U جنبش در تحت تاثیر روشنایی
unbiased U تحت تاثیر واقع نشده
vulcanization U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی
bacterize U تحت تاثیر باکتری قراردادن
alcoholize U تحت تاثیر الکل دراوردن
infusive U دارای قوه نفوذ یا تاثیر
react U تحت تاثیر واقع شدن
reacts U تحت تاثیر واقع شدن
reacting U تحت تاثیر واقع شدن
electrifies U تحت تاثیر برق قرار دادن
consumer appeal U تاثیر محصول روی مصرف کننده
biases U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
electrify U تحت تاثیر برق قرار دادن
influence mine U مین حساس به تاثیر امواج رادیویی
bias U تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
electrifying U تحت تاثیر برق قرار دادن
electrified U تحت تاثیر برق قرار دادن
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
impressionability U امادگی برای تحت تاثیر قرارگرفتن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
mountains influnce climate U کوه دراب و هوا تاثیر دارد
photo electric U وابسته به تاثیر نورو الکتریک باهم
actinic U دارای خواص پرتوافکنی مربوط به تاثیر شیمیایی
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
public image U تاثیر علامت تجارتی روی ذهن مردم
proselytism U تحت تاثیر تبلیغات مسلکی واقع شدن
volcanize U تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
hall effect U شرح تاثیر میدان مغناطیسی روی جریان الکترون ها
propagated U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induced U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
hydrolyte U جسم یا مادهای که تحت تاثیر تجزیه بوسیله اب قرار گیرد
induce U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
inducing U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
geotropism U رشدو نمو گیاه تحت تاثیر قوه جاذبه زمین
propagating U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی در فرآیند که عملیات بعدی را تحت تاثیر قرار دهد
induces U 1-تولید جریان الکتریکی در هستهای از سیم با تاثیر الکترومغناطیسی . 2-اثبات
How do you think the changes will affect you? U فکر می کنید تغییرات چگونه بر زندگی شما تاثیر بگذارد؟
critical engine U موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
advection U جابجایی و حرکت طبقات اتمسفری بصورت افقی و تحت تاثیر گرما
nunc pro tunc U حکم یا سند جدید الصدور که نسبت به گذشته تاثیر داشته باشد
resist U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
electro magnet U اهنی که در تحت تاثیر قوه برق خاصیت مغناطیسی پیداکند اهنربای الکتریکی
resists U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
resisting U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
dielectric heating U گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
resisted U ماده محافظ شیارهای PCB که تحت تاثیر مواد شیمیایی قرار نمیگیرد
ageing U ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
field emission U پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
impedance U اندازه گیری تاثیر مدار الکتریکی روی سیگنال مغناطیسی شده دارد پس از اعمال ولتاژ
sextet U شش بخشی
bisection U دو بخشی
fractions U بخشی از
ninefold U نه بخشی
divisor U بخشی
local <adj.> U بخشی
sextets U شش بخشی
parochial U بخشی
trichotomous U سه بخشی
triarchy U سه بخشی
as part of U بخشی از
triplet U سه بخشی
regional <adj.> U بخشی
partial U بخشی
tripartite U سه بخشی
sectoral U بخشی
portions U بخشی
dichotomous U دو بخشی
hexaploid U شش بخشی
sectorial U بخشی
Centigrade U صد بخشی
fraction U بخشی از
portion U بخشی
real time U سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
logical U مسیر Token در بین لایههای هر گره . در توپولوژی فیزیک FDDI حلقه منط قی را تحت تاثیر قرار نمیدهد
common nuisance U منظور عملی است که باعث اضرار جامعه به طور کلی شود و تاثیر ان متوجه فرد خاص نباشد
healthfulness U صحت بخشی
efficiency U اثر بخشی
equipartition principle U اصل هم بخشی
slices U بخشی از چیزی
heptamerous U هفت بخشی
stanzas U بخشی از بازی
slice U بخشی از چیزی
partial U بخشی قسمتی
haxamerous U شش بخشی شش قسمتی
vitalization U حیات بخشی
vivification U حیات بخشی
stens U مقیاس ده بخشی
animation U جان بخشی
animations U جان بخشی
two sector model U الگوی دو بخشی
two sector economy U اقتصاد دو بخشی
triploid U سه قسمتی سه بخشی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com