English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partition function U تابع تقسیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nests U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
nest U 1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
equivalence U 1-تابع And 2-تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
library U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
stubbed U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stub U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubbing U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
stubs U تابع برنامه کوتاه که حاوی توضیحاتی برای شرح کد اجرایی است که در تابع درج خواهد شد
libraries U تابع نرم افزاری که کاربری می توند وارد برنامه اش شود تا تابع ای بی درد سر را ایجاد کند
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
re-entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
apportionment U تقسیم
sharing U تقسیم
branches U تقسیم
branch U تقسیم
division U تقسیم
divisions U تقسیم
dispensations U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
admeasurement U تقسیم
admensuration U تقسیم
allotment U تقسیم
allotments U تقسیم
dispensation U تقسیم
allocating U تقسیم
distributions U تقسیم
distribution U تقسیم
allocates U تقسیم
allocate U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
dealing U تقسیم
repartition U تقسیم
administering U تقسیم کردن
division U عمل تقسیم
administered U تقسیم کردن
autotomy U تقسیم خودبخود
divides U تقسیم کردن
divide U تقسیم کردن
fire distribution U تقسیم اتش
administers U تقسیم کردن
divided U تقسیم شده
divisive U تقسیم کننده
divider U پرگار تقسیم
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
frequency distribution U تقسیم فرکانس
divider U تقسیم کننده
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
frequency alloment U تقسیم فرکانس
divisions U عمل تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
divisions of labour U تقسیم کار
distribution coefficient U ضریب تقسیم
divisional U مربوط به تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
distribution of the estate U تقسیم ترکه
division of labor U تقسیم کار
division line U خط تقسیم شده
division check U ازمایش تقسیم
distribution pannel U تابلوی تقسیم
divisibility U قابلیت تقسیم
divide exception U خطای تقسیم
divide exception U استثناء تقسیم
dividable U قابل تقسیم
division of labour U تقسیم کار
distribution box U جعبه تقسیم
battery bus U جعبه تقسیم
compart U تقسیم کردن
division U تقسیم [ریاضی]
zeradivide U تقسیم بر صفر
division sign U نماد تقسیم
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
clastic U تقسیم شونده
busbar U جعبه تقسیم
distributing box U جعبه تقسیم
parting U تقسیم تجزیه
aminister U تقسیم کردن
splice box U جعبه تقسیم
delay allowance U زمان تقسیم
denominator U تقسیم کننده
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
compartment U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
graduate U بدرجات تقسیم
subdivision U تقسیم مجدد
graduates U بدرجات تقسیم
subdivisions U تقسیم مجدد
graduating U بدرجات تقسیم
dividing U تقسیم بندی
divisible U قابل تقسیم
intersects U تقسیم کردن
intersected U تقسیم کردن
denominators U تقسیم کننده
to share out U تقسیم کردن
separates U تقسیم کردن
separated U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
sortition U تقسیم با قرعه
short division U تقسیم باختصار
severability U قابلیت تقسیم
intersect U تقسیم کردن
scissor U قطع تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
allotments U پخش تقسیم
dichotomies U تقسیم به دو بخش
shared U تقسیم کردن
shares U تقسیم کردن
distributing U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
distributes U تقسیم کردن
junction boxes U جعبه تقسیم
junction box U جعبه تقسیم
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
line graduation U تقسیم بندی خط
partings U تقسیم تجزیه
water point U نقطه تقسیم اب
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
share U تقسیم کردن
load distribution U تقسیم بار
indistributable U تقسیم نشدنی
hyphenation U تقسیم کلمه
dichotomy U تقسیم به دو بخش
administer U تقسیم کردن
sharing the market U تقسیم بازار
meiosis U تقسیم سلولی
meiosis U تقسیم کاهشی
allotment U پخش تقسیم
market segmentation U تقسیم بازار
compartmentation U تقسیم بندی کردن
pull one's weight <idiom> U کارها را تقسیم کردن
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
degree gradution U تقسیم بندی درجهای
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
indivisible U غیر قابل تقسیم
Six [divided] by three is two. U شیش تقسیم بر سه می شود دو.
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
classis U تقسیم برحسب طبقه
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
amitosis U تقسیم مستقیم یاخته
amitosis U یک نوع تقسیم سلولی
dividends U تقسیم شده است
dividend U تقسیم شده است
cleaves U پیوستن تقسیم شدن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
cleave U پیوستن تقسیم شدن
cleaved U پیوستن تقسیم شدن
sector U جزء تقسیم کردن
bifurcation U تقسیم بدو شاخه
break down U تقسیم بندی کردن
jack box U جعبه تقسیم تلفن
frequency dividing network U شبکه تقسیم فرکانس
fractionize U تقسیم بجزء کردن
tripartition U تقسیم بسه قسمت
lobulation U تقسیم به مقاطع کوچک
panel U صفحه تقسیم برق
panels U صفحه تقسیم برق
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
trichotomy U تقسیم بسه بخش
partitions U تقسیم افراز کردن
table of distribution U جدول تقسیم اماد
work unit U یک واحد تقسیم کار
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
residuary legatee U باقیمانده ماترک پس از تقسیم
partition U تقسیم افراز کردن
unit distribution U روش تقسیم به یکان
switch board U صفحه تقسیم برق
retained profit U سود تقسیم نشده
voltage division U تقسیم یا پخش ولتاژ
cantons U به بخش تقسیم کردن
indivisibly U بطور غیرقابل تقسیم
lot U تقسیم بندی کردن
splitting a window U تقسیم بندی پنجره
amorphous U بدون تقسیم بندی
whack up U تقسیم به سهام کردن
shire U به استان تقسیم کردن
shires U به استان تقسیم کردن
trisect U تقسیم بسه قسمت
self divison U تقسیم خود بخود
karyokinesis U مرحله تقسیم سلولی
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
undivided profit U سود تقسیم نشده
undistributed profits U سود تقسیم نشده
versicular division U تقسیم به بیتهای کوچک
sectors U جزء تقسیم کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com