Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 182 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
aestivate
U
تابستان را گذراندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
aestivate
U
رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
Other Matches
summer
U
تابستان
summertime
U
تابستان
summers
U
تابستان
summery
U
تابستان
estivation
U
تابستان خوابی
full summer
U
عین تابستان
high summer
U
وسط تابستان
summer is in
U
تابستان رسید
summertime
U
هنگام تابستان
summer time
U
فصل تابستان
canicule
U
چله تابستان
midsummer
U
نیمه تابستان
midsummer
U
چله تابستان
full summer
U
چله تابستان
estivation
U
تابستان گذرانی
aestivation
U
تابستان گذرانی
summer ide
U
فصل تابستان
With the onset of summer.
U
.با آمدن (فرارسیدن )تابستان
summery
U
شبیه تابستان تابستانی
sike
U
نهری که در تابستان خشک شود
summer
U
چراندن تابستان را بسر بردن
summers
U
چراندن تابستان را بسر بردن
We wI'll go to the seaside this coming ( next ) summer .
U
امسال تابستان می رویم کنار دریا
midnight sun
U
خورشید بالای افق در نیمه شب تابستان
dog days
U
چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
Tourists have stayed away in droves this summer.
U
این تابستان دسته های زیادی از گردشگران نیامدند.
They must hunger in frost, that will not work in heat.
<proverb>
U
آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
to be at ease
U
به گذراندن
survive
U
گذراندن
surviving
U
گذراندن
survives
U
گذراندن
survived
U
گذراندن
to have a rough time
U
بد گذراندن
avert
U
گذراندن
averted
U
گذراندن
averts
U
گذراندن
averting
U
گذراندن
pass
U
گذراندن
to rime away one's time
U
گذراندن
passes
U
گذراندن
to make a shift
U
گذراندن
passed
U
گذراندن
belate
U
ازموقع گذراندن
temporizing
U
وقت گذراندن
leach
U
از صافی گذراندن
idlest
U
وقت گذراندن
idles
U
وقت گذراندن
idle
U
وقت گذراندن
Sundays
U
یکشنبه را گذراندن
temporises
U
وقت گذراندن
filrate
U
از صافی گذراندن
temporizes
U
وقت گذراندن
filtration
U
از صافی گذراندن
interlace
U
ازهم گذراندن
temporize
U
وقت گذراندن
temporising
U
وقت گذراندن
laugh away
U
با خنده گذراندن
Sunday
U
یکشنبه را گذراندن
idled
U
وقت گذراندن
piddles
U
وقت گذراندن
to rub through or along
U
بسختی گذراندن
piddled
U
وقت گذراندن
niggle
U
وقت گذراندن
piddle
U
وقت گذراندن
niggled
U
وقت گذراندن
token passing
U
گذراندن نشانه
to laugh away
U
با خنده گذراندن
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
play away
U
به بازی گذراندن
to sleep away one's time
U
بخواب گذراندن
to rough it
U
سخت گذراندن
temporised
U
وقت گذراندن
temporized
U
وقت گذراندن
temporalize
U
وقت گذراندن
filtering
U
از صافی گذراندن
to enjoy oneself
U
خوش گذراندن
niggles
U
وقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament .
U
لایحه یی را از مجلس گذراندن
To review the past in ones minds eye .
U
گذشته را از نظر گذراندن
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
to talk away
U
بصحبت یاگفتگو گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
dillydally
U
بیهوده وقت گذراندن
serve one's term of imprisonment
U
حبس خود را گذراندن
temporalize
U
بدفع الوقت گذراندن
jauk
U
بیهوده وقت گذراندن
outwear
U
کهنه شدن گذراندن
infltrate
U
از سوراخهای صافی گذراندن
hang around
وقت را به بطالت گذراندن
get on
U
گذران کردن گذراندن
to loaf a way one's time
U
بیهوده وقت گذراندن
get through
U
به پایان رساندن گذراندن
to mope a way
U
به افسردگی و پکری گذراندن
to muck a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
to lop a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
lobbies
U
برای گذراندن لایحهای
gripping
U
بریدگی برای گذراندن اب
grips
U
بریدگی برای گذراندن اب
procrastinate
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinated
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinates
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinating
U
بدفع الوقت گذراندن
moons
U
بیهوده وقت گذراندن
loaf
U
وقت را بیهوده گذراندن
temporised
U
بدفع الوقت گذراندن
gripped
U
بریدگی برای گذراندن اب
grip
U
بریدگی برای گذراندن اب
lobby
U
برای گذراندن لایحهای
pass
U
گذراندن تصویب شدن
passed
U
گذراندن تصویب شدن
passes
U
گذراندن تصویب شدن
lobbied
U
برای گذراندن لایحهای
dawdle
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdled
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdles
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdling
U
بیهوده وقت گذراندن
temporises
U
بدفع الوقت گذراندن
temporising
U
بدفع الوقت گذراندن
weekend
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
weekends
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
fare
U
گذراندن گذران کردن
temporized
U
بدفع الوقت گذراندن
temporizes
U
بدفع الوقت گذراندن
temporizing
U
بدفع الوقت گذراندن
while
U
سپری کردن گذراندن
fared
U
گذراندن گذران کردن
fares
U
گذراندن گذران کردن
faring
U
گذراندن گذران کردن
temporize
U
بدفع الوقت گذراندن
moon
U
بیهوده وقت گذراندن
to loaf a way one's time
U
وقت خود را ببطالت گذراندن
to p at or in an occpation
U
بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
To get a pass.
U
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
testamur
U
گواهی نامه گذراندن امتحانات
reeve
U
طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
passes
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
hang out
<idiom>
U
به بطالت گذراندن روزگار کردن
snoozes
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
stand-off
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
snoozing
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
convalesce
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalescing
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
peel
U
گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
peels
U
گذراندن گوی حریف از دروازه کروکه
serve
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
dallying
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
stand off
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
to d. a way one's time
U
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
dally
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallies
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
dallied
U
وقت را ببازی گذراندن طفره زدن
stand-offs
U
دفع کردن بدفع الوقت گذراندن
snooze
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
snoozed
U
خواب کوتاه بیهوده وقت گذراندن
serves
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
to pull any one across a river
کسی را با کرجی پارویی ازرودخانه گذراندن
served
U
گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
Now that it's summer the thing to do would be to use the bicycle to commute to work.
U
حالا که تابستان است کاری که می توان کرد این است که از دوچرخه برای رفت و آمد به سر کاراستفاده کرد.
pase
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passes
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
to keep a person company
U
پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
reeve
U
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
push ball
U
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
point after touchdown
[یک امتیاز با گذراندن توپ بر فراز دروازه با ضربه پا پس از کسب شش امتیاز با رسیدن به پشت خط پایان]
slug
U
یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugged
U
یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
slugs
U
یواش یواش وکرم واربیهوده وقت گذراندن
wear stripes
U
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
infltrate
U
با تراوش گذراندن تراوش کردن
throughput capacity
U
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com