English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 185 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
precepts of god U فرایض دینی احکام دینی
putative father U پدر غیرشرعی کسی که بر حسب شیاع محلی پدر یک طفل نامشروع است
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
indevotion U بی دینی
religious U دینی
heathenishness U بی دینی
impiousness U بی دینی
godlessness U بی دینی
irreligion U بی دینی
chos in action U حق دینی
impiety U بی دینی
perfidy U بی دینی
ungodliness U بی دینی
things in action U اموال دینی
impiously U از روی بی دینی
cult U ایین دینی
cults U ایین دینی
orthodoxies U راست دینی
orthodoxy U راست دینی
ghazi U مجاهد دینی
religious matters U امور دینی
irreligiously U ازروی بی دینی
dogmas U عقیده دینی
dogma U عقیده دینی
sacraments U ایین دینی
religious delusion U هذیان دینی
martyry U بشهادت دینی
religious instruction U اموزش دینی
proselytism U تبلیغ دینی
religious rites U اداب دینی
mufti U پیشوای دینی
sacrament U رسم دینی
sacrament U ایین دینی
sacraments U رسم دینی
persuasion U اطمینان عقیده دینی
theological school U مدرسه علوم دینی
theologue U طلبه علوم دینی
to discharge of an obligation U از دینی مبرا کردن
mystagogy U تفسیر رموز دینی
seminaries U مدرسه علوم دینی
seminary U مدرسه علوم دینی
ritualization U انجام شعائر دینی
chaplain U افسر امور دینی
chaplains U افسر امور دینی
persuasions U اطمینان عقیده دینی
declaration of indulgence U اعلام ازادی دینی
karma U سرنوشت مراسم دینی
catechesis U کتاب تعلیمات دینی
catechisms U کتاب سوال وجواب دینی
catechism U کتاب سوال وجواب دینی
hardshell U سخت در رعایت ایین دینی
mosaic d. U وضع احکام دینی درزمان موسی
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
ritualistic U مبنی بر رعایت ایین ومراسم دینی
methodize U در اصول وعقاید دینی سخت گیری کردن
theolog U دانشمند علم دین طلبه علوم دینی
sacramentalism U اعتقاد به پیروی از مراسم دینی جهت رستگاری
dispensation U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
dispensations U وضع احکام دینی درهر دوره و عصر
free thinkers U افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
simony U خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
Salvation Army U تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
ultraist U کسیکه در مسائل دینی وسیاسی و مانند انها زیاده روی میکند
spousal U ازدواج
hymen U ازدواج
hymens U ازدواج
marriages U ازدواج
marriage U ازدواج
marriageable age U ازدواج
matrimony U ازدواج
indifferentist U کسیکه بموضوع عای دینی لاقید است و بشناختن حق ازباطل اهمیتی نمیدهد
ritualize U رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
misogamy U ازدواج ستیزی
nullity of marriage U بطلان ازدواج
wedded U وابسته به ازدواج
post nuptial U بعد از ازدواج
registration of marriage U ثبت ازدواج
misogamy U بیزاری از ازدواج
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
to take to wife U ازدواج کردن با
wedder U ازدواج کننده
civil marriage U ازدواج محضری
civil marriages U ازدواج محضری
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
wive U ازدواج کردن
temporary marriage U ازدواج موقت
termination of marriage U فسخ ازدواج
wedded U ازدواج کرده
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
remarriage U ازدواج مجدد
remarriages U ازدواج مجدد
marriage line U گواهینامه ازدواج
marriage bed U قباله ازدواج
match U ازدواج زورازمایی
gamophobia U ازدواج هراسی
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
matches U ازدواج زورازمایی
marries U ازدواج کردن
affiance U پیمان ازدواج
marry U ازدواج کردن
single U ازدواج نکرده
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
matrimony U ازدواج نکاح
matrimonial U مربوط به ازدواج
joins U ازدواج کردن
misogamist U بیزار از ازدواج
mesalliance U ازدواج با زیردستان
soles U ازدواج نکرده
sole U ازدواج نکرده
join U ازدواج کردن
joined U ازدواج کردن
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
mismatch U ازدواج ناجور
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
premarital U پیش از ازدواج
marriage registry U دفتر ازدواج
three-day retreat U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
newlywed U تازه ازدواج کرده
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
nubile U قابل ازدواج و همسری
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
morgantic marriage U ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
free love U عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard U هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion U خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com