English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (44 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
defile U بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiled U بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiles U بی حرمت کردن بی عفت کردن
defiling U بی حرمت کردن بی عفت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
revere U حرمت کردن
revered U حرمت کردن
reveres U حرمت کردن
revering U حرمت کردن
desecrate U بی حرمت کردن
desecrated U بی حرمت کردن
desecrates U بی حرمت کردن
desecrating U بی حرمت کردن
violate U بی حرمت ساختن مختل کردن
violated U بی حرمت ساختن مختل کردن
violates U بی حرمت ساختن مختل کردن
profance U بی حرمت کردن
to hold in reverence U حرمت کردن
to regard with reverence U حرمت کردن
Other Matches
observancy U حرمت
observantly U با حرمت
prohibition U حرمت
reverence U حرمت
unlawfulness U حرمت
permanent prohibition U حرمت ابدی
devoir U حرمت گزاری
permanent bar U حرمت موبد
outraging U هتک حرمت
outraging U بی حرمت ساختن
permanent bar U حرمت ابدی
irreverence U هتک حرمت
outrages U بی حرمت ساختن
desecration U هتک حرمت
outrage U هتک حرمت
self-respect U حرمت نفس
outrage U بی حرمت ساختن
outraged U بی حرمت ساختن
inviolacy U بی حرمت نشدگی
outraged U هتک حرمت
right of support U حرمت ملک
inviolable U صاحب حرمت
deferentially U از روی حرمت
outrages U هتک حرمت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
awesome U مایه هیبت یا حرمت
sanctity U حرمت علو مقام
inshrine U با حرمت نگاه داشتن
revering U احترام گذارندن حرمت
revere U احترام گذارندن حرمت
forceble entry and detainer U هتک حرمت منازل
forcible entry U هتک حرمت منازل
reveres U احترام گذارندن حرمت
revered U احترام گذارندن حرمت
sanctity of an oath U حرمت سوگند یا قسم
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
observingly U از روی ملاحظه حرمت گرارانه
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
private nuisance U هتک حرمت منازل و املاک
courtliness U نزاکت- اراستگی- چاپلوسی- حرمت گذاری
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
horizontal U دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporate U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
crushes U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
lubricating U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
adjusting U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts U مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
crush U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
detach U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
refer U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricates U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate U چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justifies U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
refers U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporating U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaching U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporates U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
parallelize U تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
referred U ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
evaporated U تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaches U تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
crushed U له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
endorses U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
endorse U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsed U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
endorsing U فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
clears U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearest U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clearer U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
clear U روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
ascertian U محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
to secure U تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
modulate U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
modulating U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates U میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
screen U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforests U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screening, screenings U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screens U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforest U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screened U دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforesting U مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com