English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
It is all over between them . They are thru with each other . U بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plene administravit U بر این مبنا که اموال متوفی مستغرق دیونش شده است و دیگر چیزی باقی نمانده است
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
out of <idiom> U باقی نمانده
not a scrap is left U ذرهای باقی نمانده است
get out of the way <idiom> U چیزی به مانع نمانده
He just missed going to jail. U چیزی نمانده بود بزندان بیافتد
he was all but adrowneed U چیزی نمانده بودکه غرق شود
I was literally ( nearly , almost ) kI'lled . I was within an ace of being kI'lled. U چیزی نمانده بود کشته بشوم
contact electricity U فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
There is no such number. U همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
There's no reason for concern. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There is nothing to worry about. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
There are not many amusements in this town. U دراین شهر تفریحات زیادی وجود ندارد
There's no danger of that happening again. U خطری وجود ندارد که آن دوباره اتفاق بیافته.
resident U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
There is no reason to do something U دلیلی وجود ندارد که کاری انجام شود.
residents U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
There is no pleasure without pain . <proverb> U هیچ کامیابى و لذتى بدون درد ورنج وجود ندارد .
natural rate hypothesis U هیچ تمایلی برای تورم در جهت افزایش یا کاهش وجود ندارد
divided landing gear U ارابه فرود ثابت که هیچ محور افقی بین چرخهای ان وجود ندارد
declarative statement U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declaration U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
declarations U نوشتن و مشخص کردن نوع متغیر و در صورت وجود نام توابع و محل آنها
vaccine U امکان نرم افزاری برای بررسی سیستم در مورد وجود ویروس و حذف آنها
vaccines U امکان نرم افزاری برای بررسی سیستم در مورد وجود ویروس و حذف آنها
The darkest hour is that before the down. <proverb> U تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
residents U داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
resident U داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
nothing was left over U چیزی باقی نماند
hang over U اثر باقی ازهر چیزی
scrape the bottom of the barrel <idiom> U گرفتن چیزی که باقی مانده
nothing remains to be told U چیزی برای گفتن باقی نمیماند
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
It is a case of tit for tat . U چیزی که عوض داد گله ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is more to it than meets the eye. U ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
presumption hominis U قرینه ضعیفه که به فرض وجود ان طرف مجبور به ابراز ادله معارض نیست چون این قرینه به تنهایی ولو با نبودن دلیل معارض قدرت اثباتی ندارد
peg U میله چوبی با نوک تیز [برای محکم بستن چیزی به آنها]
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
coincidence function U پردازش دو یا چند سیگلنال ورودی و خروجی آنها تابع AND آنها باشند
dictionaries U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
dictionary U 1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند
salami technique U کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
She has very little color. U رنگ بصورتش نمانده
There is no time left . U دیگر وقتی نمانده
contact potential U ولتاژ تماسی
contact pressure U فشار تماسی
wire contact distributor U دلکوی تماسی
ignition by contact U احتراق تماسی
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
nonimpact printer U چاپگر غیر تماسی
contacts U تماس یافتن تماسی
contact potential U فشار الکتریکی تماسی
contact U تماس یافتن تماسی
contacted U تماس یافتن تماسی
contacting U تماس یافتن تماسی
manager U برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
managers U برنامهای که رکوردها را نگهداری میکند و به آنها دستیابی دارد و آنها را پردازش میکند
chireugi U ضربه زدن با دست تماسی-سطحی
regenerated U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerates U 1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
residue check U بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
hard contact printing U چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
lost cluster U تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
I simply cant concentrate. U حواس ندارم ( حواس برایم نمانده )
typeover U توانایی یک چاپگر تماسی درضربه زدن بیش از یکبار به کاراکتر و در نتیجه ایجاد اثردرشت و برجستهای از ان روی نسخه چاپی تایپ روی مطلب
over- U باقی
over U باقی
debris U باقی مانده
storing U می باقی می ماند
leave U باقی گذاردن
leaving U باقی گذاردن
surplus U باقی مانده
behinds U باقی دار
store U می باقی می ماند
to be on the safe side U باقی نباشد
to be in arrear U باقی داربودن
behinds U باقی کار
preserves U باقی نگهداشتن
gleanings U ریزه باقی
surpluses U باقی مانده
preserving U باقی نگهداشتن
remainder U باقی مانده
behind U باقی کار
preserve U باقی نگهداشتن
remnant U باقی مانده
remains U باقی مانده
extant U باقی مانده
left over U باقی مانده
behind U باقی دار
impresses U باقی گذاردن
holdovers U باقی مانده
survives U باقی بودن
survived U باقی بودن
dregs U باقی مانده
organzine U ابریشم باقی
to leave behind U باقی گذاردن
hold over U باقی ماندن
remnants U باقی مانده
impress U باقی گذاردن
scantling U باقی مانده
surviving U باقی بودن
reopens U باقی بودن
reopening U باقی بودن
reopened U باقی بودن
survive U باقی بودن
impressing U باقی گذاردن
otherworld U عالم باقی
come through U باقی ماندن
conservation force U نیروی باقی
reopen U باقی بودن
impressed U باقی گذاردن
aliquant U باقی اورنده
holdover U باقی مانده
memorises U باقی مانده در حافظه
memorised U باقی مانده در حافظه
hang over U اثر باقی مانده
extant U نسخهء موجود و باقی
residual value U مقدار باقی مانده
bide U درجایی باقی ماندن
trailing U اثرپا باقی گذاردن
trailed U اثرپا باقی گذاردن
residuary U موصی له باقی مانده
trails U اثرپا باقی گذاردن
trail U اثرپا باقی گذاردن
residve U باقی مانده زیادتی
memorising U باقی مانده در حافظه
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
memorizing U باقی مانده در حافظه
shorter U کوچک باقی دار
residue U قسمت باقی مانده
the rest lies with you U باقی ان با خودتان است
shortest U کوچک باقی دار
to stay behind U باقی ماندن جاماندن
odd come short U زیادی باقی مانده
hold up <idiom> U خوب باقی ماندن
residues U قسمت باقی مانده
short U کوچک باقی دار
memorize U باقی مانده در حافظه
memorizes U باقی مانده در حافظه
memorized U باقی مانده در حافظه
jar U اثر نامطلوب باقی گذاردن
cicatrize U جای زخم باقی گذاردن
jarred U اثر نامطلوب باقی گذاردن
The would left a mark. U جای زخم باقی ماند
jars U اثر نامطلوب باقی گذاردن
much sugar was left U قند زیادی باقی ماند
wrecked U باقی مانده ازکشتی شکسته
for the rest U اما در باره باقی مطالب
to exclude doubt U جای تردید باقی نگذاشتن
residual U آنچه در پشت سر باقی می ماند
denominator [bottom of a fraction] U باقی مانده کسر [ریاضی]
remain in force U به قوت خود باقی بودن
lie by U غیر فعال باقی ماندن
continue to be valid U به قوت خود باقی بودن
to satnd good U بقوت خود باقی بودن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
preserving U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus U باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
it leaves no room for doubt U جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
That way, it stays in suspension. U به این صورت معلق باقی می ماند.
preserve U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserves U حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
He left a large fortuue. U ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
let it remain as it is U بگذاری بحال خود باقی باشد
pocket split U باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
It remained intact. U سالم ودست نخورده باقی مانده
sour apple U ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
mod U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
babbitt U فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
Between you , me and the gatepost. Between ourselves . U میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
mods U باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
baby split U وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
stay behind U باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
tandem U باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
engram U اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester U باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
candle ends U باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engramme U اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
tandems U باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
for their part <adv.> U از طرف آنها
on their part <adv.> U از طرف آنها
themselves [for their part] <adv.> U از طرف آنها
remedial maintenance U باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com