English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
valued policy U بیمه نامه دریایی که در ان مبلغ بیمه دقیقا" تعیین و ذکر میشود
self insurance U بیمه شدگی توسط خویشتن بیمه شدن پیش خود
excess loss cover U بیمه مجدد ان قسمت از زیان که بیش از مقدار بیمه شده قبلی است
continuation clause U مادهای که درقرارداد بیمه ذکر گردیده وبراساس ان قراداد بیمه تمدیدمی گردد
exclusion clause U مادهای از قرارداد بیمه که در ان مواردی که مشمول بیمه نمیگردد ذکر شده است
accomodation line قبول یک نوع خطر به وسیله بیمه گزار وقتی با بیمه نامه های دیگری همراه است
open policy U بیمه نامهای که در ان قیمت کالای بیمه شده معین نشده ودر وقت تلف شدن تعیین میشود
policy U بیمه نامه ورقه بیمه
reassurances U بیمه اتکایی بیمه ثانوی
reassurance U بیمه اتکایی بیمه ثانوی
policies U بیمه نامه ورقه بیمه
lutine bell U زنگ که ازکشتی قدیمی لوتین برداشته شده و در دفتر شرکت بیمه لویدز نصب گردیده و برای اعلام خبرهای مهم انرا به صدا در می اورند
c & f U قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
adjutantship U معینی
adjutancy U معینی معاونت
he is at a loose end U کار معینی ندارد
inbound U محصور در حدود معینی
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
ageless U بدون عمر معینی
cost plus U بعلاوه سود معینی
station U درپست معینی گذاردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
local option U اختیار تعیین محل معینی
model U مطابق مدل معینی در اوردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
insurance U حق بیمه
underwriter U بیمه گر
cost,insurance,freight and exchange(cif& U بیمه
underwriters U بیمه گر
assurances U بیمه
insurer, underwriter U بیمه گر
insurance premium U حق بیمه
insurance permium U حق بیمه
assurance U بیمه
insurer U بیمه گر
insurers U بیمه گر
insurance U بیمه
premiums U حق بیمه
level premium U حق بیمه
aids to trade U بیمه
premium U حق بیمه
assurer U بیمه گر
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
insurance policy U قرارداد بیمه
comprehensive insurance U بیمه کامل
liability insurance U بیمه بدهی
assurances U بیمه عمر
insured, policy holder U بیمه شده
life insurance U بیمه عمر
actuaries U کارشناس بیمه
insurant U بیمه گذار
life insurance U بیمه زندگی
reinsurer U بیمه گر اتکائی
comprehensive insurance U بیمه جامع
leading insurer U بیمه گر اصلی
assure U بیمه کردن
assures U بیمه کردن
assuring U بیمه کردن
life assurance U بیمه جان
assurance U گستاخی بیمه
assurances U گستاخی بیمه
credit insurance U بیمه اعتبار
industrial insurance U بیمه صنعتی
policy holder U دارنده بیمه
unemployment insurance U بیمه بیکاری
assurance U بیمه عمر
insurance policy U بیمه نامه
insurance policies U سند بیمه
national insurance U بیمه اجتماعی
pension insurance U بیمه بازنشستگی
insurability U بیمه برداری
insurable U بیمه شدنی
insurable U بیمه کردنی
insurance U پول بیمه
insure U بیمه کردن
insurable U قابل بیمه
social insurance U بیمه اجتماعی
assurable U بیمه کردنی
insurance policies U بیمه نامه
liability insurance U بیمه تعهدی
employer's liability insurance company U شرکت بیمه
insurance policies U قرارداد بیمه
assurer U بیمه کننده
actuary U متخصص بیمه
actuary U کارشناس بیمه
actuaries U متخصص بیمه
insurance cover U پوشش بیمه
marine insurance U بیمه دریایی
blanket insurance U بیمه کلی
hull insurance U بیمه بدنه
insurance certificate U گواهی بیمه
insurance certificate U بیمه اتکایی
contingency insurance U بیمه احتیاطی
insurance agent U عامل بیمه
insurance agent U نماینده بیمه
insurance broker U دلال بیمه
insurance broker U واسطه بیمه
insurance certificate U بیمه مشترک
marine insurance U بیمه بحری
old age insurance U بیمه بازنشستگی
to u. a policy of insurance U سند بیمه
deductible U فرانشیز بیمه
accident insurance U بیمه حوادث
fire insurance U بیمه حریق
cargo insurance U بیمه محمولات
wagering policy U بیمه قماری
life assurance U بیمه عمر
cargo insurance U بیمه بار
cargo insurance U بیمه محموله
health insurance U بیمه بهداشت
assured U بیمه شده
insurance company U شرکت بیمه
premium U وثیقه حق بیمه
insurance policy U سند بیمه
term insurance U بیمه موقت
reinsurance U بیمه اتکائی
joint insurance U بیمه اشتراکی
health insurance U بیمه بهداشتی
reinsurance U بیمه اتکایی
premium U مبلغ بیمه
co insurance U بیمه مشترک
reinsurance U بیمه مجدد
assured U بیمه گزار
insured U بیمه گذار
insured U بیمه شده
premiums U وثیقه حق بیمه
coinsurance U بیمه اتکایی
accident insurance U بیمه تصادفات
policies U بیمه نامه
national insurance U بیمه ملی
class d allotment U کسورات بیمه
health insurance U بیمه تندرستی
premiums U مبلغ بیمه
coinsurance U بیمه مشترک
policy U بیمه نامه
property insurance U بیمه دارائی
insured U بیمه شونده
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com