Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
overstay
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstaying
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays
U
بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
solarize
U
زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
to wear out one;
U
از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
check-points
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoints
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint
U
علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
overbuild
U
زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
stall
U
ماندن ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
aborting
U
سقط کردن نارس ماندن
aborts
U
سقط کردن نارس ماندن
aborted
U
سقط کردن نارس ماندن
run through
<idiom>
U
ازاول تا آخر بدون توقف کردن تمرین کردن
stayed
U
توقف کردن
stay
U
توقف کردن
failures
U
توقف کردن
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
U
توقف کردن
failure
U
توقف کردن
defining
U
معین کردن
allocates
U
معین کردن
defines
U
معین کردن
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
allocating
U
معین کردن
inset
U
: معین کردن
denominate
U
معین کردن
limit
U
معین کردن
allocate
U
معین کردن
settles
U
معین کردن
insets
U
: معین کردن
settle
U
معین کردن
specify
U
معین کردن
designating
U
معین کردن
figure out
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
designate
U
معین کردن
specifying
U
معین کردن
define
U
معین کردن
specifies
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
stop dead/cold
<idiom>
U
سریع توقف کردن
stops
U
ایستادن توقف کردن
stop
U
ایستادن توقف کردن
stopped
U
ایستادن توقف کردن
pull up
U
توقف کردن
[اتومبیل]
stopping
U
ایستادن توقف کردن
outstay
U
بیش از حد لزوم ماندن اقامت طولانی کردن
nurse a cold
U
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
pre appoint
U
از پیش معین کردن
time
U
وقت معین کردن
timed
U
وقت معین کردن
dates
U
مدت معین کردن
date
U
مدت معین کردن
to map out
U
جز بجز معین کردن
To lay down certain conditions .
U
شرایطی معین کردن
pre appoint
U
قبلا معین کردن
times
U
وقت معین کردن
lay over
U
در نیمه راه توقف کردن
to stop
[doing something]
U
توقف کردن
[از انجام کاری]
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
lie to
U
درجهت باد توقف کردن
locating
U
جای چیزی را معین کردن
delineating
U
ترسیم نمودن معین کردن
allot
U
معین کردن سهم دادن
allots
U
معین کردن سهم دادن
delineates
U
ترسیم نمودن معین کردن
locates
U
جای چیزی را معین کردن
delineated
U
ترسیم نمودن معین کردن
to locate the enemy
U
جای دشمنی را معین کردن
sanction
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctioned
U
ضمانت اجرایی معین کردن
allotting
U
معین کردن سهم دادن
sanctioning
U
ضمانت اجرایی معین کردن
sanctions
U
ضمانت اجرایی معین کردن
to keep regular hours
U
هر کاری را درساعت معین کردن
locate
U
جای چیزی را معین کردن
located
U
جای چیزی را معین کردن
delineate
U
ترسیم نمودن معین کردن
allotted
U
معین کردن سهم دادن
destine
U
مقدر کردن سرنوشت معین کردن
officers
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
officer
U
افسر معین کردن فرماندهی کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to impose a curfew
U
خاموشی در ساعت معین شب بر قرار کردن
titrate
U
عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
area blocking
U
سد راه کردن رقیب در منطقه معین
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
ramps
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp
U
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
to settle an a
U
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
load call
U
وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
to pause
U
[برای مدت کوتاهی]
در انجام کاری توقف کردن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
kills
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kill
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
time charter
U
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین
set up
U
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین
powers
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powered
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
powering
U
که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
to make a pause
U
مکث کردن توقف کردن
stand
U
ایست کردن توقف کردن
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
compression ignition
U
احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
delimit
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
delimiting
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
delimits
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
delimited
U
معین کردن مرزیابی کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
specifies
U
معین کردن تصریح کردن
defines
U
معین کردن معنی کردن
defined
U
معین کردن معنی کردن
defining
U
معین کردن معنی کردن
specify
U
معین کردن معلوم کردن
specify
U
معین کردن تصریح کردن
specifying
U
معین کردن معلوم کردن
define
U
معین کردن معنی کردن
specifies
U
معین کردن معلوم کردن
specifying
U
معین کردن تصریح کردن
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
so
U
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات
tick mark
U
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
I didnt get much sleep.
U
زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
ratioing
U
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
frequenting
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequent
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequented
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
frequents
U
مکرر رفت وامد زیاد کردن در تکرار کردن
authorization to copy
U
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین
overspend
U
زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
tabulation
U
1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
heightens
U
زیاد کردن
heightening
U
زیاد کردن
increased
U
زیاد کردن
grnish
U
زیاد کردن
heightened
U
زیاد کردن
heighten
U
زیاد کردن
overstock
U
زیاد پر کردن
intensification
U
زیاد کردن
propagate
U
زیاد کردن
propagating
U
زیاد کردن
overload
U
زیاد پر کردن
propagates
U
زیاد کردن
add
زیاد کردن
to run rup
U
زیاد کردن
overloads
U
زیاد پر کردن
propagated
U
زیاد کردن
increases
U
زیاد کردن
overloaded
U
زیاد پر کردن
increase
U
زیاد کردن
propagate
U
زیاد کردن پروردن
overcharged
U
زیاد حساب کردن
overcharge
U
زیاد حساب کردن
strains
U
کوشش زیاد کردن
oversimplified
U
زیاد ساده کردن
overloaded
U
زیاد بار کردن
strain
U
کوشش زیاد کردن
make much of
U
استفاده زیاد کردن از
overcharges
U
زیاد حساب کردن
overcharging
U
زیاد حساب کردن
raises
U
پروراندن زیاد کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
raise
U
پروراندن زیاد کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overworks
U
کار زیاد کردن
overworking
U
کار زیاد کردن
overwork
U
کار زیاد کردن
overheats
U
زیاد گرم کردن
overrating
U
زیاد براورد کردن
overworked
U
کار زیاد کردن
ransack
U
زیاد کاوش کردن
ransacked
U
زیاد کاوش کردن
ransacking
U
زیاد کاوش کردن
ransacks
U
زیاد کاوش کردن
to overexert
U
تقلای زیاد کردن
overloads
U
زیاد بار کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
overpress
U
زیاد پافشاری کردن در
overestimate
U
زیاد براورد کردن
elevation of security
U
زیاد کردن تامین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com