English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
overpraise U بیش از حد تشویق و تحسین کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acclamation U آفرین [تشویق] [تحسین]
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
applauded U تحسین کردن
applaud U تحسین کردن
applauds U تحسین کردن
admired U تحسین کردن
applauding U تحسین کردن
admire U تحسین کردن
to take off one's hat to U تحسین کردن
take off one's hat to U تحسین کردن
admires U تحسین کردن
eulogising U تشویق کردن
eulogize U تشویق کردن
countenanced U تشویق کردن
eulogized U تشویق کردن
eulogizes U تشویق کردن
eulogises U تشویق کردن
cheered U تشویق کردن
cheer U تشویق کردن
encourages U تشویق کردن
encouraged U تشویق کردن
countenance U تشویق کردن
eulogised U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
to put a premium on U تشویق کردن
lead on U تشویق کردن
cheers U تشویق کردن
encourage U تشویق کردن
reanimate U تشویق کردن
hearten U تشویق کردن
elate U تشویق کردن
encouage U تشویق کردن
countenance [encourage] U تشویق کردن
inspirit U تشویق کردن
embolden U تشویق کردن
countenances U تشویق کردن
eulogizing U تشویق کردن
countenancing U تشویق کردن
to be filled with a U تحسین کردن درشگفت شدن
exhorting U تشویق و ترغیب کردن
exhorts U تشویق و ترغیب کردن
exhort U تشویق و ترغیب کردن
exhorted U تشویق و ترغیب کردن
patronized U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronize U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronised U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronises U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
patronizes U رئیس وار رفتار کردن تشویق کردن
grace U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
graces U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
gracing U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversold U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
oversells U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
overselling U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
graced U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
oversell U بیش از حد کسی را به کاری تشویق کردن
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
praises U تحسین
acclamation U تحسین
praise U تحسین
applause U تحسین
universal applause U تحسین
acclaims U تحسین
praising U تحسین
praised U تحسین
acclaiming U تحسین
acclaimed U تحسین
acclaim U تحسین
wonderful <adj.> U قابل تحسین
startling <adj.> U قابل تحسین
acclamable U قابل تحسین
prodigious <adj.> U قابل تحسین
acclamatory U تحسین امیز
compelling <adj.> U تحسین برانگیز
wondrous <adj.> U قابل تحسین
admiringly U از روی تحسین
approvable U شایان تحسین
approbatory U تحسین امیز
approbativeness U حس جلب تحسین
ovations U تحسین حضار
approbative U تحسین امیز
admirer U تحسین کننده
admirers U تحسین کننده
ovation U تحسین حضار
taken U مورد تحسین
applausive U تحسین امیز
applaudingly U از روی تحسین
applauder U تحسین کننده
applaudable U قابل تحسین
marvelous [American] <adj.> U قابل تحسین
appreciable U قابل تحسین
appreciably U قابل تحسین
praising U تحسین پرستش
praises U تحسین پرستش
praise U تحسین پرستش
praised U تحسین پرستش
stupendous <adj.> U قابل تحسین
admiration U پسند تحسین
admirable <adj.> U قابل تحسین
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> U قابل تحسین
astounding <adj.> U قابل تحسین
astonishing <adj.> U قابل تحسین
marvellous [British] <adj.> U قابل تحسین
acclamation U تحسین و شادی
amazing <adj.> U قابل تحسین
persuasion U تشویق
abet U تشویق
persuasions U تشویق
cheers U تشویق
abets U تشویق
eulogy U تشویق
eulogies U تشویق
encouragement U تشویق
cheered U تشویق
cheer U تشویق
exhortation U تشویق
abetted U تشویق
abetting U تشویق
self admiration U تحسین خود خودپسندی
acclamatory U مبنی برهلهله و تحسین
acclamatory shaus U فریادهای تحسین امیز
ilolater U ستایشگر تحسین کننده
laudatory U مربوط به تحسین وتمجید
laudative U مربوط به تحسین وتمجید
to the cheers of [the crowd] U با تشویق [جمعیت]
encourager U تشویق کننده
applause U تشویق و تمجید
inspiriting U تشویق کننده
persuadable U قابل تشویق
lead on <idiom> U تشویق موزیانه
encouragingly U ازراه تشویق
abets U تشویق تقویت
abetted U تشویق تقویت
take heart <idiom> U تشویق شدن
abetting U تشویق تقویت
protreptic U تشویق کننده نصیحت
unit awards U تشویق نامه یکانی
shot in the arm <idiom> U تشویق یا برانگیختن چیزی
cheerleader U سر دستهی تشویق کنندگان
cheerleaders U سر دستهی تشویق کنندگان
to meet any one's a U مورد تحسین کسی واقع شدن
you tell'em <idiom> U تشویق شخص دربیان گفتهها
export incentive U تشویق دولت در جهت صادرات
he inspirited me to do it U مرا بکردن ان کار تشویق کرد
bounties U تشویق صنایع و بازرگانی به وسیله دولت
citations U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
citation U تقدیررسمی از ابراز لیاقت تشویق نامه
patronizingly U ازروی بزرگ منشی ازراه تشویق
golden handshakes U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
golden handshake U پاداشی که برای تشویق کارمند به بازنشستگی به او پیشنهاد میشود
trading stamp U تمبریکه برای تشویق در مقابل خرید کالا بخریدار میدهند
yoicks U علامت تعجب درهیجان و خشم و خوشی ووجد.فریاد تحریک و تشویق برای تازی شکاری مخصوص
claqueur U تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
accaimer U هلهله کننده تحسین کننده
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
approval by acclamation U تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com