Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 237 (51 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
over estimation
U
بیش از حد براورد کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
survey
U
براورد کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
calculate
U
براورد کردن
calculated
U
براورد کردن
calculates
U
براورد کردن
overestimate
U
زیاد براورد کردن
overestimated
U
زیاد براورد کردن
overestimates
U
زیاد براورد کردن
overestimating
U
زیاد براورد کردن
overrate
U
زیاد براورد کردن
overrated
U
زیاد براورد کردن
overrates
U
زیاد براورد کردن
overrating
U
زیاد براورد کردن
estimable
U
قابل براورد کردن
forecast
U
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecasted
U
براورد کردن از قبل پیش بینی
forecasts
U
براورد کردن از قبل پیش بینی
estimate
U
براورد کردن
estimate
U
براورد کردن براورد
estimated
U
براورد کردن
estimated
U
براورد کردن براورد
estimates
U
براورد کردن
estimates
U
براورد کردن براورد
estimating
U
براورد کردن
estimating
U
براورد کردن براورد
misestimate
U
غلط براورد کردن
misvalue
U
بناحق براورد کردن
over capitalised
U
براورد اضافی سرمایه سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه اعلام کردن
overcapitalize
U
بیش ازاندازه واقعی براورد کردن
overestimation
U
پیش براورد کردن
put at
U
براورد کردن
to overcapitalize a company
U
سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
Other Matches
estimate
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimating
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimated
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimates
U
تخمین زدن براورد براورد وضعیت
dam design
U
براورد سد براورد بند
appraisals
U
براورد
estimates
U
براورد
survey
U
براورد
estimating
U
براورد
estimated
U
براورد
line of regression
U
خط براورد
surveys
U
براورد
estimation
U
براورد
estimations
U
براورد
surveyed
U
براورد
evaluations
U
براورد
appraisal
U
براورد
estimate
U
براورد
evaluation
U
براورد
estimator
U
براورد کننده
extrapolation
U
براورد برونی
surveyors
U
براورد کننده
interval estimate
U
براورد فاصلهای
surveyor
U
براورد کننده
regression estimate
U
براورد رگرسیون
appreciation of the situation
U
براورد وضعیت
unbiased estimate
U
براورد ناسودار
overestimation
U
براورد اضافی
interpolations
U
براورد درونی
interpolation
U
براورد درونی
extrapolations
U
براورد برونی
commander's estimate
U
براورد فرماندهی
calculating factor
U
ضریب براورد
biased estimate
U
براورد سودار
point estimate
U
براورد نقطهای
assessments
U
براورد مالیات
staff estimate
U
براورد ستادی
calculation
U
حساب براورد
rough estimate
U
براورد تقریبی
time estimation
U
براورد زمانی
cost accountant
U
براورد کننده
intelligence estimate
U
براورد اطلاعات
point estimation
U
براورد نقطهای
underestimation
U
براورد نقصانی
error of estimate
U
خطای براورد
cost calculation
U
براورد هزینه
estimate of the situation
U
براورد وضعیت
assessment
U
تقویم براورد
assessment
U
براورد مالیات
estimated of situation
U
براورد وضعیت
cost estimate
U
براورد هزینه
assessments
U
تقویم براورد
abstracting
U
فهرست خلاصه براورد
quantity surveyors
U
براورد کننده مقادیر
conservative estimate
U
براورد محافظه کارانه
the estimative faculty
U
قوه سنجش یا براورد
standard error of estimate
U
خطای معیار براورد
abstracts
U
فهرست خلاصه براورد
quantity surveyor
U
براورد کننده مقادیر
pre design estimate
U
براورد مقدماتی طرح
quantily surveyor
U
براورد کننده مقادیر
estimate
[quote]
U
براورد
[تخمین]
[اقتصاد]
least squares estimates
U
براورد حداقل مربعات
command budget estimate
U
براورد بودجه یکان
capitalization
U
براورد ارزش حال سرمایه
unbiased estimators
U
براورد کنندههای بدون تورش
unliquidated damages
U
خسارات غیرقابل براورد به پول
calculable
U
براورد کردنی قابل اعتماد
damage assessment
U
تعیین میزان خسارت براورد ضایعات
i put the population at 0000
U
نفوس انجا را 00002 تن براورد می کنم
second revised estimate
U
براورد تجدید نظر شده دوم
credit system of supply
U
سیستم براورد اعتبار برای تهیه و اماد سیستم تعیین اعتبار خرید اماد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate
U
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges
U
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device
U
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
crushed
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
detaches
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
compensate
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
modulating
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
mends
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
evaporates
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justify
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
specify
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
evaporate
U
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
specifies
U
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
modulates
U
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsing
U
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
detaching
U
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
adjusts
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
to secure
U
تامین کردن
[مطمئن کردن ]
[حفظ کردن]
referred
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
expending
U
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
crush
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
judging
U
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
refers
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
refer
U
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
adjusting
U
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
mend
U
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
compensated
U
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
ascertian
U
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
justifying
U
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
crushes
U
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com