English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to talk in a whisper U بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pinhole U سوراخ کردن برای گوشی یاز
binaural U دو گوشی
sonifer U گوشی
telephone earphone U گوشی
triangularity U سه گوشی
headset U گوشی سر
otophone U گوشی
hand set U گوشی
headphone U گوشی
head reciever U گوشی
aural U گوشی
head phone U گوشی سر
headsets U گوشی
ear trumpet U گوشی
auric U گوشی
headsets U گوشی سر
headset U گوشی
triangular U سه گوشی
uniaural U یک گوشی
receiver U گوشی
receivers U گوشی
earphones U گوشی تلفن
whisper U بیخ گوشی
auricular U گوشی سماعی
earphones U بلندگوی گوشی
earphone U گوشی تلفن
septangular U هفت گوشی
susurration U بیخ گوشی
gamesomeness U بازی گوشی
whispered U بیخ گوشی
stethoscope U گوشی پزشکی
whispering U بیخ گوشی
whispers U بیخ گوشی
stethoscopes U گوشی طبی
stethoscope U گوشی طبی
headset U گوشی سر تلفن
hand set U گوشی تلفن
earphone U بلندگوی گوشی
dichotic listening U شنود دو گوشی
dichotic stimulation U تحریک دو گوشی
telephone earphone U گوشی تلفن
diotic stimulation U تحریک دو گوشی
telephone receiver U گوشی تلفن
entotic U درون گوشی
headsets U گوشی سر تلفن
receivers U گوشی تلفن
head phone U گوشی بی سیم
monaural hearing U شنوایی یک گوشی
receiver U گوشی تلفن
wire-tap U نهان گوشی تلفنی
otic U وابسته بشنوایی گوشی
stethoscopes U گوشی ضربان سنج
wire-taps U نهان گوشی تلفنی
stethoscope U گوشی ضربان سنج
acoustical trumpet U گوشی برای کرها
wire-tapped U نهان گوشی تلفنی
jack U باربردار قلاب گوشی
stethoscope U استتوسکوپ [گوشی پزشکی]
jacks U باربردار قلاب گوشی
Please do not hang up! U گوشی را نگه دارید!
otogenic tone U زنگ زدن گوشی
thumb screw U پیچ گوشی دار
wire-tapping U نهان گوشی تلفنی
side tone U صدای جانبی گوشی
he rounded me in the ear that U در گوشی بمن گفت
head phone U گوشی کلهای بی سیم
thumb nut U مهره گوشی دار
stethoscopy U معاینه بوسیله گوشی طبی
gavel U [سه گوشی کنار شیروانی] [معماری]
pegbox U سرساز که جای گوشی انهاست
cordless phone U گوشی تلفن بی سیم [مخابرات]
Hold the line, please! U لطفا گوشی را نگه دارید!
cordless telephone U گوشی تلفن بی سیم [مخابرات]
aural U مربوط به گوش یا سامعه گوشی
cordless [cordless telephone] U گوشی تلفن بی سیم [مخابرات]
cross-gable U [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
gables U سه گوشی کنار شیروانی دیوار کناری
gable U سه گوشی کنار شیروانی دیوار کناری
magic square U چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
parotitic U دچار اماس در غده بنا گوشی
ear tab U گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
ear cap U گوشی :چیزیکه بگوش میگذارندکه سرمانخورد
stethoscopic U وابسته به گوشی طبی یاضربان سنج
fur ruff U قسمت پشم دار دور کلاه گوشی
parotid duct U لولهای که از غده بنا گوشی بدهان میرود
french telephone U تلفن دارای گوشی ودهانی نصب بر روی یک دسته
head set U یک زوج گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره روی سر ثابت میشود
gables U سرپناه سه گوش سقف سراشیب از دو سمت سه گوشی کنار شیروانی لچکی
gable U سرپناه سه گوش سقف سراشیب از دو سمت سه گوشی کنار شیروانی لچکی
head phone U گوشی تلفن وغیره که بوسیله گیره بر روی گوش ثابت میشود
stereo U صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereos U صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
stereophonic U صدای ضبط شده در دو کانال از دو میکروفن مجزا که از یک جفت گوشی یا بلندگو پخش شود
internal wrenching bolt U پیچ فولادی بسیار مقاومی که سر ان دارای فرورفتگی شش گوشی برای جا گرفتن اچارالن میباشد
whisperingly U به نجوا نجوا کنان سر گوشی اهسته
gurgling U شرشر کردن
gurgled U شرشر کردن
gurgle U شرشر کردن
gurgles U شرشر کردن
gurgled U شرشر
guggle U شرشر
gurgling U شرشر
gurgle U شرشر
freshet U شرشر
gurgles U شرشر
purling U صدای شرشر
purls U صدای شرشر
purl U صدای شرشر
purled U صدای شرشر
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declares U افهار کردن گفتن
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
declare U افهار کردن گفتن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
declaring U افهار کردن گفتن
rumored U شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
cited U اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
cites U اتخاذ سند کردن گفتن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
rumour U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors U شایعه گفتن و یا پخش کردن
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
citing U اتخاذ سند کردن گفتن
rumours U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumor U شایعه گفتن و یا پخش کردن
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
iterate U دوباره گفتن بازگو کردن
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cite U اتخاذ سند کردن گفتن
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done . <proverb> U گفتن سهل تر از عمل کردن است .
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to wheeze out U باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to be rude to any one U به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
tell U گفتن
utters U گفتن
says U گفتن
utter U گفتن
say U گفتن
saith U گفتن
tells U گفتن
telling-off U گفتن
to tell a story U گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
uttered U گفتن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com