English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enouce U بیان کردن بصراحت گفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
come out with <idiom> U بیان کردن ،گفتن
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
greeted U درود گفتن تبریک گفتن
greets U درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
greet U درود گفتن تبریک گفتن
ranting U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rant U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted U لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
complement U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complements U تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
set forth U بیان کردن
set out U بیان کردن
utter U بیان کردن
tells U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
tell U بیان کردن
imparts U بیان کردن
imparting U بیان کردن
to set forth U بیان کردن
says U بیان کردن
frame U بیان کردن
imparted U بیان کردن
say U بیان کردن
voice U بیان کردن
impart U بیان کردن
declare U افهار کردن گفتن
have it <idiom> U گفتن ،ادعا کردن
turn thumbs down <idiom> U رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declaring U افهار کردن گفتن
declares U افهار کردن گفتن
word U بالغات بیان کردن
restated U مجددا بیان کردن
bubbles U بیان کردن حباب
expressed U بیان کردن اداکردن
detail U یات را بیان کردن
expresses U بیان کردن اداکردن
restate U مجددا بیان کردن
expressing U بیان کردن اداکردن
express U بیان کردن اداکردن
sound off <idiom> U عقاید را بیان کردن
restating U مجددا بیان کردن
run on U بتفصیل بیان کردن
riddles U تفسیریا بیان کردن
bubbling U بیان کردن حباب
quantifying U چندی بیان کردن
bubbled U بیان کردن حباب
riddle U تفسیریا بیان کردن
quantify U چندی بیان کردن
bubble U بیان کردن حباب
quantified U چندی بیان کردن
worded U بالغات بیان کردن
detailing U یات را بیان کردن
sound off U ازادانه بیان کردن
quantifies U چندی بیان کردن
restates U مجددا بیان کردن
pronounces U رسما بیان کردن ادا کردن
pronounce U رسما بیان کردن ادا کردن
abdicated U تفویض کردن ترک گفتن
iterate U دوباره گفتن بازگو کردن
abdicate U تفویض کردن ترک گفتن
welcome U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
abdicates U تفویض کردن ترک گفتن
abdicating U تفویض کردن ترک گفتن
citing U اتخاذ سند کردن گفتن
enunciates U اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated U اعلام کردن صریحا گفتن
tongues U گفتن دارای زبانه کردن
enunciate U اعلام کردن صریحا گفتن
rumor U شایعه گفتن و یا پخش کردن
welcomes U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcoming U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
rumours U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumoured U شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour U شایعه گفتن و یا پخش کردن
lecture U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lectured U سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumors U شایعه گفتن و یا پخش کردن
lectures U سخنرانی کردن خطابه گفتن
lecturing U سخنرانی کردن خطابه گفتن
enunciating U اعلام کردن صریحا گفتن
rumored U شایعه گفتن و یا پخش کردن
hallucinate U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinated U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates U هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinating U هذیان گفتن اشتباه کردن
welcomed U خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cite U اتخاذ سند کردن گفتن
gratulate U تبریک گفتن سلام کردن
cited U اتخاذ سند کردن گفتن
cites U اتخاذ سند کردن گفتن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
represents U بیان کردن نشان دادن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
give U نسبت دادن به بیان کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
languages U بصورت لسانی بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
synopsize U بصورت مجمل بیان کردن
verbalized U بصورت شفاهی بیان کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
verbalises U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing U بصورت شفاهی بیان کردن
giving U نسبت دادن به بیان کردن
verbalised U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising U بصورت شفاهی بیان کردن
language U بصورت لسانی بیان کردن
verbalize U بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes U بصورت شفاهی بیان کردن
gives U نسبت دادن به بیان کردن
to set out U بیان کردن شرح دادن
represented U بیان کردن نشان دادن
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
to mince matters U از گفتن راستی فرو گذار کردن
Easier said than done . <proverb> U گفتن سهل تر از عمل کردن است .
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
droning U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
droned U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drone U وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
paraphrasing U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneered U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneering U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
sneers U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrases U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
paraphrase U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
sneer U پوزخند زدن باتمسخر بیان کردن
paraphrased U نقل بیان ترجمه و تفسیر کردن
to be rude to any one U به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind U اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out U باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
sputters U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter U تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
straight from the shoulder <idiom> U راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
dogmatize U امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant U باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
macro U کلمهای که برای بیان تعدادی دستور یا ساده کردن نوشتن برنامه به کار می رود
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
SGML U استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
to talk in a whisper U بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
alphabetize U به ترتیب الفبا نوشتن باحروف الفبا بیان کردن
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
authentication U استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
says U سخن گفتن صحبت کردن سخن
say U سخن گفتن صحبت کردن سخن
scanned U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scans U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
scan U شماره ارسالی از صفحه کلید به کامپیوتر سازگاز IBM PC برای بیان اینکه کلید انتخاب شده است و مشخص کردن کلید
cross examination U به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
get out U گفتن
relates U گفتن
mouthed U گفتن
bubbling U گفتن
bubble U گفتن
mouth U گفتن
let out <idiom> U گفتن
let (someone) know <idiom> U گفتن
tells U گفتن
telling-off U گفتن
utter U گفتن
tell U گفتن
uttered U گفتن
say U گفتن
iteration U گفتن
utters U گفتن
saith U گفتن
bubbles U گفتن
bubbled U گفتن
mouthing U گفتن
says U گفتن
rehearses U گفتن
utterance U گفتن
rehearsing U گفتن
relate U گفتن
to tell a story U گفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com