English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
merism U بیان مطلبی کلی با ذکر وقیاس مخالف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
antiphrasis U بیان مطلبی به معنی مخالف ان
To speake in great detail. U مطلبی رابا طول وتفصیل بیان کردن
apophasis U افهار مطلبی درعین حالی که گوینده بی میلی خود را نسبت به افهار ان بیان داشته
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
ignoratio elenchi U سفسطه منطقی که عبارت است از رد بیان یا افهار مخالف بابیان خود
comparator U دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
a horse of another colour [different colour] U مطلبی دیگر
implies U مطلبی را رساندن
imply U مطلبی را رساندن
thematic U مطلبی مقالهای
intimate U مطلبی را رساندن
intimated U مطلبی را رساندن
intimates U مطلبی را رساندن
intimating U مطلبی را رساندن
implying U مطلبی را رساندن
to pierce a mystery U بکنه مطلبی پی بردن
to inquire into a matter U مطلبی را باز جویی
To do justice to something. U حق مطلبی را ادا کردن
To bring up a topic . To introduce a subject . U مطلبی راعنوان کردن
to smack of something <idiom> U مطلبی را رساندن [اصطلاح مجازی]
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
To drum something into someones head . U مطلبی را به گوش کسی خواندن
to e. into a matter U مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن
mental reservation U خود داری از ذکر مطلبی
To bring something to someones ears . U مطلبی را به گوش کسی رساندن
Vote (write) against a proposallll. U بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
to grind a person in a subject U مطلبی راخوب حالی کسی کردن
To know it backwards. U مطلبی رافوت آب بودن (خوب دانستن )
To spell something out for some one .To drive it home to someone . U مطلبی را به کسی شیر فهم کردن
To give it straight from the shoulder. U مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
shrugging U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrugged U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
shrug U بالا انداختن شانه مطلبی را فهماندن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight U صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
It was inappropriate to make such a remark . U مناسبت نداشت چنین مطلبی اظهار گردد
declamatory U مربوط به قرائت مطلبی باصدای بلند وغرا
why i think i can U هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
nuncupation U افهار مطلبی در پیش گواه بزبان گویی
non commital U از گرفتارکردن خویش بویسله تصدیق یا تکذیب مطلبی
issue of fact U نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
fallacy of composition U استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
post script U مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
To weight up the pros and cons of something . U مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
contrary to U مخالف
irreconcilable U مخالف
contrariant U مخالف
contrary U مخالف
dissident U مخالف
contradiction U مخالف
out of keeping U مخالف
resistent U مخالف
foes U مخالف
dissenting U مخالف
contradictive U مخالف
controvertist U مخالف
foe U مخالف
contra U مخالف
contradictory U مخالف
oppugner U مخالف
dissidents U مخالف
oppositive U مخالف
gyaku U مخالف
repugnant U مخالف
at outs U مخالف
at d. U مخالف
dissidence U مخالف
antipodal U مخالف
anie U مخالف
gainsayer U مخالف
with U مخالف
oppugnant U مخالف
conversing U مخالف
opposit U مخالف
contradictions U مخالف
by the ears U مخالف
hostile U مخالف
converse U مخالف
non content U مخالف
conversed U مخالف
converses U مخالف
gainst U مخالف
conflicting U مخالف
antagonists U مخالف
adversaries U مخالف
antagonist U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
aliens U مخالف
averse U مخالف
adversary U مخالف
adverse U مخالف
inadvisable U مخالف
unfavorable U مخالف
opponent U مخالف
opponents U مخالف
alien U مخالف
against U مخالف
no U منفی مخالف
reversed U شکستنی مخالف
reverse U شکستنی مخالف
illegal U مخالف قانون
antitrust U مخالف تشکیل
reverses U شکستنی مخالف
con U رای مخالف
contralateral muscles U عضلات مخالف
conned U رای مخالف
antislavery U مخالف بردگی
contradicted U مخالف بودن با
reversing U شکستنی مخالف
antagonizing U مخالف کردن
contradicts U مخالف بودن با
antagonised U مخالف کردن
contradict U مخالف بودن با
antagonises U مخالف کردن
conflictive U مغایر مخالف
antagonising U مخالف کردن
antagonize U مخالف کردن
bucking voltage U ولتاژ مخالف
antagonized U مخالف کردن
vice versa U در جهت مخالف
contra flow U جهت مخالف
antagonizes U مخالف کردن
conning U رای مخالف
cons U رای مخالف
diverse U مختلف مخالف
vetoing U رای مخالف
aversely U بطور مخالف
anti- U به معنای "مخالف "
countering U درجهت مخالف
countered U درجهت مخالف
counter U درجهت مخالف
antagonist U عضله مخالف
antagonists U عضله مخالف
dissent U رای مخالف
dissented U رای مخالف
dissents U رای مخالف
opponent U طرف مخالف
dissenting U مخالف معاند
vetoes U رای مخالف
vetoed U رای مخالف
adversely U بطور مخالف
anti semitism U مخالف با یهودیان
antipathy U احساس مخالف
antipapal U مخالف پاپ
antimonaechical U مخالف سلطنت
clashing U برخوردکننده مخالف
reluctance U بیزاری مخالف
anti parallel feeding U تغذیه مخالف
anti U مخالف علیه
crosswind U باد مخالف
crosswinds U باد مخالف
defiant U معاند مخالف
against nature U مخالف طبیعت
veto U رای مخالف
opponents U طرف مخالف
impolitic U مخالف مصلحت
to be in the opposition U مخالف بودن
the a party U طرف مخالف
dissenter U مخالف ناراضی
dissenters U مخالف ناراضی
standpat U مخالف تغییر
reluctate U مخالف کردن
reluctancy U بیزاری مخالف
prevailing wind U باد مخالف
overthwart U بالحن مخالف
overthwart U بطور مخالف
oppositely U بطور مخالف
obscurantist U مخالف اصلاحات
ill humored U مخالف ترشرو
windbound U باد مخالف
dis- U مخالف کردن
against the stream <adv.> U مخالف جریان
against the current <adv.> U مخالف جریان
upstream <adj.> <adv.> U مخالف جریان
anti-Semitism U مخالف با یهودیان
take a dim view of <idiom> U مخالف بودن
at odds <idiom> U مخالف بودن
The opposition parties . U احزاب مخالف
In the opposite direction . U درجهت مخالف
in the opposite direction. U در جهت مخالف
loggerheads U مخالف - جنگجو
headwinds U باد مخالف
head wind U باد مخالف
dissentient U مخالف معاند
counterview U عقیده مخالف
counter ion U یون مخالف
countersuggestion U تلقین مخالف
divert action U عملیات مخالف
dissenting opinion U نظر مخالف
contrary to the law U مخالف قانون
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com