Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
let it remain as it is
U
بگذاری بحال خود باقی باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Between you , me and the gatepost. Between ourselves .
U
میان خودمان باشد( محرمانه باقی بماند )
tandem
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
tandems
U
باقی گذاشتن دو میله که یکی پشت دیگری باشد
Be sure to lock ( shut , close ) the door .
U
مبادا در راباز بگذاری
residue check
U
بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
to let alone
U
بحال خودواگذاردن
bring to
U
بحال اوردن
leave alone
U
بحال گذاردن
alas for him
U
وای بحال او
recvperate
U
بحال امدن
equilibrate
U
بحال تعادل دراوردن
sympathy for any one
U
دلسوزی بحال کسی
restoring
U
بحال اول برگرداندن
recoils
U
بحال خود برگشتن
dilapidate
U
بحال ویرانی دراوردن
rehabilitated
U
بحال نخست برگرداندن
rehabilitates
U
بحال نخست برگرداندن
rehabilitating
U
بحال نخست برگرداندن
let alone
U
بحال خود واگذاردن
involuted
U
بحال نخست برگشته
restore
U
بحال اول برگرداندن
restored
U
بحال اول برگرداندن
rehabilitate
U
بحال نخست برگرداندن
restores
U
بحال اول برگرداندن
fetch up
U
بحال ایست درامدن
woe betide thee
U
وای بحال تو بدابحال تو
recoiled
U
بحال خود برگشتن
recoil
U
بحال نخستین برگشتن
recoiling
U
بحال خود برگشتن
recoil
U
بحال خود برگشتن
recoiling
U
بحال نخستین برگشتن
to come
U
بحال ایست درامدن
recoils
U
بحال نخستین برگشتن
to put to a pause
U
بحال ایست دراوردن
self-pity
U
دلسوزی بحال خود
come round
U
بحال اول رسیدن
recoiled
U
بحال نخستین برگشتن
restitute
U
بحال اول برگرداندن
self pity
U
دلسوزی بحال خود
mosey
U
بحال گردش راه رفتن
relapsed
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapse
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
moseys
U
بحال گردش راه رفتن
moseying
U
بحال گردش راه رفتن
moseyed
U
بحال گردش راه رفتن
relapses
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
relapsing
U
مرتد بحال نخستین برگشتن
It is immaterial to her .
U
بحال او هیچ فرقی نمی کند
to leave him to him self
U
او را بحال خود واگذارید اورارها کنید
Leave her alone.
U
اورا تنها (بحال خود ) بگذار
to stand any one in good stead
U
بحال کسی سودمند بودن بدردکسی خوردن
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
puerperium
U
مرحله بین زایمان واعاده زهدان بحال اولیه خود
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
over
U
باقی
over-
U
باقی
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
aliquant
U
باقی اورنده
to be in arrear
U
باقی داربودن
hold over
U
باقی ماندن
preserving
U
باقی نگهداشتن
come through
U
باقی ماندن
scantling
U
باقی مانده
preserve
U
باقی نگهداشتن
otherworld
U
عالم باقی
preserves
U
باقی نگهداشتن
extant
U
باقی مانده
impresses
U
باقی گذاردن
out of
<idiom>
U
باقی نمانده
conservation force
U
نیروی باقی
to be on the safe side
U
باقی نباشد
organzine
U
ابریشم باقی
surplus
U
باقی مانده
surpluses
U
باقی مانده
impress
U
باقی گذاردن
impressed
U
باقی گذاردن
debris
U
باقی مانده
impressing
U
باقی گذاردن
gleanings
U
ریزه باقی
to leave behind
U
باقی گذاردن
behind
U
باقی کار
remains
U
باقی مانده
behinds
U
باقی کار
holdover
U
باقی مانده
behinds
U
باقی دار
holdovers
U
باقی مانده
behind
U
باقی دار
leaving
U
باقی گذاردن
survived
U
باقی بودن
leave
U
باقی گذاردن
reopening
U
باقی بودن
survive
U
باقی بودن
reopen
U
باقی بودن
remainder
U
باقی مانده
remnant
U
باقی مانده
dregs
U
باقی مانده
left over
U
باقی مانده
reopened
U
باقی بودن
reopens
U
باقی بودن
store
U
می باقی می ماند
survives
U
باقی بودن
surviving
U
باقی بودن
remnants
U
باقی مانده
storing
U
می باقی می ماند
aestivate
U
رخوت تابستانی داشتن تابستان را بحال رخوت گذراندن
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
shorter
U
کوچک باقی دار
to stay behind
U
باقی ماندن جاماندن
hold up
<idiom>
U
خوب باقی ماندن
hold up
<idiom>
U
باجرات باقی ماندن
residues
U
قسمت باقی مانده
odd come short
U
زیادی باقی مانده
shortest
U
کوچک باقی دار
bide
U
درجایی باقی ماندن
memorizing
U
باقی مانده در حافظه
memorizes
U
باقی مانده در حافظه
nothing was left over
U
چیزی باقی نماند
trailing
U
اثرپا باقی گذاردن
trailed
U
اثرپا باقی گذاردن
trail
U
اثرپا باقی گذاردن
residue
U
قسمت باقی مانده
residve
U
باقی مانده زیادتی
the rest lies with you
U
باقی ان با خودتان است
extant
U
نسخهء موجود و باقی
residuary
U
موصی له باقی مانده
residual value
U
مقدار باقی مانده
trails
U
اثرپا باقی گذاردن
short
U
کوچک باقی دار
memorized
U
باقی مانده در حافظه
memorize
U
باقی مانده در حافظه
memorising
U
باقی مانده در حافظه
hang over
U
اثر باقی مانده
memorises
U
باقی مانده در حافظه
memorised
U
باقی مانده در حافظه
cicatrize
U
جای زخم باقی گذاردن
hang over
U
اثر باقی ازهر چیزی
not a scrap is left
U
ذرهای باقی نمانده است
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
to satnd good
U
بقوت خود باقی بودن
denominator
[bottom of a fraction]
U
باقی مانده کسر
[ریاضی]
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
scrape the bottom of the barrel
<idiom>
U
گرفتن چیزی که باقی مانده
wrecked
U
باقی مانده ازکشتی شکسته
remain in force
U
به قوت خود باقی بودن
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
lie by
U
غیر فعال باقی ماندن
continue to be valid
U
به قوت خود باقی بودن
jar
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
for the rest
U
اما در باره باقی مطالب
jarred
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
jars
U
اثر نامطلوب باقی گذاردن
to exclude doubt
U
جای تردید باقی نگذاشتن
Zel-i Sultan vase
U
طرح گلدان ظل السلطان
[این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design
U
لچک ترنج کاراچف
[این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
preserves
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
preserve
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
sour apple
U
ضربهای که میلههای 5 و01 را باقی میگذارد
pocket split
U
باقی ماندن میلههای 5 و 7یا 5 و 9 بولینگ
it leaves no room for doubt
U
جای هیچگونه تردیدی باقی نمیگذارد
preserving
U
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
modulus
U
باقی مانده پس از تقسیم یک عدد بر دیگری
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
He left a large fortuue.
U
ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
It remained intact.
U
سالم ودست نخورده باقی مانده
babbitt
U
فلز یاطاقان با 5 تا 08 درصدقلع و باقی انتیموان مس وسرب
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
mod
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
mods
U
باقی مانده تقسیم عددی بر عدد دیگر
candle ends
U
باقی مانده هرچیزکه مردم لئیم جمع می کنند
engram
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
engramme
U
اثر دائمی که درنتیجه یک محرک درسلول باقی میماند
permanently
U
انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
worcester
U
باقی گذاشتن تمام میله هابجز میلههای 1 و 5 بولینگ
stay behind
U
باقی گذاشته شده نیروی باقیمانده در منطقه دشمن
He died leaving nothing but debts .
U
فوت کرد وهیچ چیز غیر از قرض باقی نگذاشت
remedial maintenance
U
باقی مانده ترمیم خطا که در سیستم گسترش یافته است
Any reform of the insurance law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the pension law must be left to the future.
U
هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
charges
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
U
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush
U
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
It is all over between them . They are thru with each other .
U
بین آنها چیزی باقی نمانده ( را بطه یا تماسی وجود ندارد )
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
plene administrative preter
U
دفاعی مبنی بر این که مقداری از مال متوفی هنوز باقی است
strip
U
حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
salvo
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
salvoes
U
شرط یا عبارتی در سند که راه گریزی برای شخص باقی می گذارد
modulo arithmetic
U
بررسی تشخیص خطا با استفاده از باقی مانده عمل ریاضی روی داده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com