Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
bedazzle
U
بکلی خیره کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unbuild
U
بکلی ویران کردن
raze or rase
U
بکلی خراب کردن
extirpate
U
بکلی نابود کردن
exterminate
U
بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminates
U
بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminating
U
بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminated
U
بکلی نابودکردن منهدم کردن
blinds
U
خیره کردن
blinded
U
خیره کردن
dazzle
U
خیره کردن
dazzling
U
خیره کردن
dazzles
U
خیره کردن
dazzled
U
خیره کردن
blind
U
خیره کردن
gazes
U
خیره نگاه کردن
glowered
U
خیره نگاه کردن
glowering
U
خیره نگاه کردن
glowers
U
خیره نگاه کردن
gazed
U
خیره نگاه کردن
gaze
U
خیره نگاه کردن
stares
U
خیره نگاه کردن
stared
U
خیره نگاه کردن
stare
U
خیره نگاه کردن
gloated
U
خیره نگاه کردن
gazing
U
خیره نگاه کردن
gloats
U
خیره نگاه کردن
gloating
U
خیره نگاه کردن
gloat
U
خیره نگاه کردن
gaping
U
خیره نگاه کردن
glare
U
خیره نگاه کردن
gapes
U
خیره نگاه کردن
gaped
U
خیره نگاه کردن
gorgonize
U
خیره نگاه کردن
glares
U
خیره نگاه کردن
glower
U
خیره نگاه کردن
gape
U
خیره نگاه کردن
glared
U
خیره نگاه کردن
glowered
U
اخم کردن نگاه خیره
to gape
U
با خیره دهان باز کردن
glowers
U
اخم کردن نگاه خیره
glowering
U
اخم کردن نگاه خیره
glower
U
اخم کردن نگاه خیره
to stare at person in the face
U
توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
utterly
U
بکلی
completely
<adv.>
U
بکلی
sheer
U
بکلی
purely
U
بکلی
quite
U
بکلی
through out
U
بکلی
he was well out of sight
U
بکلی
to the world
U
بکلی
comprehensive
<adv.>
U
بکلی
to its full extent
<adv.>
U
بکلی
throughout
U
بکلی
down-and-outs
U
بکلی بی مایه
down and out
U
بکلی بی مایه
quiteother
U
بکلی جوردیگر
down-and-out
U
بکلی بی مایه
brand-new
U
بکلی نو یا تازه
bran new
U
بکلی نو یا تازه
exactly
U
بدرستی بکلی
dead as a d.
U
بکلی مرده
dead drunk
U
بکلی مست
stark naked
U
بکلی برهنه
fire new
U
بکلی نویاتازه
washed up
U
بکلی تحلیل رفته
blankly
U
بدون ملاحظه بکلی
i am at my wit's end
U
بکلی گیج شده ام
to be all abroad
U
بکلی دراشتباه بودن
His figures were way off (out).
U
ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
to fight to a finish
U
تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
Your slander is completely preposterous .
U
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
sullen
<adj.>
U
خیره سر
agaze
U
خیره
perverse
<adj.>
U
خیره سر
screwball
U
خیره سر
stubborn
U
خیره سر
intractable
<adj.>
U
خیره سر
eccentric
<adj.>
U
خیره سر
starring
U
خیره
willful
<adj.>
U
خیره سر
stubborn
<adj.>
U
خیره سر
testy
<adj.>
U
خیره سر
pertinacious
U
خیره سر
obstinate
U
خیره سر
staring
U
خیره
mulish
U
خیره سر
glaring
U
خیره
dourly
U
خیره سر
dour
U
خیره سر
fulgurant
U
خیره کننده
intractable
U
خیره سر ستیزه جو
to stand at gaze
U
خیره ایستادن
obstinacy
U
خیره سری
to look fixedly
U
خیره نگریستن
stare
U
خیره شدن
steadfastly
U
پابرجای خیره
stared
U
خیره شدن
stares
U
خیره شدن
steadfast
U
پابرجای خیره
gaze
U
نگاه خیره
gape seed
U
نگاه خیره
gapeseed
U
نگاه خیره
relucent
U
خیره کننده
gazed
U
نگاه خیره
gazes
U
نگاه خیره
gazing
U
نگاه خیره
gloatingly
U
با نگاه خیره
dazzlement
U
خیره سازی
foudroyant
U
خیره کننده
moon eyed
U
خیره ومتحیر
mulishness
U
خیره سری
glaringly
U
با نگاه خیره
stubbornness
U
خیره سری
staring red
U
یا خیره کننده
impudence
U
خیره سری
goggle-eyed
U
خیره چشم
perrinaciousness
U
خیره سری
watcheye
U
چشم خیره وسفید
starer
U
دارای نگاه خیره
stargaze
U
بستاره ها خیره شدن
dazzlingly
U
بطور خیره کننده
eclat
U
روشنی خیره کننده
dazzled
U
تابش یا روشنی خیره کننده
fixations
U
خیره شدگی تعلق خاطر
glare
U
تابش خیره کننده تشعشع
dazzle
U
تابش یا روشنی خیره کننده
glared
U
تابش خیره کننده تشعشع
fixation
U
خیره شدگی تعلق خاطر
dazzles
U
تابش یا روشنی خیره کننده
gaping
U
نگاه خیره با دهان باز
dazzling
U
تابش یا روشنی خیره کننده
gape
U
نگاه خیره با دهان باز
gaped
U
نگاه خیره با دهان باز
to stare any one into silence
U
کسیرا با نگاه خیره از روبردن
gapes
U
نگاه خیره با دهان باز
stargazer
U
کسیکه به ستاره ها خیره شده
glares
U
تابش خیره کننده تشعشع
gaping stock
U
چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
gawp
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
flare
U
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
gawps
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
Boketto
U
عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
gawping
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawped
U
با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
flares
U
روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
gape seed
U
چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
She stared at him with wide eyes.
U
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com