English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 142 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
bastard eigne U بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
changelings U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changeling U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
elf child U بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
born U متولد
In which month were you born ? U چه ماهی متولد شده یی ؟
posthumous U متولد شده پس از مرگ پدر
see the light of day <idiom> U متولد شدن ،تحقق یافتن
hatchling U جانور تازه متولد نوزاد
the boy who U بچهای که
jussoli U قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
chip of the old block U بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
to vaccinate a child U ابله بچهای را کوبیدن
marriage U ازدواج پیمان ازدواج
marriages U ازدواج پیمان ازدواج
her last was a son U اخرین بچهای که زایید پسربود
nursling U بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
to overlie infant U روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
oaf U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oafs U بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
plough boy U بچهای که گاویا اسب رادرشخم زنی میراند
full timer U بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
short clothes U جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats U جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
tenant by curtesy U عنوان شوهر است که بعد ازفوت زوجه اش در صورتی که از او فرزند مسلم الوراثتی داشته باشد که در زمان حیات زوجه متولد شده باشدمیتواند مادام العمر از ترکه غیر منقول مشارالیه استفاده کند
matrimony U ازدواج
hymens U ازدواج
spousal U ازدواج
marriageable age U ازدواج
hymen U ازدواج
marriage U ازدواج
marriages U ازدواج
mesalliance U ازدواج با زیردستان
post nuptial U بعد از ازدواج
married under a contract unlimited perio U ازدواج کردن
registration of marriage U ثبت ازدواج
marriage registry U دفتر ازدواج
mismatch U ازدواج ناجور
misogamist U بیزار از ازدواج
misogamy U بیزاری از ازدواج
misogamy U ازدواج ستیزی
wedded U وابسته به ازدواج
nullity of marriage U بطلان ازدواج
to take to wife U ازدواج کردن با
temporary marriage U ازدواج موقت
tie the knot <idiom> U ازدواج کردن
pop the question <idiom> U تقاضای ازدواج
wedded U ازدواج کرده
civil marriages U ازدواج محضری
civil marriage U ازدواج محضری
wive U ازدواج کردن
wedder U ازدواج کننده
termination of marriage U فسخ ازدواج
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
join U ازدواج کردن
remarriages U ازدواج مجدد
matrimony U ازدواج نکاح
match U ازدواج زورازمایی
matches U ازدواج زورازمایی
marries U ازدواج کردن
marry U ازدواج کردن
affiance U پیمان ازدواج
single U ازدواج نکرده
intermarriage U ازدواج با خویشاوندان
matrimonial U مربوط به ازدواج
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
dissolution of marriage U انحلال ازدواج
gamophobia U ازدواج هراسی
remarriage U ازدواج مجدد
joins U ازدواج کردن
soles U ازدواج نکرده
sole U ازدواج نکرده
premarital U پیش از ازدواج
joined U ازدواج کردن
marriage bed U قباله ازدواج
marriage line U گواهینامه ازدواج
matchmaker U دلال یا دلاله ازدواج
nubile U قابل ازدواج و همسری
celibacy U بی شوهری امتناع از ازدواج
banning U اعلان ازدواج در کلیسا
adultery U بی دینی ازدواج غیرشرعی
exogamy U ازدواج با افرادخارج از قبیله
matchmakers U دلال یا دلاله ازدواج
breach of promise U شکستن پیمان ازدواج
newlywed U تازه ازدواج کرده
common law marriage U ازدواج غیر رسمی
endogamy U رسم ازدواج قبیلهای
ban U اعلان ازدواج در کلیسا
marriage line U عقدنامه سند ازدواج
bans U اعلان ازدواج در کلیسا
break up of the a proposed marriage U به هم خوردن ازدواج احتمالی
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
annul a marriage U عقد ازدواج را فسخ کردن
Nothing is further from my mind than marriage . U اصلا" فکر ازدواج نیستم
levirate U ازدواج مرد با زن برادرمتوفای خود
medical fitness for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
in law U خویشاوند و منسوب بوسیله ازدواج
ask for a lady's hand U تقاضای ازدواج با بانویی کردن
hetaerism U ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
physical capacity for marriage U قابلیت صحی برای ازدواج
sororate U رسم ازدواج با زنی که فوت کرده
intermarriage U ازدواج افراد ملل یا نژادهای مختلف
cohabiting U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
cohabits U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
Congratrlation on your marriage . U ازدواج شما بسیار مبارک باشد
cohabited U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
to fix somebody up with somebody [American E] U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
to get somebody paired off with somebody U دو نفر را جفت کردن برای ازدواج
cohabit U با هم زندگی کردن بدون ازدواج رسمی
morganatic U ازدواج کننده باپست تراز خود
To marry below ones station. U با همسری از طبقه پائین تر ازدواج کردن
She married for love ,not for money . U بخاطر عشق ازدواج کردنه پول
intermarries U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
polygeny U پیدایش نوع بشراز چند ازدواج جداگانه
miscegenation U ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
She married a man old eonugh to be her father. U با مردی که جای پدرش را داشت ازدواج کرد
intermarrying U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarry U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
intermarried U ازدواج کردن با افراد ملل یانژادهای مختلف
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
to marry at a registry office U در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
win a lady's hand U موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
shack up with <idiom> U هم خانه با جنس مخالف بودن بدون ازدواج
in love - engaged - married U عاشق . نامزد . متاهل [مرحله هایی که تا ازدواج طی میشوند]
free love U عشق ورزی ومجامعت بدون مراعات ایین ازدواج
If only she would marry me ! U اگر فقط با من ازدواج می کرد ( درمقام آرزو کردن)
prothalamium U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
polyandry U اختیار چندشوهر توسط زن دران واحد تعدد ازدواج
fornication U رابطه جنسی [قبل از] بیرون از ازدواج [دین] [حقوق]
rob the cradle <idiom> U دوست شدن یا ازدواج با کسی که از خودت جوانتر است
prothalamion U ترانه مخصوص جشن ازدواج سرود مبارک باد
morgantic marriage U ازدواج مرد عالی نسب با زنی از طبقه دانیه
Oedipus U ادیپوس [افسانه یونانی] [پدرش را کشت و با مادرش ازدواج کرد]
pocket piece U سکه ازدواج افتاده یا چیزی مانندان که درجیب نگاه دارندتابرکت جیب باشد
banns U اعلان پیشنهاد ازدواج درکلیساتا کسانی که اعتراضی به صلاحیت زوجین دارنداطلاع دهند
restraint of marriage U شرط ضمن هبه یا وصیت که به طور مطلق ازدواج متهب یا موصی له را منع کنند
special bastard U هر گاه پدر ومادر طفلی که حرامزاده بوده بعدا" ازدواج کنند نسب اوصحیح خواهد بود
judicial separaion U در این حالت زن وشوهر از هر جهت مجردمحسوب می شوند ولی حق ازدواج مجدد را ندارند وروابطشان با جنس مخالف زنا تلقی میشود
connexion U خویشاوندی سببی معادل affinity به معنی خویشاوندی ناشی از ازدواج
interwed U در یمان هم ازدواج کردن دختر دادن و دختر گرفتن
to pair somebody off [up] with somebody U کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com