Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
changelings
U
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
changeling
U
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اند میگذارند
elf child
U
بچهای که پریان بجای بچهای که دزدیده اندمیگذارند
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
to burn the food
U
بگذارند غذا ته بگیرد
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
to let the peas soak overnight
U
نخودها را در مدت شب بگذارند بخیسند
to grow a beard
U
بگذارند ریششان بزرگ شود
fairyhood
U
پریان
the boy who
U
بچهای که
angel dust
U
گرد پریان
oberon
U
پادشاه پریان
onycha
U
ناخن پریان
fairylands
U
کشور پریان
fairyland
U
کشور پریان
cloudworld
U
سرزمین پریان
fairness
U
منسوب به پریان
faerie
U
جهان پریان
interleaf
U
برگ سفید که لای برگهای کتابی بگذارند
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.
U
لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
chip of the old block
U
بچهای که نشانی ازپدرداردcontribute
to vaccinate a child
U
ابله بچهای را کوبیدن
her last was a son
U
اخرین بچهای که زایید پسربود
unguis
U
ناخنک ناخن پریان میخ یاناخن
nursling
U
بچهای که مورد موافبت قرار میگیرد
bastard eigne
U
بچهای که پیش از ازدواج متولد شود
to overlie infant
U
روی بچهای افتادن و او راخفه کردن
full timer
U
بچهای که درهمه ساعات اموزشگاه دراموزشگاه میما
plough boy
U
بچهای که گاویا اسب رادرشخم زنی میراند
short clothes
U
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانندچون نیم تنه
short coats
U
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
intrinsic
U
حقیقی
veracious
U
حقیقی
efective
U
حقیقی
unfeigned
U
حقیقی
actual
U
حقیقی
truest
U
حقیقی
truer
U
حقیقی
true
U
حقیقی
genuine
U
حقیقی
real
U
حقیقی
true course
U
راه حقیقی
true dip
U
شیب حقیقی
true life
U
حقیقی وصحیح
real time
U
زمان حقیقی
real power
U
توان حقیقی
trueness
U
بی ریایی حقیقی
absolute magnitude
U
قدر حقیقی
truest
U
حقیقی کردن
real constant
U
ثابت حقیقی
real address
آدرس حقیقی
real function
U
تابع حقیقی
true or real focus
U
کانون حقیقی
real gas
U
گاز حقیقی
true north
U
شمال حقیقی
actual movement
U
حرکت حقیقی
true
U
واقعی حقیقی
true
U
حقیقی کردن
actual resistivity
U
مقاومت حقیقی
truer
U
حقیقی کردن
true mean
U
میانگین حقیقی
truest
U
واقعی حقیقی
genuine
U
حقیقی یا درست
true azimuth
U
گرای حقیقی
real image
U
تصویر حقیقی
natural person
U
شخص حقیقی
genuine
U
واقعی حقیقی
true heading
U
سمت حقیقی
observed altitude
U
ارتفاع حقیقی
ohmic valve
U
مقدارمقاومت حقیقی
true resistance
U
مقدارمقاومت حقیقی
real module
U
ضریب حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
real numbers
U
اعداد حقیقی
true score
U
نمره حقیقی
true copolymer
U
همبسپار حقیقی
truer
U
واقعی حقیقی
true value
U
مقدار حقیقی
true wind
U
باد حقیقی
real memory
U
حافظه حقیقی
real storage
U
حافظه حقیقی
down-to-earth
U
حقیقی واقعی
down to earth
U
حقیقی واقعی
true variance
U
پراکنش حقیقی
true power
U
توان حقیقی
interpolymer
U
همبسپار حقیقی
brake horsepower
U
توان حقیقی مهاری
actual maximum flowline
U
ماکزیمم خط ابدهی حقیقی
apparent horizon
U
افق حقیقی نقاط
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
verisimilar
U
دارای فاهر حقیقی
particle density
U
وزن مخصوص حقیقی
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
rightful
U
حقیقی دارای استحقاق
euciliate
U
مژه داران حقیقی
real-valued function
U
تابع حقیقی
[ریاضی]
live exercise
U
تمرین رزمی حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
axiom
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
axioms
U
قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
real analytic function
U
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
unsigned real number
U
عدد حقیقی بدون علامت
true azimuth
U
سمت حقیقی گرای جغرافیایی
substantive
U
دارای ماهیت واقعی حقیقی
dative
U
حالت مفعولی غیرصریح حقیقی
enlightement
U
روشنی فکر اگاهی حقیقی
true or sternal ribs
U
دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
developed muzzle velocity
U
سرعت ابتدایی و حقیقی توپ
real absolute value function
U
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
acoelous
U
بدون معدهء حقیقی یادستگاه هاضمه
in payment of
U
بجای
vice
U
بجای
in lieu of
U
بجای
in exchange for
U
بجای
in return for
U
بجای
in the room of
U
بجای
vice-
U
بجای
vices
U
بجای
vises
U
بجای
per pro
U
بجای
lieu
U
بجای
instead of
U
بجای
in his stead
U
بجای او
Instead of you
U
بجای تو
approximation
U
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
many valued
U
دارای دو قیمت یکی حقیقی دیگری دروغین
approximations
U
خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
anachronisms
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronism
U
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
to pass for
U
قلمدادشدن بجای
elsewhere
U
بجای دیگر
instead
U
بجای اینکه
instead of celebrating
U
بجای جشن
in somebody's place
U
بجای کسی
instead of
<conj.>
U
بجای
[بعوض]
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
quid pro quo
U
بجای عوض
quid pro quos
U
بجای عوض
for
U
بجای از طرف
stead
U
بجای بعوض
in place of
U
بجای درعوض
impersonify
U
بجای شخص گرفتن
on your marks
U
فرمان بجای خود
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
take your mirks
U
فرمان بجای خود
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
instead of the reverse
U
بجای وارونه این
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
O.K.
U
اصط لاحی که بجای
back to your seats
U
برگردید بجای خود
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
gyrocompass
U
نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
relative
U
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
I give the programme zero
[nought]
out of ten for reality.
U
من به این برنامه در رابطه با حقیقی بودنش از ده امتیاز صفر را می دهم.
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
I wI'll sign for him .
U
من بجای اوامضاء خواهم کرد
push pass
U
پاس با فشارچوب بجای ضربه
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
phraseography
U
نشان گذاری بجای عبارت
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
he could p for an englishman
U
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
to touch ground
U
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
Ferdowsi left a good name behind.
U
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
rational dress
U
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
conscription of weath
U
گرفتن پول و مال بجای سرباز
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
recuperation
U
عمل برگرداندن لوله بجای خود
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
succedaneum
U
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
overstand
U
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
persepolis
U
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
ant
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
ants
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
pinsetter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com