English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
come from <idiom> U بومی جایی بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indigenousness U بومی بودن
citizen U بومی
indigene U بومی
vernaculars U بومی
vernacular U بومی
Aborigine بومی
native U بومی
natives U بومی
endemic U بومی
citizens U بومی
autochthonous U بومی
autochthon U بومی
indigenous U بومی
sympatry U هم بومی
aboriginals U بومی
aboriginal U بومی
domestic U بومی
home born U بومی
domestic U رام بومی
Aborigine گیاه بومی
vernacular U زبان بومی
indigenous industries U صنایع بومی
vernaculars U زبان بومی
illyrian U بومی ایلیریا
home made U ساخت بومی
naturalizing U بومی شدن
autecology U تک شناسی بومی
blackfellow U بومی استرالیا
plants indigenous to that soil U بومی ان خاک
naturalize U بومی شدن
landsman U بومی هم میهن
nativism U بومی پرستی
naturalises U بومی شدن
naturalizes U بومی شدن
naturalising U بومی شدن
native language U زبان بومی
Gaelic U زبان بومی اسکاتلندی
endemic wildlife U حیات وحش بومی
sabra U اسرائیلی بومی فلسطین
to water [horses, cattle, etc.] U آب دادن [به جانوران بومی]
indigenously U بطور بومی یا ذاتی
secundine naturam U بومی وار خودبخود
Coptic Church U کلیسای بومی مصر و اتیوپی
green mountain boy U مرد بومی یا ساکن ورمونت
ancillary U مستخدم بومی مربوط به کلفت
vernacularism U کلمه یا اصطلاح بومی ومحلی
romaic U زبان بومی یونان امروز
galicean U بومی یا زبان گالیس ولایتی از اسپانیا
aardwolf U کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
walkabouts U بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
walkabout U بازگشت بومی استرالیایی به زندگی صحرا گردی
Aborigines U سکنه اولیه یک کشور جانوران و گیاهان بومی
arrdwolf U [حیوانی شبیه کفتار بومی جنوب و شرق آفریقا]
Analogical architecture U [معماری بومی ایتالیا در سال هزار و نهصد و هفتاد]
Italian Villa style U [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
endemic U بومی بیماری همه گیربومی مخصوص اب و هوای یک شهر یا یک کشور
wherever U جایی که
someplace U یک جایی
n tuple U N جایی
minx U زن هر جایی
charnel house U جایی که
someplace U جایی
inopportunity U بی جایی
inopportuneness U بی جایی
banal U همه جایی
commonplace U همه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
shifted U جابه جایی
displacement U جابه جایی
gas log U جایی که گازمیسوزد
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
shifts U جابه جایی
translocation U جابه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
shift U جابه جایی
transposition U جابه جایی
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
somewhere U یک جایی دریک محلی
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
synaesthesia U جابه جایی حسی
synesthesia U جابه جایی حسی
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
attender U شخص حاضر در جایی
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
somewheres U یک جایی دریک محلی
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
stand clear U جایی را ترک کردن
locomotion U جابه جایی حرکتی
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
drive displacement U جابه جایی سائق
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
to go about U ازجایی به جایی رفتن
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
pentarch U یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
to a in U باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
intruder U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
picklock U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
housebreaker U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com