English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
super abound U بوفور یافت شدن بیش از حد بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in abundance U بوفور
detection U یافت
there is U یافت میشود
resumption U باز یافت
opportunity U دست یافت فراغت
opportunities U دست یافت فراغت
theine U تئین که درچای یافت میشود
on the morrow of the war U چون جنگ پایان یافت
errors slipped in U اشتباهاتی دران راه یافت
thein U تئین که درچای یافت میشود
andromeda U از دست غولی نجات یافت وزن او شد
it occurs in nature as a gas U در طبیعت بشکل گاز یافت میشود
jadeite U یشم اعلی که در برمه یافت میشود
finding U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
findings U انچه کارگر ازخود بر سر کار می برد یافت
bois jourdian U نوعی سنگ مرمر که بیشتر درفرانسه یافت میشود
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
assembler U پیام برنامه اسمبلی برای اعلام اینکه خطا در کد اصلی یافت شد
redundant information U یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
general store U فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
faxing U غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxes U غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
fax U غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
faxed U غیر رسمی روش ارسال و در یافت تصاویر به صورت دیجیتالی روی خط تلفن یا رادیو
harmotome U سیلیکات ابدار الومینیوم وباریم که بلورهای ان بصورت جفت وصلیبی برنگهای مختلف یافت میشود
riboflavin U ریبو فلاوین ویتامین B به فرمول 6O4N2H71C که در شیر و تخم مرغ و جگر و غیره یافت میشود
time and tide wait for no man <proverb> U کوزه بودش آب می نامد به دست آب را چون یافت خود کوزه شکست
nucleole U جسمی که در درون هسته یاخته ها یافت میشود هسته هسته
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
geometric design U طرح هندسی [این طرح در ابتدا بخاطر ذهنی بافی و سهولت بیشتر در بافت، بین عشایر و روستاها شهرت یافت. ولی امروزه هم به صورت ساده گذشته و هم بصورت پیچیده بین بافندگان استفاده می شود.]
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
ablest U لایق بودن مناسب بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
reside U ساکن بودن مقیم بودن
room-sized rug U فرش های ایرانی [فرش های درباری] [بافت این فرش ها که برای مفروش کردن تالارها و سالن های بزرگ استفاده می شود در ایران در اواخر قرن دوازدهم رواج یافت. بیشتر مشتریان کشورهای حوزه خلیج فارس و اروپایی اند.]
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
pigou effect U اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
to kick the beam U کم بودن
wobbled U لق بودن
stinks U بد بودن
wobbles U لق بودن
to be proper for U به جا بودن
to find oneself U بودن
wobbling U لق بودن
be sufficient U بس بودن
consecutiveness U پی در پی بودن
to be U بودن
sufficing U بس بودن
concentricity U بودن
judders U لق بودن
judder U لق بودن
lackvt U کم بودن
juddering U لق بودن
justness U حق بودن
suffices U بس بودن
to hold water U ضد آب بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate. U دو دل بودن
to think ill of any one U بودن
dubiosity U در شک بودن
suffice U بس بودن
sufficed U بس بودن
To be all adrift. U سر در گم بودن
ween U بودن
juddered U لق بودن
stink U بد بودن
teem U پر بودن
to be in a bad [foul] temper U بد خو بودن
be enough U بس بودن
incompactness U ول بودن
to be in two minds U دو دل بودن
exists U بودن
existed U بودن
intend U بر ان بودن
intending U بر ان بودن
teems U پر بودن
exist U بودن
intends U بر ان بودن
last [be enough] U بس بودن
teemed U پر بودن
to bargain for U بودن
put one's cards on the table <idiom> U رک بودن
teeming U پر بودن
be adequate U بس بودن
to chop and change U دو دل بودن
suffice U بس بودن
wobble U لق بودن
reach U بس بودن
imaginativeness U تصوری بودن
irrationalism U نامعقول بودن
joviality U شوخ بودن
imaginativeness U خیالی بودن
grovel U پست بودن
greed U حریص بودن
envisioning U رویایی بودن
imitativeness U بدلی بودن
envisions U رویایی بودن
imbark U باکشتی بودن
greasiness U روغنی بودن
habitualness U عادی بودن
hang together U متفق بودن
heartiness U قلبی بودن
heirship U وارث بودن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com