Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To turn (apple)to someone.
U
به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fall back upon
U
متوسل شدن به
to betake oneself
U
متوسل شدن
betook
U
متوسل شده
resorted
U
متوسل شدن
resort
U
متوسل شدن
resorts
U
متوسل شدن
wangle
U
به حیله متوسل شدن
recourse
U
میعادگاه متوسل شدن به
wangling
U
به حیله متوسل شدن
wangles
U
به حیله متوسل شدن
wangled
U
به حیله متوسل شدن
reprisal
U
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisals
U
در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck
U
بد آوردن
come by
<idiom>
U
بدست آوردن
receive
U
به دست آوردن
play-acting
U
ادا در آوردن
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
realize
U
به دست آوردن
step
U
به دست آوردن
To bring into existence .
U
بوجود آوردن
To cry out .
U
فریاد بر آوردن
woo
U
به دست آوردن
wring
U
به دست آوردن
To show a deficit . To run short .
U
کسر آوردن
To cite an example .
U
مثال آوردن
win
U
به دست آوردن
take
U
به دست آوردن
procure
U
به دست آوردن
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
vasbyt
U
تاب آوردن
obtain
U
به دست آوردن
get
U
به دست آوردن
song and dance
<idiom>
U
دلیل آوردن
gain
U
به دست آوردن
find
U
به دست آوردن
tough break
<idiom>
U
بدبیاری آوردن
conciliate
U
به دست آوردن
compass
U
به دست آوردن
achieve
U
به دست آوردن
to bring something
U
آوردن چیزی
gained
U
بدست آوردن
acquire
به دست آوردن
make something happen
U
به اجرا در آوردن
carry into effect
U
به اجرا در آوردن
put into effect
U
به اجرا در آوردن
put inpractice
U
به اجرا در آوردن
put ineffect
U
به اجرا در آوردن
implement
U
به اجرا در آوردن
abrade
سر غیرت آوردن
carry out
U
به اجرا در آوردن
acquire
بدست آوردن
gains
U
بدست آوردن
to bring the water to the boil
U
آب را به جوش آوردن
to bring to the
[a]
boil
U
به جوش آوردن
attenuation
U
بدست آوردن
play-acts
U
ادا در آوردن
fall on feet
<idiom>
U
شانس آوردن
it never rains but it pours
<idiom>
U
چپ و راست بد آوردن
To take into account (consideration).
U
بحساب آوردن
play-acted
U
ادا در آوردن
play-act
U
ادا در آوردن
gain
U
بدست آوردن
holdout
U
دوام آوردن
actualize
U
به اجرا در آوردن
carry ineffect
U
به اجرا در آوردن
holdouts
U
دوام آوردن
actualise
[British]
U
به اجرا در آوردن
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
to bring back memories
U
خاطره ها را به یاد آوردن
to give somebody an appetite
U
کسی را به اشتها آوردن
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
drive someone round the bend
<idiom>
U
جان کسی را به لب آوردن
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to bring to the same plane
[height]
U
به یک صفحه
[بلندی]
آوردن
To seek refuge ( shelter).
U
پناه آوردن ( بردن )
To stir the nation to action.
U
ملت را بحرکت در آوردن
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone .
U
کسی را سر غیرت آوردن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
eke out
<idiom>
U
به سختی بدست آوردن
gun for something
<idiom>
U
بازحمت بدست آوردن
To score points.
U
امتیاز آوردن ( ورزش )
To mimic someone.
U
ادای کسی را در آوردن
retaking
U
دوباره به دست آوردن
to run into debt
U
قرض بالا آوردن
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to disgrace oneself
U
خفت آوردن بر خود
metaphraze
U
به عبارت دیگر در آوردن
to set the clock forward
ساعت را جلو آوردن
retake
U
دوباره به دست آوردن
retaken
U
دوباره به دست آوردن
retakes
U
دوباره به دست آوردن
luck out
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
To play the drunk . To start a drunken row.
U
مست بازی در آوردن
in luck
<idiom>
U
خوش شانسی آوردن
write up
<idiom>
U
مقامی را به حساب آوردن
in for
<idiom>
U
مطمئن بدست آوردن
nose down
<idiom>
U
پایین آوردن دماغه
push someone's buttons
<idiom>
U
کفر کسی را در آوردن
turn (someone) on
<idiom>
U
به هیجان آوردن شخصی
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
play up to someone
<idiom>
U
با چاپلوسی سودبدست آوردن
put one's finger on something
<idiom>
U
کاملابه خاطر آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
to bring somebody before the judge
U
کسی را در حضور قاضی آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
to overexert
U
زیاد به خود فشار آوردن
to bring the matter before a court
[the judge]
U
دعوایی را در حضور قاضی آوردن
capturing
U
عمل بدست آوردن داده
stick it out
<idiom>
U
طاقت آوردن ،ادامه دادن
round up
<idiom>
U
گرد هم آوردن ،جمع آوری
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
captures
U
عمل بدست آوردن داده
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
To hold an official inquiry.
U
تحقیق رسمی بعمل آوردن
To hit a wining streak.
U
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
parenting
U
پس انداختن و بار آوردن فرزند
collecting
U
بدست آوردن یا دریافت داده
collect
U
بدست آوردن یا دریافت داده
To draw someone out. To pump someone.
U
از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
To obtain the desired result .
U
نتیجه مطلوب را بدست آوردن
To make ( find , get ) an opportunity .
U
فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
rack one's brains
<idiom>
U
به مغز خود فشار آوردن
gain the ear
<idiom>
U
رگ خواب کسی را به دست آوردن
give someone a good run for her money
<idiom>
U
رقابت شدید به وجود آوردن
To know someone blind spots.
U
رگ خواب کسی را بدست آوردن
collects
U
بدست آوردن یا دریافت داده
To deliver (strike) a blow
U
ضربه زدن ( وارد آوردن )
sound an alarm
U
زنگ خطر را به صدا در آوردن
He felt sick,. he fell I'll.
U
حال کسی را جا آوردن ( با کتک )
To bring someone to his senses
U
کسی راسر عیل آوردن
in order to
<idiom>
U
اعتماد شخص را بدست آوردن
capture
U
عمل بدست آوردن داده
to dig up
U
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
lose out
<idiom>
U
بد شانسی آوردن ،مقام نیاوردن ،باختن
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
U
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
to launch a product with much fanfare
U
کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
to have breakfast brought to your room
U
ناشتا را به اتاقتان
[در هتل]
آوردن
[بیاورند]
To maki faces.
U
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
to get somebody on the phone
<idiom>
U
کسی را پشت تلفن گیر آوردن
to stand the test of time
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
keep the wolf from the door
<idiom>
U
نان بخور و نمیری گیر آوردن
brains
مغز کسی را در آوردن بقتل رساندن
to stand the test
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
analysis
U
بدست آوردن اطلاعات و نتایج از داده
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to get a good return on an investment
U
بازده سودمندی در سرمایه گذاریی بدست آوردن
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
To crane ones neck .
U
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
learning curve
U
نمایش گرافیکی بدست آوردن دانش در زمان
To drive someone up the wall.
U
کسی رابتنگ آوردن (تحت فشار مالی )
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to make somebody's blood boil
<idiom>
U
خون کسی را به جوش آوردن
[اصطلاح مجازی]
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
to pull
[British E]
/ make
[American E]
a face
U
شکلک در آوردن
[به خاطر قهر بودن]
[اصطلاح روزمره]
get
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
gets
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
getting
U
دستور بدست آوردن رکورد از فایل یا پایگاه داده
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
copper mordant
U
دندانه سولفات مس جهت بوجود آوردن رنگ سبز
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
U
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
go-getter
<idiom>
U
شخصی کار میکند برایبدست آوردن موقعیتی بهتر
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
To move heaven and earth.
U
زمین وزمان را بحرکت در آوردن ( بهر اقدامی دست زدن )
scans
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scan
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
distributing
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
MIP mapping
U
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
distributes
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute
U
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
images
U
سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
image
[سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread
U
این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
DEFRAG
U
در DOS-MS ابزار از حالت پراکندگی در آوردن در DOS-MS
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
sample size
U
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
constant
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
symmetrical compression
U
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com