Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
He takes ( heels) much interest in politics.
U
به سیاست خیلی علاقه دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ladies' man
U
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
ladies' men
U
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
lady's man
U
مردی که علاقه زیادی بمعاشرت زنان دارد
bookworms
U
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
bookworm
U
کسیکه علاقه مفرطی به مطالعه کتب دارد
monetarists
U
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
he has much merit
U
خیلی قابلیت دارد
it is wringing
U
خیلی تراست یا اب دارد
it is of frequent
U
خیلی مورد دارد
It is much sought after
خیلی طالب دارد.
She is too damned fussy
U
خیلی ادا واطوار دارد
beau
U
مردیکه خیلی بزن توجه دارد
This food is very nourshing .
U
این غذا خیلی قوت دارد
wrought
U
اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
disinterest
U
بی علاقه کردن بی علاقه شدن
We are firm believers that party politics has no place in foreign policy.
U
ما کاملا متقاعد هستیم که سیاست حزب جایی در سیاست خارجی ندارد .
policy maker
U
سیاست ساز و سیاست افرین تعیین کننده خط مشی سیاسی
monetrarist keynesian debate
U
اینکه ایا سیاست پولی موثر است یا سیاست مالی
he has a rushing business
U
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
She is a bit too copy .
U
خیلی ناز دارد ( ناز میکند )
scalar
U
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
she has a well poised head
U
وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
go great guns
<idiom>
U
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
i am very keen on going there
U
من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner
<idiom>
U
گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilmed
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilms
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming
U
فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
sottovoce
U
صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
very low frequency
U
فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
ponderous
U
خیلی سنگین خیلی کودن
rattling
U
خیلی تند خیلی خوب
uninterested
U
بی علاقه
unresponsive
U
بی علاقه
nonchalant
U
بی علاقه
bind
U
علاقه
ties
U
علاقه
fondness
U
علاقه
tie
U
علاقه
disinterested
U
: بی علاقه
interest
U
علاقه
affection
U
علاقه
stomachy
U
بی علاقه
interest
U
علاقه .
penchant
U
علاقه
interests
U
علاقه
binds
U
علاقه
interests
U
علاقه .
enthusiasts
U
علاقه مند
concerned
U
علاقه مند
enthusiast
U
علاقه مند
enthusiastic
U
علاقه مند
self concern
U
علاقه بنفس
beloved
U
مورد علاقه
fondly
U
از روی علاقه
interested
U
علاقه مند
property
U
علاقه مایملک
calf love
U
علاقه دمدمی
it is of interest to me
U
من در ان علاقه مندم
liking
U
ذوق علاقه
laceman
U
علاقه بند
renunciation
U
قطع علاقه
necrophagia
U
علاقه به اجساد
disaffection
U
عدم علاقه
disinterest
U
علاقه نداشتن
(not one's) cup of tea
<idiom>
U
علاقه ویژه
focal point
U
علاقه - سرگرمی
interestedness
U
علاقه مندی
put up with
<idiom>
U
علاقه مند
consuming
U
علاقه-عشق
tendencies
U
علاقه مختصر
tendency
U
علاقه مختصر
going for (someone)
<idiom>
U
علاقه کسی
. The car is gathering momentum.
U
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
emergency
U
خیلی خیلی فوری
emergencies
U
خیلی خیلی فوری
fancy
U
تفننی علاقه داشتن به
fancied
U
تفننی علاقه داشتن به
fanciest
U
تفننی علاقه داشتن به
heterosexuality
U
علاقه بجنس مخالف
fancying
U
تفننی علاقه داشتن به
fancies
U
تفننی علاقه داشتن به
disaffect
U
از علاقه و محبت کاستن
To sever ones ties . to lose interest.
U
قطع علاقه کردن
You have piqued my interest in ...
U
تو من را به ... علاقه مند کردی.
To be interested in ( keen on ) some thing .
U
به چیزی علاقه داشتن
to pique
U
علاقه مند کردن
unconcern
U
عدم علاقه خونسردی
uniterested
U
بی علاقه بی دخل وتصرف
shebang
U
امر مورد علاقه
fancy free
U
بی علاقه عاری از عشق
spelunking
U
علاقه به غار شناسی
interested parties
U
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
idiopathy
U
علاقه خاص ناخوشی جداگانه
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
earnest
U
سنگین علاقه شدید به چیزی
jim dandy
U
ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
uncommunicative
U
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
wanderlust
U
علاقه مند به سیاحت سفر دوستی
turfman
U
صاحب اسب و علاقه مند به اسبدوانی
It is of no interest to me at all.
U
من به این موضوع اصلا"علاقه ای ندارم
theatre fiend
U
آدم دیوانه وار علاقه مند به تیاتر
adonis
U
جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
shrug your shoulders
<idiom>
U
نشانه بی علاقه
[لاقید]
یا نا آگاه بودن
[اصطلاح]
heterosexual
U
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
the iron interest
U
کسانی که در معاملات اهن علاقه مند هستند
heterosexuals
U
مربوط به علاقه جنسی نسبت به جنس مخالف
aficionado
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
Absence makes the heart grow fonder.
<proverb>
U
جدایى و دورى , باعث افزایش علاقه و دوستى مى شود.
association for women in computing
U
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
addict
U
کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
Walls have ears
<idiom>
U
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
U
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
fiend
U
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
nympholepsy
U
جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
May be I can interest you in this issue .
U
شاید بتوانم علاقه شما را به این مطلب جلب نمایم
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
hacker
U
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers
U
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
Andy was never interested in school, but Anna was a completely different kettle of fish.
U
اندی زیاد به مدرسه علاقه نداشت، اما آنا کاملا متفاوت بود.
policy
U
سیاست
politic
U
سیاست
kingcraft
U
سیاست
diplomacy
U
فن سیاست
king craft
U
سیاست
politcs
U
سیاست
politics
U
سیاست
policies
U
سیاست
feather-bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
enclave economices
U
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
policy makers
U
سیاست گذاران
public policy
U
سیاست عمومی
laissez faire
U
سیاست اقتصادازاد
power politics
U
سیاست زور
realpolitik
U
سیاست تجربی
laisser faire
U
سیاست اقتصادازاد
restrictionism
U
سیاست محدودیت
policy making
U
سیاست گذاری
realpolitik
U
سیاست زور
neutralism
U
سیاست بی طرفی
public life
U
زندگی در سیاست
realpolitik
U
سیاست عملی
commercial policy
U
سیاست بازرگانی
king craft
U
سیاست پادشاهی
colonialism
U
سیاست مستعمراتی
fiscal policy
U
سیاست مالی
policy-making
U
سیاست گذاری
politics
U
سیاست مدون
politics
U
علم سیاست
politicians
U
سیاست مدار
politicians
U
وارددر سیاست
politicians
U
اهل سیاست
politician
U
سیاست مدار
politician
U
وارددر سیاست
politician
U
اهل سیاست
politcs
U
سیاست شناسی
politcs
U
علم سیاست
financial policy
U
سیاست مالی
wage policy
U
سیاست دستمزد
acrobats
U
سیاست باز
acrobat
U
سیاست باز
political sclence
U
سیاست مدن
policy of contianment
U
سیاست تحدیدی
expansionary policy
U
سیاست انبساطی
fiscal policy
U
سیاست مالیاتی
fair deal
U
سیاست منصفانه
diplomacy
U
سیاست سیاستمداری
health policy
U
سیاست بهداشتی
employment policy
U
سیاست اشتغال
monetary policy
U
سیاست پولی
policy
U
مسلک سیاست
national policy
U
سیاست ملی
anti inflationary policy
U
سیاست انقباضی
economic policy
U
سیاست اقتصادی
foreign policy
U
سیاست خارجی
monopolist
U
سیاست انحصاری
the policy of the government
U
سیاست دولت
tax policy
U
سیاست مالیاتی
mercantilism
U
سیاست بازرگانی
policies
U
مسلک سیاست
anti development policy
U
سیاست ضد توسعه
development policy
U
سیاست توسعه
budgetary policy
U
سیاست بودجهای
new deal
U
سیاست جدید
stop go policy
U
سیاست تثبیت
social policy
U
سیاست اجتماعی
diplomatically
U
سیاست مابانه
income policy
U
سیاست درامدی
walls here ears
U
دیوار موش دارد موش گوش دارد
policy of d.
U
سیاست واگذاری اوضاع
isolationism
U
پیروی از سیاست انزوا
expansionary monetary policy
U
سیاست پولی انبساطی
decision making policy
U
سیاست تصمیم گیری
discretionary fiscal policy
U
سیاست مالی اختیاری
nonintervention
U
سیاست کناره گیری
credit squeeze
U
سیاست انقباض اعتبار
diplomatize
U
سیاست مداری کردن
I have nothing to do with politics.
U
کاری به سیاست ندارم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com