Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to be nearing
[approaching]
90
U
به سن ۹۰ سالگی نزدیک شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
at the a of 0
U
در سن پنجاه سالگی
teens
U
ده تانوزده سالگی
tercentenaries
U
سیصد سالگی
tercentenary
U
سیصد سالگی
pueritia
U
سن هفت تا چهارده سالگی
pre-school
U
وابسته به سنین 2 تا 5 سالگی
septuagenarian
U
بین هفتادتا هشتاد سالگی
Children start school at the age of 7.
U
بچه از سن 7 سالگی؟ مدرسه راشروع می کند
i could swim at yearsold
U
من در هشت سالگی میتوانستم شنا کنم
He undertook the primiership at the age of eighty.
U
درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
bar mitzvah
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvahs
U
پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
nearby
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
near
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
vicinal
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
close
U
نزدیک
on the eve of
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
hand-to-hand
U
نزدیک
close-ups
U
از نزدیک
close-up
U
از نزدیک
next door to
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
proximate
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
near by
U
نزدیک به
near at hand
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
on the verge of
U
نزدیک به
closest
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
closes
U
نزدیک
towards
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
by
U
از نزدیک
accessible
U
نزدیک
forbye
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
foreby
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
close aboard
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
up against
<idiom>
U
نزدیک به
up to
<idiom>
U
نزدیک به
near by
U
نزدیک
caudal
U
نزدیک به دم
forby
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
erelong
U
در اینده نزدیک
close control
U
کنترل نزدیک
closer
U
نزدیک به ناو
toward
U
نزدیک به مقارن
close combat
U
رزم نزدیک
draw on
U
نزدیک شدن
closer
U
نزدیک بهم
come by
U
نزدیک شدن
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
short-sighted
U
نزدیک بین
draw near
U
نزدیک شدن
cypres
U
تقریبی نزدیک
near sighted
U
نزدیک بین
myopic
U
نزدیک بین
beetle eyed
U
نزدیک بین
close in
U
نزدیک شدن
close price
U
قیمت نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
converging
U
به هم نزدیک شدن
close range
U
فاصله نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
near-sighted
U
نزدیک بین
danger close
U
خطر نزدیک
nearsightedness
U
نزدیک بینی
close
U
نزدیک بهم
close controlled
U
همکاری نزدیک
to draw near or nigh
U
نزدیک شدن
close
U
نزدیک به ناو
neighbor
U
همسایه نزدیک
close coordination
U
همکاری نزدیک
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
nearsighted
U
نزدیک بین
converges
U
به هم نزدیک شدن
inapproachable
U
نزدیک نشدنی
upcoming
U
دراتیه نزدیک
in shore
U
در اب نزدیک کرانه
immediate flanks
U
جناحین نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
approachable
U
نزدیک شدنی
deep
U
نزدیک به هدف
hare sighted
U
نزدیک بین
close support
U
پشتیبانی نزدیک
aggress
U
نزدیک شدن
myopia
U
نزدیک بینی
aftermost
U
نزدیک پاشنه
deeper
U
نزدیک به هدف
inextremis
U
نزدیک بمرگ
keep back
U
نزدیک نشوید
deepest
U
نزدیک به هدف
adducent
U
نزدیک کننده
one of these days
U
دراینده نزدیک
admaxillary
U
نزدیک ارواره
hand in glove
U
خیلی نزدیک
myopy
U
نزدیک بینی
hand and glove
U
خیلی نزدیک
near point
U
نقطه نزدیک
near shore
U
نزدیک به ساحل
closest
U
نزدیک بهم
in the near f.
U
دراینده نزدیک
closest
U
نزدیک به ناو
caudal
U
نزدیک به انتها
closes
U
نزدیک بهم
far and near
U
دور و نزدیک
gain on
U
نزدیک شدن به
going on
U
نزدیک شدن
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
near sight
U
نزدیک بینی
near sightedness
U
نزدیک بینی
paranasal
U
نزدیک بینی
adductor
U
نزدیک کننده
deciding
U
نزدیک به هدف
infighting
U
نبرد نزدیک
low
U
نزدیک سبد
near by
U
دم دست نزدیک
closes
U
نزدیک به ناو
converged
U
به هم نزدیک شدن
shorter
U
نزدیک تور
short-range
U
نزدیک برد
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
about
U
در اطراف نزدیک
stand by
<idiom>
U
نزدیک بودن
in-
U
نزدیک ساحل
in-
U
نزدیک دم دست
in
U
نزدیک ساحل
in
U
نزدیک دم دست
in the near future
U
در آینده نزدیک
near
U
نزدیک به ضربه
Near our office .
U
نزدیک اداره ما
near-
U
نزدیک به ضربه
short
U
نزدیک تور
grazes
U
نزدیک به زمین
grazed
U
نزدیک به زمین
graze
U
نزدیک به زمین
whitish
U
نزدیک به سفید
nears
U
نزدیک به ضربه
nearing
U
نزدیک به ضربه
nearest
U
نزدیک به ضربه
nearer
U
نزدیک به ضربه
neared
U
نزدیک به ضربه
approximates
U
نزدیک کردن
approximated
U
نزدیک کردن
approach
U
نزدیک شدن
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
offing
U
در اینده نزدیک
neighbours
U
نزدیک مجاور
neighbour
U
نزدیک مجاور
approached
U
نزدیک شدن
approaches
U
نزدیک شدن
approximate
U
نزدیک کردن
accosts
U
نزدیک کشیدن
accosts
U
نزدیک شدن
accosting
U
نزدیک کشیدن
accosting
U
نزدیک شدن
accosted
U
نزدیک کشیدن
accosted
U
نزدیک شدن
accost
U
نزدیک کشیدن
accost
U
نزدیک شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com