English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stylize U به روش یا سبک خاصی دراوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
variables U شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
variable U شمارهای که فقط با توابف خاصی در بخش خاصی از برنامه قابل دستیابی است
locals U متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
local U متغیری که توسط توابع خاصی در بخش خاصی از برنامه کامپیوتر قابل دستیابی است
referring to a document U استناد به مدرک خاصی
particularism U دلبستگی بمرام خاصی
reliance on a document U استناد به مدرک خاصی
layman U خارج از حرفه یا فن خاصی
particularity U بستگی بعقاید خاصی
laymen U خارج از حرفه یا فن خاصی
mean U معنی ومفهوم خاصی داشتن
meaner U معنی ومفهوم خاصی داشتن
meanest U معنی ومفهوم خاصی داشتن
stockist U فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
stockists U فرد یا شرکتی که کالای خاصی را
special administration U اداره قسمت خاصی از ترکه
dialect U نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
dialects U نسخه خاصی از یک زبان کامپیوتر
attitudinize U حالت خاصی بخود گرفتن
interspecies U واقع در بین دستههای خاصی
laic U شخص که علم خاصی را نداند
interspecific U واقع در بین دستههای خاصی
intonate U با لحن خاصی تلفظ کردن
dead U [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
intonate U بااهنگ خاصی ادا کردن
blocked U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
specifies U جنبه خاصی قائل شدن برای
specify U جنبه خاصی قائل شدن برای
specifying U جنبه خاصی قائل شدن برای
selective U آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
blinds U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blind U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blinded U آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blocks U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
for no p reason U بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
block U اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی
selectively U آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
facies U منطقه مناسب رشدحیوان یانبات خاصی
sig U علاقمند به یک نرم افزاریاسخت افزار خاصی هستند
attachment U وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
dd name U برچسبی که دستور تعریف خاصی را مشخص میکند
putting U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
put U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
doctrinaire U کسی که تابع دکترین خاصی است اصولی
puts U ارائه دادن دراصطلاح یاعبارت خاصی قراردادن
dedicated U کامپیوتری که فقط برای مقصود خاصی است
code U سیستم علامتها و اعداد و حروف که فضای خاصی دارد
dedicated U برنامه یا تابع یا سیستمی که برای استفاده خاصی است
doped U قطعهای که به آن ماده شیمیایی خاصی اضافه شده است
toneme U لفظی که درالسنه اهنگی تلفظ خاصی داشته باشد
engine U بخشی از بسته نرم افزاری که تابع خاصی را انجام میدهد
integral U وسیله جانبی یا طرح خاصی که در سیستم نصب شده است
local U که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
case law U رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
locals U که فقط در بخش خاصی از برنامه کامپیوتری یا ساختار به کار می رود
terrane U طبقه سنگی که روی ان نوع سنگ خاصی تشکیل شده باشد
areas U بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
pact U نوع خاصی از ارتباطات سیاسی است که در ان تعدادی از دول به طور مشترک
pacts U نوع خاصی از ارتباطات سیاسی است که در ان تعدادی از دول به طور مشترک
pitches U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
area U بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است
pitch U دستور به وسیله صوتی موجی برای تغییر صورت با فاکتور خاصی
acupressure U روش تسکین درد و درمان بیماری از طریق فشار نقاط خاصی از بدن
processor U ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
hot dog skiing U اسکی کردن با سرعت در میان پستی و بلندی یا بوس و تابع تکنیک خاصی هم نیست
boot U دیسک خاصی که حاوی برنامه راه انداز ونرم افزار سیستم عامل است
program U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
phonetician U متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
programs U نوشتن یا آماده کردن تعدادی دستورالعمل که کامپیوتر برای انجام عمل خاصی هدایت میکند
hotspot U فضای خاص در تصویر یا نمایش که در صورت حرکت کردن نمایشگر روی آن کار خاصی میکند
DPA U روش بار کردن پشتههای پروتکل در حافظه فقط وقتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demand U تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
attached processor U ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
demands U تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
demanded U تکنیک بار کردن بستههای پروتکل در حافظه فقط در صورتی که برای بخش خاصی نیاز باشند
capitulation U تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
head-shrinker U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
head-shrinkers U کسی که سر دشمن را بریده و به روش خاصی آنرا کوچک کرده و برای یاد بود و افتخار نگهداری میکرد روانپزشک
port a punch card U علامتی تجاری برای نوع خاصی از کارت منگنه باقسمتهای سوراخ شده که میتواند با یک مداد یا قلم کاملا"برداشته شود
inelastic demand U تقاضای غیر قابل کشش تقاضا برای اجناسی که به علت گرانی بیش از حد فقط طبقه خاصی قادر به خرید ان می باشند
functioned U مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functions U مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function U مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
special interest group U که علاقمند به سخت افزار یا نرم افزار خاصی هستند
attributing U هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attribute U هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
attributes U هر فایلی همراه با مجموعهای از دادههای کنترلی که توابع و خصوصیات خاصی از فایل را کنترل می کنند همراه است
omr U فرآیندی که علامتای خاص یا خط وط خاص به صورت خاصی
metal oxide semiconductor U روش تولید و طراحی برای خانوادههای خاصی از مدارهای مجتمع با استفاده از الگویی از هادیهای آهنی و اکسیر که روی نیمه هادی قرار دارند
presentation graphics U گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی
sam U فضای ذخیره سازی که فقط داده خاصی قابل دستیابی است توسط خواندن داده قبلی در لیست
reserved character U حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
buttoning U شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
buttoned U شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
original equipment manufacturer U شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
button U شکل دایرهای که در صورت انتخاب از روی صفحه به وسیله صفحه کلید یا نمایشگر نمایش عمل خاصی را انجام میدهد
in personam U علیه شخص خاصی علیه انسان
uberrima fides U صفتی است که در بعضی از قراردادها که باعث برقراری انواع خاصی از رابطه بین افراد میشود وجودش از شرایط صحت عقل است
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
asynchronous U تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
doffs U دراوردن
gouge U دراوردن
to tread out U دراوردن
redact U دراوردن
take off U دراوردن
take out U دراوردن
to fish out U دراوردن
to fish up U دراوردن
doffing U دراوردن
scauper U دراوردن
gouges U دراوردن
gouged U دراوردن
gouging U دراوردن
sickles U دراوردن
sickle U دراوردن
exsect U دراوردن
intromit U دراوردن
wash out U از پا دراوردن
doff U دراوردن
doffed U دراوردن
to hew up U دراوردن
renders U دراوردن
to push out U دراوردن
gill U دراوردن
rendered U دراوردن
to take off U دراوردن
to take out U دراوردن
to work out U دراوردن
render U دراوردن
spinwriter U چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
disembowelling U روده دراوردن از
draw in U در حلقه دراوردن
disembowelled U روده دراوردن از
unraveled U از گیر دراوردن
unravel U از گیر دراوردن
excavating U ازخاک دراوردن
disembarks U از کشتی دراوردن
excavates U ازخاک دراوردن
rustling U صدا دراوردن از
disprison U از زندان دراوردن
disjoint U از مفصل دراوردن
unraveling U از گیر دراوردن
disentanglement U از اسارت دراوردن
disembowels U روده دراوردن از
disentomb U از خاک دراوردن
disillusionize U ازشیفتگی دراوردن
fabricate U از کار دراوردن
pimples U جوش دراوردن
fabricated U از کار دراوردن
fabricates U از کار دراوردن
pimple U جوش دراوردن
jarring U به اهتزاز دراوردن
excavated U ازخاک دراوردن
disembarked U از کشتی دراوردن
excavate U ازخاک دراوردن
monkey U تقلید دراوردن
monkeys U تقلید دراوردن
disabused U از اشتباه دراوردن
disembowel U روده دراوردن از
erupts U دراوردن منفجرشدن
disabuse U از اشتباه دراوردن
erupting U دراوردن منفجرشدن
enforce U به اجرا دراوردن
enforced U به اجرا دراوردن
enforces U به اجرا دراوردن
enforcing U به اجرا دراوردن
foreclose a mortgage U حق از گرو دراوردن
disabuses U از اشتباه دراوردن
disembark U از کشتی دراوردن
enthrall U بغلامی دراوردن
excision of clause U دراوردن یک حمله
disemboweling U روده دراوردن از
blain U کورک دراوردن
rustles U صدا دراوردن از
rustled U صدا دراوردن از
exenterate U احشاء را دراوردن
disemboweled U روده دراوردن از
rustle U صدا دراوردن از
disabusing U از اشتباه دراوردن
disembarking U از کشتی دراوردن
declipping U ازخشاب دراوردن
broached U نوشابه دراوردن
activation U به فعالیت دراوردن
disrobes U لباس دراوردن
allegorize U بمثل دراوردن
disrobed U لباس دراوردن
disrobe U لباس دراوردن
aerates U هوا دراوردن
aerating U هوا دراوردن
calk U کام دراوردن
stir U به جنبش دراوردن
gazumps U دبه دراوردن
stirred U به جنبش دراوردن
form U بشکل دراوردن
thrills U بتپش دراوردن
broaches U نوشابه دراوردن
broaching U نوشابه دراوردن
aerate U هوا دراوردن
broach U نوشابه دراوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com