Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
whip up
<idiom>
U
به راحتی وسریع به انجام رساندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
carry ineffect
U
به انجام رساندن
put into practice
U
به انجام رساندن
put into effect
U
به انجام رساندن
bring into being
U
به انجام رساندن
actualise
[British]
U
به انجام رساندن
actualize
U
به انجام رساندن
implement
U
به انجام رساندن
put ineffect
U
به انجام رساندن
put inpractice
U
به انجام رساندن
carry into effect
U
به انجام رساندن
make something happen
U
به انجام رساندن
bring inbeing
U
به انجام رساندن
make a reality
U
به انجام رساندن
fulfill
[American]
U
به انجام رساندن
execute
U
به انجام رساندن
carry out
U
به انجام رساندن
accomplish
U
به انجام رساندن
no sweat
<idiom>
U
بیتعارف ،به آسانی به انجام رساندن
to work it
<idiom>
U
چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
play into someone's hands
<idiom>
U
(به کسی یاری وکمک رساندن)انجام کاری که به شخص دیگری سود برساند
jerk
U
حرکت تند وسریع
scud
U
حرکت تند وسریع
jerked
U
حرکت تند وسریع
scuds
U
حرکت تند وسریع
scudded
U
حرکت تند وسریع
jerking
U
حرکت تند وسریع
flitter
U
حرکت تند وسریع
jerks
U
حرکت تند وسریع
schuss
U
لغزش بطورمستقیم وسریع
scurrying
U
حرکت تند وسریع
scurry
U
حرکت تند وسریع
scurries
U
حرکت تند وسریع
scurried
U
حرکت تند وسریع
rap
U
ضربت تند وسریع زدن
storm boat
U
قایق سبک وسریع السیر
whip
U
حرکت تند وسریع و با ضربت
raps
U
ضربت تند وسریع زدن
whips
U
حرکت تند وسریع و با ضربت
whipped
U
حرکت تند وسریع و با ضربت
Brig
U
نوعی کشتی دو دگلی سبک وسریع السیر
land office business
U
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
comfortableness
U
راحتی
conveniences
U
راحتی
eased
U
راحتی
easing
U
راحتی
eases
U
راحتی
ease
U
راحتی
convenience
U
راحتی
relief
U
راحتی
slippers
U
کفش راحتی
slipper
U
کفش راحتی
comforter
U
راحتی بخش
comforters
U
راحتی بخش
sandal
U
کفش راحتی
plimsolls
U
کفش راحتی
plimsoll
U
کفش راحتی
arm chair
U
صندلی راحتی
shoepac
U
کفش راحتی
shoepack
U
کفش راحتی
sandals
U
کفش راحتی
fleshpots
U
راحتی جسمانی
armchairs
U
صندلی راحتی
armchair
U
صندلی راحتی
easement
U
راحتی اسایش
morris chair
U
صندلی راحتی
davenport
U
نیمکت راحتی
pantofle
U
کفش راحتی
slack suit
U
لباس راحتی
sock
U
کفش راحتی بی پاشنه
off duty
U
مرخصی راحتی نگهبانی
accommodations
U
منزل وسایل راحتی
circulating
U
آنچه به راحتی می چرخد
accommodation
U
منزل وسایل راحتی
warm one's blood/heart
<idiom>
U
احساس راحتی کردن
unaccommodated
U
بدون وسایل راحتی
peacefulness
U
راحتی صلح جوئی
discomfort relief ratio
U
بهر راحتی- ناراحتی
juliet
U
کفش راحتی زنانه
huarache
U
کفش راحتی پاشنه کوتاه
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
sit back
<idiom>
U
راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
ease of movement
U
سهولت حرکت راحتی مانور
microbarograph
U
هوا سنجی که تغییرات کوچک وسریع هوا را ضبط کند
fail
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
hammock chair
U
صندلی راحتی تاشوکه پشت ان پارچه ایست
hot rod
U
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
qui facit per alium facit perse
U
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
U
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automated
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate
U
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
ergonomics
U
علم و تکنولوژی ایمنی راحتی و سادگی استفاده ازماشین
failure
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
U
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
reduces
U
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reducing
U
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
reduce
U
تبدیل داده فایل به حالت فشرده تر که به راحتی قابل پردازش باشد
robots
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
U
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot
U
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
plugs
U
مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
plug
U
مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
plugging
U
مدار الکترونیکی کوچک که به راحتی وارد سیستم میشود تا توانش را افزایش دهد
partition
U
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
partitions
U
تقسیم فایل بزرگ یا بلاک به واحدهای کوچکتر به راحتی قابل دستیابی و مدیریت هستند
scratch one's back
<idiom>
U
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
MNP 0
U
پروتکل تصحیح خطای ارتباطی که میتواند داده راحتی روی اتصالات تلفن ضعیف منتقل کند
ikons
U
نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
icon
U
نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
icons
U
نشانه نگرافیکی یا تصویر کوچک روی صفحه نمایش که در سیستم کامپیوتری محاورهای به کار می رود تا یک تابع را به راحتی مشخص کند
notebook computer
U
که به راحتی قابل حمل است ولی صفحه کلید و صفحه نمایش کوچک دارد
rom
U
نرم افزار ذخیره شده در ROM روی کارتریج که به راحتی قابل نصب روی کامپیوتراست .
upward compatible
U
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
lounge
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
rocking chair
U
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
lounges
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging
U
اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
rocking chairs
U
صندلی تاب صندلی راحتی تکان خور
faldstool
U
صندلی تا شو بدون پشتی صندلی راحتی
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
convey
U
رساندن
understands
U
رساندن
conveying
U
رساندن
conveys
U
رساندن
conveyed
U
رساندن
supplying
U
رساندن
bring
U
رساندن به
brings
U
رساندن به
supplied
U
رساندن
implies
U
رساندن
understand
U
رساندن
imply
U
رساندن
bringing
U
رساندن به
implying
U
رساندن
supply
U
رساندن
querying
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
U
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
molests
U
ازار رساندن
outwork
U
بانجام رساندن
molesting
U
ازار رساندن
molested
U
ازار رساندن
molest
U
ازار رساندن
forwarded
U
فرستادن رساندن
utilizing
U
بمصرف رساندن
forward
U
فرستادن رساندن
utilizes
U
بمصرف رساندن
play out
U
بپایان رساندن
put through
U
به نتیجه رساندن
put to death
U
به قتل رساندن
to go through with
U
به پایان رساندن
kill
U
بقتل رساندن
get over
U
به پایان رساندن
get through
U
به پایان رساندن
grig
U
ازار رساندن
harms
U
اسیب رساندن
slaying
U
به قتل رساندن
slay
U
به قتل رساندن
hand down
U
بتواتر رساندن
vindicating
U
به ثبوت رساندن
vindicates
U
به ثبوت رساندن
imbody
U
جا دادن رساندن
vindicated
U
به ثبوت رساندن
vindicate
U
به ثبوت رساندن
maximization
U
بحداکثر رساندن
martyrs
U
به شهادت رساندن
martyr
U
به شهادت رساندن
utilize
U
بمصرف رساندن
intimates
U
مطلبی را رساندن
intimated
U
مطلبی را رساندن
intimate
U
مطلبی را رساندن
to d. to and end
U
بپایان رساندن
to go to with
U
بپایان رساندن
to put a period to
U
بپایان رساندن
to bring to an end
U
به پایان رساندن
to bring to an issve
U
به نتیجه رساندن
to bring to pass
U
بوقوع رساندن
to bring to the proof
U
به تجربه رساندن
to carry through
U
بپایان رساندن
murders
U
به قتل رساندن
murdering
U
به قتل رساندن
murdered
U
به قتل رساندن
intimating
U
مطلبی را رساندن
to bring to a termination
U
بپایان رساندن
utilising
U
بمصرف رساندن
utilises
U
بمصرف رساندن
utilised
U
بمصرف رساندن
ratified
U
بتصویب رساندن
ratifies
U
بتصویب رساندن
ratify
U
بتصویب رساندن
ratifying
U
بتصویب رساندن
assassinate
U
بقتل رساندن
assassinate
U
به قتل رساندن
assassinated
U
بقتل رساندن
assassinated
U
به قتل رساندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com