Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accession
به ترتیب خرید وارد دفتر و ثبت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
journalize
U
در دفتر روزنامه وارد کردن در دفتر ثبت کردن
purchasing department
U
دفتر خرید
purchasing office
U
دفتر خرید
purchase ledger
U
دفتر بزرگ خرید
purchase journal
U
دفتر روزنامه خرید
field buying
U
خرید کردن در صحرا خرید محلی
close price
U
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
purchase request
U
درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
blotter
U
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
blotters
U
دفتر باطله دفتر ثبت معاملات
engineering office
U
دفتر طراحی دفتر مهندسین مشاور
notary office
U
دفتر اسناد رسمی دفتر خانه
random processing
U
پردازش داده به ترتیب مورد نیاز و نه ترتیب ذخیره شده
schedules
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
scheduled
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedule
U
ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
induction station
U
دفتر استخدام دفتر پذیرش
collocation
U
ترتیب نوبت و ترتیب پرداخت بدهی به طلبکاران
civilian internee information bureau
U
دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
bulls
U
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bull
U
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
buy
U
خرید کردن
to make a purchase
U
خرید کردن
buys
U
خرید کردن
write-offs
U
از دفتر خارج کردن
write-off
U
از دفتر خارج کردن
write off
U
از دفتر خارج کردن
overbuy
U
در خرید افراط کردن
shop
U
کارخانه خرید کردن
handle
U
خرید و فروش کردن
shopped
U
کارخانه خرید کردن
shops
U
کارخانه خرید کردن
handles
U
خرید و فروش کردن
purchase
U
خرید خریداری کردن
buy in advance
U
پیش خرید کردن
purchases
U
خرید خریداری کردن
purchased
U
خرید خریداری کردن
chain
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
chains
U
1-مجموعهای از فایل ها یادادههای متصل بهم به ترتیب 2-مجموعهای از دستورالعمل ها که به ترتیب اجرا می شوند
natarize
U
دفتر اسناد رسمی را اداره کردن
purchase price variance
U
سپرده اختلاف قیمت خرید سپرده تضمینی خرید
to have a look round
[around]
the shops
[British E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
to have a look round
[around]
the stores
[American E]
U
برای خرید در فروشگاه ها گردش کردن
call book
U
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
matriculate
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
to marry at a registry office
U
در دفتر ثبت یا محضر رسمی ازدواج کردن
matriculating
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculates
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
matriculated
U
در دفتر دانشگاه یا دانشکده نام نویسی کردن
untune
U
بی ترتیب کردن
wake up
U
کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
commandeering
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeer
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers
U
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
gather
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
U
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
order
U
خرید سفارش خرید
phase out
U
به ترتیب خارج کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
U
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
firing order
U
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
duty roster
U
دفتر وقایع نگهبانی یا دفتر نوبت نگهبانی
agree
U
ترتیب دادن درست کردن
to phase out something
U
به ترتیب خارج کردن چیزی
agrees
U
ترتیب دادن درست کردن
agreeing
U
ترتیب دادن درست کردن
sequences
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
circuitry
U
مداربندی کردن ترتیب مدارها
dispose
U
ترتیب کارها رامعین کردن
sequence
U
به ترتیب مرتب کردن دنباله
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
inputting
U
وارد کردن
initiated
U
وارد کردن
inducting
U
وارد کردن
import
U
وارد کردن
make an entry
U
وارد کردن
inducts
U
وارد کردن
initiate
U
وارد کردن
induct
U
وارد کردن
initiating
U
وارد کردن
initiates
U
وارد کردن
imported
U
وارد کردن
inducted
U
وارد کردن
bring in
U
وارد کردن
importing
U
وارد کردن
scheduling
U
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
selective
U
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
countermining
U
زنجیری کردن ترتیب انفجار مینها
selectively
U
مرتب کردن بخشی از داده ها به ترتیب
enters
U
وارد یا ثبت کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
import
U
عمل وارد کردن
roster
U
وارد صورت کردن
rosters
U
وارد صورت کردن
importing
U
عمل وارد کردن
blemish
خسارت وارد کردن
to exert force
[on]
U
نیرو وارد کردن
[بر]
imported
U
عمل وارد کردن
inflict casualty
U
خسارت وارد کردن
enter
U
وارد یا ثبت کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
reimport
U
دوباره وارد کردن
entered
U
وارد یا ثبت کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
i had scarely arrived
U
تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
collating
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
to dress a salad with mayonnaise
U
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
collate
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
alphasort
U
مرتب کردن داده به ترتیب حروف الفبا
collates
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
collated
U
مقایسه کردن و قرار دادن موضوعات به ترتیب
credit
U
درستون بستانکار وارد کردن
credited
U
درستون بستانکار وارد کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
inflict casualty
U
تلفات وارد کردن بدشمن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
To import goods
[from abroad]
کالا از خارج وارد کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
to give somebody a blow
U
به کسی ضربه وارد کردن
take a strain
U
وارد کردن فشار به طناب
crediting
U
درستون بستانکار وارد کردن
inputted
U
عمل وارد کردن اطلاعات
swear in
U
با مراسم تحلیف وارد کردن
credits
U
درستون بستانکار وارد کردن
swear in
U
باسوگند بشغلی وارد کردن
input
U
عمل وارد کردن اطلاعات
commissioning the ship
U
وارد خدمت کردن کشتی
backhands
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
ingrate
U
تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
scoff
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
to sit for an examination
U
در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
scoffing
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffs
U
اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
backhand
U
باپشت راکت ضربت وارد کردن
initiation
U
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
batting order
U
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
to enrol somebody
U
کسی را نام نویسی کردن
[ثبت نام کردن]
[درفهرست وارد کردن]
reformat
U
فرمت کردن دیسکی که حاوی داده است و پاک کردن داده به این ترتیب
disarrange
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
disarranged
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
derange
U
بی ترتیب کردن دیوانه کردن
disarranges
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
wanton
U
بی ترتیب کردن شهوترانی کردن
disarranging
U
بی ترتیب کردن مختل کردن
riprap
U
سنگچینی بی ترتیب صدای وزش باد تند سنگریزی کردن
feed
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
keyboarding
U
عمل وارد کردن اطلاعات با صفحه کلید
feeds
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
to e. upon acovnt book
U
همه اقلام لازم رادردفترحساب وارد کردن
feeds
U
مکانیزم وارد کردن کاغذ درون چاپگر
importation
U
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
feed
U
وارد کردن کاغذ در ماشین یا اطلاعات در کامپیوتر
types
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enters
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
type
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
keyboarding
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
to break into something
U
از محفظه ای
[با زور وارد شدن و]
دزدی کردن
typed
U
وارد کردن اطلاعات از طریق صفحه کلید
enter
U
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
supplementing
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
supplement
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplemented
U
اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
key
وارد کردن متن یا دستورات از طریق صفحه کلید
recriminate
U
اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
central postal directory
U
دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
lineup
U
اماده ومجهز کردن ترتیب جای بازیکنان فوتبال طرز قرار گیری
hang
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posts
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
decimated
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
log
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
decimating
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
committed
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
decimates
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
decimate
U
از هرده نفر یکی را کشتن تلفات زیاد وارد کردن
commit
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
commits
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
posted
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
posts
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
post
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
committing
U
وارد عمل کردن نیروها انجام دادن مرتکب شدن
post-
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
to swear in
U
با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
post-
U
وارد کردن واحدی از اطلاعات در یک رکورد پست جمع داده ها
hangs
U
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
posted
U
وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
logs
U
وارد کردن داده مشخصات مختلف مثل کلمه رمز
central purchase
U
خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com