Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
partook
U
بهره داشتن طرفداری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
partaken
U
شریک شدن بهره داشتن
partaking
U
شریک شدن بهره داشتن
partake
U
شریک شدن بهره داشتن
partakes
U
شریک شدن بهره داشتن
tontine
U
تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
advocate
طرفداری کردن
sides
U
طرفداری کردن از
take the part of
U
طرفداری کردن
to stand for
U
طرفداری کردن از
side
U
طرفداری کردن از
favour
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favour
U
طرفداری مرحمت کردن
favors
U
همراهی یا طرفداری کردن با
To take someones side . To side with someone.
U
از کسی طرفداری کردن
favors
U
طرفداری مرحمت کردن
favoring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favoring
U
طرفداری مرحمت کردن
favored
U
طرفداری مرحمت کردن
advocating
U
طرفداری کردن حامی
to take the p of a person
U
ازکسی طرفداری کردن
advocates
U
طرفداری کردن حامی
favouring
U
طرفداری مرحمت کردن
favored
U
همراهی یا طرفداری کردن با
advocated
U
طرفداری کردن حامی
favours
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favouring
U
همراهی یا طرفداری کردن با
favor
U
طرفداری مرحمت کردن
favours
U
طرفداری مرحمت کردن
usury
U
گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
teetotal
U
وابسته به طرفداری از منع مسکرات کردن
to lobby against
[for]
somebody
U
سخنرانی وتبلیغات کردن مخالف
[طرفداری از]
کسی
to stand up for
U
پشتی یا حمایت کردن از طرفداری کردن از
favours
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favor
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favored
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favoring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favour
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favouring
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
favors
U
نیکی کردن به طرفداری کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
divesting
U
بی بهره کردن
divest
U
بی بهره کردن
divested
U
بی بهره کردن
deprives
U
بی بهره کردن
divests
U
بی بهره کردن
depriving
U
بی بهره کردن
deprive
U
بی بهره کردن
operate
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
U
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
tap
U
بهره برداری کردن از
exploit
U
بهره برداری کردن از
exploiting
U
بهره برداری کردن از
utilize
U
بهره برداری کردن
tapped
U
بهره برداری کردن از
exploits
U
بهره برداری کردن از
infatute
U
ازخرد بی بهره کردن
tapping
U
بهره برداری کردن از
utilizing
U
بهره برداری کردن
utilizes
U
بهره برداری کردن
out law
U
از حقوق بی بهره کردن
utilises
U
بهره برداری کردن
utilised
U
بهره برداری کردن
utilising
U
بهره برداری کردن
operated
U
عمل کردن بهره برداری کردن
operate
U
عمل کردن بهره برداری کردن
operates
U
عمل کردن بهره برداری کردن
dispossessing
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossess
U
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
exploitation
U
بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
utilises
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing
U
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
favoritism
U
طرفداری
siding
U
طرفداری
adhesion
U
طرفداری
one sidedness
U
طرفداری
partisanship
U
طرفداری
devotion
U
طرفداری
partiality
U
طرفداری
favouritism
U
طرفداری
one tideness
U
طرفداری
sidings
U
طرفداری
exploits
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
U
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
biases
U
طرفداری تعصب
prelatism
U
طرفداری ازمتران ها
bias
U
طرفداری تعصب
germanism
U
طرفداری از المان
growthmanship
U
طرفداری ازرشد
party spirit
U
طرفداری حزبی
he sided with us
U
طرفداری از ما کرد
unprejudiced
U
بدون تبعیض یا طرفداری
royalism
U
طرفداری از رژیم سلطنتی
respect of persons
U
طرفداری و واهمه از کسان
proslavery
U
طرفداری از برده فروشی
libertarianism
U
طرفداری از ازادی فردی
phonetioist
U
طرفداری املای مطابق صدا
sectionalism
U
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
pan americanism
U
طرفداری از اتحاد کشورهای امریکایی
with out any p to
U
بدون هیچ طرفداری ازاو
feminism
U
عقیده به برابری زن ومرد طرفداری اززنان
The senator argued in favour of lowering the tax.
U
سناتور از کاهش مالیات طرفداری کرد.
insurrectionism
U
اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
temperance
U
طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
world federalism
U
طرفداری از حکومت جهانی ائتلاف دول
royalism
U
شاهپرستی طرفداری از سیستم حکومت سلطنتی
prohibitionism
U
طرفداری از حکم منع فروش نوشابههای الکی
p in favour of a person
U
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
loyalists
U
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
loyalist
U
کسی که درهنگام شورش و انقلاب ازدولت طرفداری میکند
phonetist
U
متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
agrarianism
U
تساوی در پخش زمین طرفداری از تقسیم اراضی بتساوی بین مردم
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
vacillated
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillating
U
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
U
دل دل کردن تردید داشتن
diminishing marginal productivity
U
بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
kithe
U
اعلام داشتن اعتراف کردن
informs
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
treated
U
بحث کردن سروکار داشتن با
embosom
U
بغل کردن عزیز داشتن
treat
U
بحث کردن سروکار داشتن با
informing
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
aspired
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
aspires
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
rages
U
غضب کردن شدت داشتن
rage
U
غضب کردن شدت داشتن
aspire
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
raged
U
غضب کردن شدت داشتن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
aspiring
U
ارزو کردن اشتیاق داشتن
treats
U
بحث کردن سروکار داشتن با
inform
U
مستحضر داشتن اگاه کردن
import
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
inhibit
U
باز داشتن و نهی کردن
impounds
U
ضبط کردن نگه داشتن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
entertains
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
entertain
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
impounding
U
ضبط کردن نگه داشتن
To wish (long) for something.
U
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
withholds
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
evincing
U
معلوم کردن ابراز داشتن
retaining
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
inhibits
U
باز داشتن و نهی کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
snifter
U
خرخر کردن زکام داشتن
imported
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
divert
U
متوجه کردن معطوف داشتن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
diverted
U
متوجه کردن معطوف داشتن
hold forth
U
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
importing
U
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retain
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
retained
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
diverts
U
متوجه کردن معطوف داشتن
withholding
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld
U
مضایقه داشتن خودداری کردن
to keep off
U
دورنگاه داشتن دفع کردن
entertained
U
سرگرم کردن گرامی داشتن
evinced
U
معلوم کردن ابراز داشتن
celebrating
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
impounded
U
ضبط کردن نگه داشتن
to feel fear
U
احساس ترس کردن
[داشتن]
trut
U
اطمینان داشتن توکل کردن
impound
U
ضبط کردن نگه داشتن
celebrates
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
evinces
U
معلوم کردن ابراز داشتن
shoots
U
درد کردن سوزش داشتن
evince
U
معلوم کردن ابراز داشتن
shoot
U
درد کردن سوزش داشتن
celebrate
U
نگاه داشتن تقدیس کردن
retains
U
ابقاء کردن نگاه داشتن
filed
U
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
stereotypy
U
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
envisaging
U
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
turn (someone) off
<idiom>
U
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
aims
U
قصد داشتن هدف گیری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com