Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
convalesce
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalescing
U
بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convalescence
U
دوره نقاهت
to gain in nealth
U
بهبودی یافتن
recuperating
U
بهبودی یافتن
recover
U
بهبودی یافتن
recuperates
U
بهبودی یافتن
pull round
U
بهبودی یافتن
to pull round
U
بهبودی یافتن
to grow better
U
بهبودی یافتن
recvperate
U
بهبودی یافتن
recuperated
U
بهبودی یافتن
recuperate
U
بهبودی یافتن
recovering
U
بهبودی یافتن
pickup
U
بهبودی یافتن
recovers
U
بهبودی یافتن
to get back on one's feet
U
بهبودی یافتن
gains
U
بهبودی یافتن رسیدن
snapback
U
سریعا بهبودی یافتن
gained
U
بهبودی یافتن رسیدن
gain
U
بهبودی یافتن رسیدن
ameliorated
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
mend
U
رفو کردن بهبودی یافتن
ameliorates
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorating
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
mends
U
رفو کردن بهبودی یافتن
improve
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improved
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amend
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
improving
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
amending
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
mended
U
رفو کردن بهبودی یافتن
improves
U
بهبودی یافتن پیشرفت کردن
ameliorate
U
بهتر شدن بهبودی یافتن
amended
U
بهتر کردن بهبودی یافتن
better
U
بهبودی یافتن چیز بهترشرط بندی کننده
wear stripes
U
دوره زندانی را گذراندن زندانی بودن
convalescence
U
نقاهت
convalescent home
U
نقاهت خانه
dispensaries
U
نقاهت خانه
dispensary
U
نقاهت خانه
pull round
U
رفع نقاهت کردن
aftercare
U
توجه و موافبت درمرحلهء نقاهت
cooling-off periods
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling off period
U
دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
holocene
U
وابسته به دوره زمین شناسی حاضر که ازپایان دوره پلیستوسن شروع میگردد
interregnum
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna
U
فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
propagated
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate
U
گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
recruital
U
بهبودی
recuperation
U
بهبودی
health
U
بهبودی
recvery
U
بهبودی
amelioration
U
بهبودی
well-being
U
بهبودی
amendment
U
بهبودی
mend
U
بهبودی
mending
U
بهبودی
melioration
U
بهبودی
betterment
U
بهبودی
meliorator
U
بهبودی بخش
recuperative
U
بهبودی بخش
convalescent
U
در حال بهبودی
improved
U
بهبودی دادن
recoveries
U
بهبودی بازیافت
snapback
U
بهبودی سریع
improve
U
بهبودی دادن
recovery
U
بهبودی بازیافت
improving
U
بهبودی دادن
improves
U
بهبودی دادن
incurable
U
بهبودی ناپذیر
to bring through
U
بهبودی دادن
remission
U
بهبودی بیماری
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
incorrigible
U
بهبودی ناپذیر درست نشدنی
improver
U
ترقی کننده بهبودی دهنده
sanatory
U
علاج کننده بهبودی دهنده
sanative
U
علاج کننده بهبودی دهنده
colporteur
U
کتاب فروش دوره گرد فروشنده دوره گرد
light period
U
دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
an incorrigible person
U
کسیکه اخلاقش اصلاح نپذیردیا بهبودی نیابد
prognoses
U
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
prognosis
U
بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
averts
U
گذراندن
to have a rough time
U
بد گذراندن
pass
U
گذراندن
passed
U
گذراندن
passes
U
گذراندن
to rime away one's time
U
گذراندن
survived
U
گذراندن
to be at ease
U
به گذراندن
survives
U
گذراندن
averting
U
گذراندن
averted
U
گذراندن
avert
U
گذراندن
to make a shift
U
گذراندن
surviving
U
گذراندن
survive
U
گذراندن
Sunday
U
یکشنبه را گذراندن
to enjoy oneself
U
خوش گذراندن
temporised
U
وقت گذراندن
to rough it
U
سخت گذراندن
temporises
U
وقت گذراندن
temporising
U
وقت گذراندن
belate
U
ازموقع گذراندن
play away
U
به بازی گذراندن
filtration
U
از صافی گذراندن
niggles
U
وقت گذراندن
to gain time
U
به بهانه گذراندن
niggled
U
وقت گذراندن
token passing
U
گذراندن نشانه
niggle
U
وقت گذراندن
to laugh away
U
با خنده گذراندن
filtering
U
از صافی گذراندن
filrate
U
از صافی گذراندن
temporize
U
وقت گذراندن
piddles
U
وقت گذراندن
to rub through or along
U
بسختی گذراندن
leach
U
از صافی گذراندن
temporizing
U
وقت گذراندن
temporizes
U
وقت گذراندن
laugh away
U
با خنده گذراندن
temporalize
U
وقت گذراندن
idled
U
وقت گذراندن
to sleep away one's time
U
بخواب گذراندن
idle
U
وقت گذراندن
idles
U
وقت گذراندن
aestivate
U
تابستان را گذراندن
piddled
U
وقت گذراندن
idlest
U
وقت گذراندن
piddle
U
وقت گذراندن
Sundays
U
یکشنبه را گذراندن
temporized
U
وقت گذراندن
To overstep the mark. To go too far.
U
از حد معمول گذراندن
interlace
U
ازهم گذراندن
pass
U
گذراندن تصویب شدن
fares
U
گذراندن گذران کردن
faring
U
گذراندن گذران کردن
passed
U
گذراندن تصویب شدن
fared
U
گذراندن گذران کردن
moons
U
بیهوده وقت گذراندن
passes
U
گذراندن تصویب شدن
to talk away
U
بصحبت یاگفتگو گذراندن
weekends
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
fare
U
گذراندن گذران کردن
to muck a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
To pass a bI'll through parliament .
U
لایحه یی را از مجلس گذراندن
while away the time
<idiom>
U
زمان خوشی را گذراندن
to loaf a way one's time
U
بیهوده وقت گذراندن
dawdled
U
بیهوده وقت گذراندن
serve one's term of imprisonment
U
حبس خود را گذراندن
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself .
U
از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
to lop a bout
U
بیهوده وقت گذراندن
jauk
U
بیهوده وقت گذراندن
temporalize
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdle
U
بیهوده وقت گذراندن
to mope a way
U
به افسردگی و پکری گذراندن
weekend
U
تعطیل اخرهفته را گذراندن
dillydally
U
بیهوده وقت گذراندن
while
U
سپری کردن گذراندن
get on
U
گذران کردن گذراندن
procrastinate
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinated
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinates
U
بدفع الوقت گذراندن
gripping
U
بریدگی برای گذراندن اب
gripped
U
بریدگی برای گذراندن اب
hang around
وقت را به بطالت گذراندن
temporizing
U
بدفع الوقت گذراندن
procrastinating
U
بدفع الوقت گذراندن
temporises
U
بدفع الوقت گذراندن
lobbies
U
برای گذراندن لایحهای
lobby
U
برای گذراندن لایحهای
outwear
U
کهنه شدن گذراندن
temporizes
U
بدفع الوقت گذراندن
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
infltrate
U
از سوراخهای صافی گذراندن
loaf
U
وقت را بیهوده گذراندن
moon
U
بیهوده وقت گذراندن
grips
U
بریدگی برای گذراندن اب
temporized
U
بدفع الوقت گذراندن
lobbied
U
برای گذراندن لایحهای
To review the past in ones minds eye .
U
گذشته را از نظر گذراندن
temporize
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdling
U
بیهوده وقت گذراندن
grip
U
بریدگی برای گذراندن اب
temporised
U
بدفع الوقت گذراندن
get through
U
به پایان رساندن گذراندن
temporising
U
بدفع الوقت گذراندن
dawdles
U
بیهوده وقت گذراندن
To get a pass.
U
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
to p at or in an occpation
U
بیهوده بر سر کاری وقت گذراندن
hang out
<idiom>
U
به بطالت گذراندن روزگار کردن
To bring something to someones attention .
U
چیزی را ازنظر کسی گذراندن
passes
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
reeve
U
طناب را ازشکاف یا سوراخ گذراندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com