English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incorrigible U بهبودی ناپذیر درست نشدنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
incurable U بهبودی ناپذیر
drainless U پایان ناپذیر تمام نشدنی
irreparable U مرمت ناپذیر خوب نشدنی
insuperable U شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
unbeatable U شکست ناپذیر مغلوب نشدنی
irreclaimable U بازیافت نکردنی درست نشدنی
insupressive U پامال نشدنی موقوف نشدنی
incondensable U خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
unappeasable U اقناع نشدنی راضی نشدنی
incorrodible U خورده نشدنی سائیده نشدنی
inconsumable U سوخته نشدنی تمام نشدنی
immedicable U درمان ناپذیر بهبود ناپذیر
invulnerable U زخم ناپذیر اسیب ناپذیر
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
recvery U بهبودی
mend U بهبودی
amendment U بهبودی
well-being U بهبودی
recruital U بهبودی
melioration U بهبودی
amelioration U بهبودی
recuperation U بهبودی
health U بهبودی
betterment U بهبودی
mending U بهبودی
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
recovery U بهبودی بازیافت
to bring through U بهبودی دادن
pickup U بهبودی یافتن
to gain in nealth U بهبودی یافتن
recvperate U بهبودی یافتن
to grow better U بهبودی یافتن
to pull round U بهبودی یافتن
meliorator U بهبودی بخش
pull round U بهبودی یافتن
recuperative U بهبودی بخش
remission U بهبودی بیماری
recovering U بهبودی یافتن
recover U بهبودی یافتن
improves U بهبودی دادن
recuperating U بهبودی یافتن
improved U بهبودی دادن
improve U بهبودی دادن
recuperate U بهبودی یافتن
recuperated U بهبودی یافتن
recovers U بهبودی یافتن
snapback U بهبودی سریع
recuperates U بهبودی یافتن
to get back on one's feet U بهبودی یافتن
improving U بهبودی دادن
recoveries U بهبودی بازیافت
convalescent U در حال بهبودی
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
gains U بهبودی یافتن رسیدن
snapback U سریعا بهبودی یافتن
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
gained U بهبودی یافتن رسیدن
gain U بهبودی یافتن رسیدن
ameliorate U بهتر شدن بهبودی یافتن
amending U بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorated U بهتر شدن بهبودی یافتن
improves U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
sanative U علاج کننده بهبودی دهنده
sanatory U علاج کننده بهبودی دهنده
improved U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
ameliorates U بهتر شدن بهبودی یافتن
amend U بهتر کردن بهبودی یافتن
amended U بهتر کردن بهبودی یافتن
mends U رفو کردن بهبودی یافتن
mended U رفو کردن بهبودی یافتن
mend U رفو کردن بهبودی یافتن
improving U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
ameliorating U بهتر شدن بهبودی یافتن
improve U بهبودی یافتن پیشرفت کردن
improver U ترقی کننده بهبودی دهنده
convalesce U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalescing U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesces U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
convalesced U بهبودی یافتن دوره نقاهت را گذراندن
an incorrigible person U کسیکه اخلاقش اصلاح نپذیردیا بهبودی نیابد
better U بهبودی یافتن چیز بهترشرط بندی کننده
prognosis U بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
prognoses U بهبودی ازمرض در اثر پیش بینی جریان مرض
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
irresoluble U اب نشدنی
indissoluble U حل نشدنی
indissoluble U اب نشدنی
impalpability U حس نشدنی
insoluble U حل نشدنی
impracticable <adj.> U نشدنی
inexecutable <adj.> U نشدنی
unfeasible <adj.> U نشدنی
irresolvable U حل نشدنی
impractical U نشدنی
inductile U خم نشدنی
indiminishable U کم نشدنی
insolvable U حل نشدنی
infeasible U نشدنی
inextricable U حل نشدنی
differences U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternatives U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
EXOR U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exjunction U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternative U تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
implacability U نرم نشدنی
imperforable U سوراخ نشدنی
inburnt U پاک نشدنی
impierceable U سوراخ نشدنی
inapproachable U نزدیک نشدنی
indomitable U رام نشدنی
implacability U ارام نشدنی
impregnability U تسخیر نشدنی
imperceptible U دیده نشدنی
inexecutable U اجرا نشدنی
incodensable U منقبض نشدنی
incognizable U شناخته نشدنی
indefeasible U الغاء نشدنی
indefeasibility U الغاء نشدنی
indecomposable U فاسد نشدنی
indigestive U هضم نشدنی
illegibility U خوانده نشدنی
inconvincible U ملزم نشدنی
indistributable U تقسیم نشدنی
inconvincible U متقاعد نشدنی
incompressible U فشرده نشدنی
incommutable U سبک نشدنی
indocile U رام نشدنی
irrepressible U مطیع نشدنی
irrepressible U خوابانده نشدنی
ineffaceable U پاک نشدنی
indeclinable U صرف نشدنی
indefectible U خراب نشدنی
impalpable U لمس نشدنی
impracticable U اجراء نشدنی
insatiably U سیر نشدنی
insatiate U سیر نشدنی
tameless U رام نشدنی
unmanageable U رام نشدنی
intractable U رام نشدنی
inexorable U نرم نشدنی
inexorable U تسلیم نشدنی
unrelenting U تسلیم نشدنی
insatiable U سیر نشدنی
unforgettable U فراموش نشدنی
impracticable <adj.> U انجام نشدنی
inapplicable U اجرا نشدنی
incalculable U شمرده نشدنی
invincible U مغلوب نشدنی
unprintable U چاپ نشدنی
unfeasible <adj.> U انجام نشدنی
imperishable U فاسد نشدنی
ineradicable U ریشه کن نشدنی
ineradicable U قلع نشدنی
inexecutable <adj.> U انجام نشدنی
impenetrable U سوراخ نشدنی
impenetrable U داخل نشدنی
an impossible act U کار نشدنی
an inflexible rod of iron U میل خم نشدنی
immiscible U مخلوط نشدنی
immiscible U امیخته نشدنی
indiscernible U دیده نشدنی
inseparable U جدا نشدنی
indefatigable U خسته نشدنی
indefinable U توصیف نشدنی
indefinably U توصیف نشدنی
insoluble U ماده حل نشدنی
ineligible U شامل نشدنی
incorruptible U فاسد نشدنی
insurmountable U بر طرف نشدنی
invisible U دیده نشدنی
unfailing U تمام نشدنی
next to impossible U تقریبا نشدنی
quenchless U خاموش نشدنی
invictive U مغلوب نشدنی
intractile U کشیده نشدنی
haunting U فراموش نشدنی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com