English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
misname U بنام اشتباهی صدا کردن دشنام دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beshrew U دشنام دادن هتاکی کردن
call someone names U دشنام دادن
mistreat U دشنام دادن
mistreats U دشنام دادن
mistreating U دشنام دادن
mistreated U دشنام دادن
curses come home to roost U دشنام بخود دشنام دهنده برمیگرد د
affront روبرو دشنام دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
insulted U فحش دادن دشنام دادن
insulted U دشنام توهین کردن
insult U دشنام توهین کردن
miscall U اشتباهی صدا کردن
to make good a mistake [ to wipe a disgrace] <idiom> U اشتباهی را جبران کردن
curses U دشنام
curse U دشنام
cursing U دشنام
foul language U دشنام
bad language U دشنام
affrontive U دشنام امیز
reviling U فحش دشنام
abuser U دشنام دهنده
abusive U فریب دشنام
abusers U دشنام دهنده
affronter U دشنام دهنده هتاک
namely U بنام
in f.of U بنام
for the love of U بنام ,
in the name of justice U بنام عدالت
name U بنام صداکردن
names U بنام صداکردن
preconize U بنام فراخواندن
wrongly <adv.> U اشتباهی
spuriously <adv.> U اشتباهی
incorrectly <adv.> U اشتباهی
by mistake <adv.> U اشتباهی
as a result of a mistake <adv.> U اشتباهی
by accident <adv.> U اشتباهی
inadvertently <adv.> U اشتباهی
unintentionally <adv.> U اشتباهی
mistaken U اشتباهی
falsely <adv.> U اشتباهی
by a mistake <adv.> U اشتباهی
the lot fell upon me U قرعه بنام من اصابت کرد
jutte U نوعی سلاح بنام ده دست
ghostwrite U بنام شخص دیگری نوشتن
confusion U اشتباهی گرفتن
aaron's beard U گیاهی از خانواده هوفاریقون بنام hypericumcalycinum
clean slate <idiom> U بدون هیچ اشتباهی
what is amiss here U چه اشتباهی رخ داده است
to take the wrong turn U اشتباهی [با ماشین] پیچیدن
You're on the wrong way. راه را اشتباهی آمدید.
a fateful mistake U اشتباهی سرنوشت ساز
You're on the wrong way. جاده را اشتباهی آمدید.
namesakes U کسی که بنام دیگری نام گذاری شود
asp U نوعی مار بنام لاتین haje Naja
namesake U کسی که بنام دیگری نام گذاری شود
lima bean U نوعی لوبیا بنام لاتین limensis Phaseolus
yaws U بیماری مسری و عفونی حاصله در اثراسپیروکتی بنام
emmer U نوعی گندم سرخ بنام شعیر ابلیس
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
parian U وابسته به جزیرهای دردریای اژه که مرمری ان بنام است
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
backing up the wrong tree <idiom> U [دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
I think there is a mistake in the bill. من فکر میکنم اشتباهی در صورتحساب هست.
we regret the error U از اشتباهی که شده است تاسف داریم
We got into the wrong bus . U سوار اتوبوس غلطی ( اشتباهی ) شدیم
hare and hounds U بازی ای که دوتن بنام خرگوش ازپیش دویده خردههای کاغذبرزمین م
p code U روشی برای ترجمه کد منبع به یک کد واسط بنام کد Pتوسط یک کامپایلر
parachronism U اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
islets of langerhans U دستههای سلولی اثنی عشر بنام >جزایرلانگرهانس < که تولید انسولین میکنند
Jesuit U عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
morse alphabet or code U الفبای خط و نقطه که شخصی بنام morse برای تلگراف اختراع کرد
parbasis U سرودی که دسته تهلیل خوانان بنام سازنده ان وبعنوان تماشاکنندگان میخواند
Jesuits U عضو فرقه مذهبی بنام انجمن عیسی که بوسیله لایولا تاسیس شد
haplography U اشتباهی که عبارت است ازیکبارنوشتن چیزی که بایددوبارنوشته شود
limitation of actions U در CLقوانین مربوط به مرور زمان در مجموعهای بنام limitation of Statues جمع اوری شده است
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
escolar U نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
pearl U مروارید [طرح این سنگ قیمتی در فرش های چینی بکار رفته و یک نوع آن بنام مروارید شعله ور معروف می باشد.]
aluminium U فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
aluminum U فلز الومینیوم الومینیوم بنام اختصاری
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
Pashtan U قبایل پشتو [که در افغانستان و پاکستان زندگی می کنند و فرش های آن بنام های درانی، گلیزائی، هفت بالا و شیرخانی در بازار معروف می باشند.]
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
log wood U درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
Call a spade a spade. <proverb> U بیل را بیل بنام.
design U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
to veer and heul U پیوسته تغییرعقیده دادن شل کردن وسفت کردن دراوردن
pays U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
paying U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
pay U جبران کردن غرامت دادن کارسازی کردن مزد
compensates U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
connects U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
connect U اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
compensate U تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hires U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
to adjust U وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
hiring U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
hire U اجیر کردن اجاره کردن کرایه دادن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
statements U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statement U بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
give U دادن پرداخت کردن
to offer U تقدیم کردن [دادن]
discharge U مرخص کردن پس دادن
dispend U توزیع کردن دادن
to serve out U بخش کردن دادن
to give an enter tainment U مهمانی دادن یا کردن
staging U سوار کردن جا دادن
discharges U مرخص کردن پس دادن
giving U دادن پرداخت کردن
gives U دادن پرداخت کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
pacifies U ارام کردن تسکین دادن
to put in U منصوب کردن ارائه دادن
agreeing U اشتی دادن مطابقت کردن
manoeuvring U مشق کردن مانور دادن
to put in possession U مالکیت دادن متصدی کردن
displays U نشان دادن ابراز کردن
manoeuvres U مشق کردن مانور دادن
manoeuvred U مشق کردن مانور دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
agree U ترتیب دادن درست کردن
suspend U معلق کردن تعلیق دادن
suspending U معلق کردن تعلیق دادن
suspends U معلق کردن تعلیق دادن
pacify U ارام کردن تسکین دادن
quell U سرکوبی کردن تسکین دادن
pacifying U ارام کردن تسکین دادن
schools U رام کردن وعادت دادن
agrees U ترتیب دادن درست کردن
agrees U اشتی دادن مطابقت کردن
school U رام کردن وعادت دادن
agreeing U ترتیب دادن درست کردن
quietest U ارام کردن تسکین دادن
manoeuvre U مشق کردن مانور دادن
enlarged U توسعه دادن وسیع کردن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com