English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 62 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
perdiem U بقرار روزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
to keep an appointment U بقرار
percent U بقرار در صد
at U بقرار سرتاسر
per annum U بقرار هر سال
percapita U بقرار هر نفری هر راس
According to the riport . U بقرار این گزارش
Their names are as follows . U اسامی آنها بقرار زیر است
percentile U محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
per diem U روزی
duily bread U روزی
daily bread U روزی
some d. U یک روزی
some time or other U یک روزی
someday U روزی
once upon a time U روزی
some day U روزی
some day U یک روزی
per day U روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
on a given day U در روزی معین
semidiurnal U کشندنیم روزی
round-the-clock شبانه روزی
a few days U چند روزی
quotidian U شبانه روزی
hostel U شبانه روزی
hostelry U شبانه روزی
hostels U شبانه روزی
circadian U شبانه روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
boarder U شاگرد شبانه روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
hosteler U مقیم شبانه روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com