Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to go off
U
بفروش رفتن نتیجه دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sell
U
فروختن بفروش رفتن
sells
U
فروختن بفروش رفتن
selling
U
فروختن بفروش رفتن
loss leader
U
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
aims
U
به نتیجه رسیدن قراول رفتن
aim
U
به نتیجه رسیدن قراول رفتن
aimed
U
به نتیجه رسیدن قراول رفتن
wear and tear
U
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
to effectuate a conclusion
U
نتیجه دادن
resulting
U
برامد نتیجه دادن
result
U
برامد نتیجه دادن
resulted
U
برامد نتیجه دادن
to come to good
U
نتیجه خوب دادن
come to good
U
نتیجه خوب دادن
eventuate
U
منتج شدن نتیجه دادن
process
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
processes
U
انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
Jerry builder
U
بساز و بفروش
to work off
U
بفروش رساندن اب کردن
such goods will sell very high
U
اینگونه کالاهاخوب بفروش میرود
soft sell
U
بانرمی وملایمت بفروش رساندن
sold
U
فروخته شده بفروش رفته
It wI'll eventually pay off.
U
با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
piece goods
U
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
products customarily found in a pharmacy
U
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
work off
U
از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
licence
U
اجازه رفتن دادن
license
U
اجازه رفتن دادن
palms
U
کش رفتن رشوه دادن
licences
U
اجازه رفتن دادن
licenses
U
اجازه رفتن دادن
licensing
U
اجازه رفتن دادن
palm
U
کش رفتن رشوه دادن
sell-out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
New and used cars are sold here .
U
انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
sell-outs
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
If you want to sell your car , I am your man .
U
اگر می خواهی اتوموبیلت را بفروش من مرد خریدم
sell out
U
تاتری که تمام بلیط هایش بفروش رفته
to be a foregone conclusion
<idiom>
U
نتیجه حتمی
[نتیجه مسلم]
بودن
flag
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags
U
جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
lay
U
نشانه رفتن قرار دادن
lays
U
نشانه رفتن قرار دادن
races
U
مسابقه دادن بسرعت رفتن
raced
U
مسابقه دادن بسرعت رفتن
race
U
مسابقه دادن بسرعت رفتن
take gas
U
از دست دادن کنترل و به زیرموج رفتن
to make a move
U
پاشدن و رفتن مهره را تکان دادن
show one out
U
راه بیرون رفتن را به کسی نشان دادن
to show one out
U
راه بیرون رفتن را بکسی نشان دادن
lead the way
<idiom>
U
جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
to continue one's progress
U
پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
foregone conclusion
U
نتیجه حتمی نتیجه مسلم
to jink
[colloquial]
[British English]
U
در دویدن
[راه رفتن]
[رانندگی کردن]
ناگهان مسیر را تغییر دادن
department store
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
U
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
hopped
U
پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
hopping
U
پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
hops
U
پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
hop
U
پرواز دادن لنگان لنگان راه رفتن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
let
U
اجاره دادن اجاره رفتن
lets
U
اجاره دادن اجاره رفتن
letting
U
اجاره دادن اجاره رفتن
mouch
U
راه رفتن دولادولاراه رفتن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
trotting
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
parading
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
parades
U
سان رفتن رژه رفتن محل سان
ineffetual
U
بی نتیجه
issueless
U
بی نتیجه
of no issue
U
بی نتیجه
thanks to.....
U
در نتیجه
products
U
نتیجه
sequela
U
نتیجه
consequences
U
نتیجه
outgrwth
U
نتیجه
inferences
U
نتیجه
inconseqential
U
بی نتیجه
inconsecutive
U
بی نتیجه
inconsequent
U
بی نتیجه
rests
U
نتیجه
frustrated
U
بی نتیجه
resulted
U
نتیجه
conclusion
U
نتیجه
to no purpose
U
بی نتیجه
decision
U
نتیجه
resultful
U
پر نتیجه
afterclap
U
نتیجه
run into
<idiom>
U
نتیجه
whereupon
U
که در نتیجه ان
ineffectual
U
بی نتیجه
payoff
U
نتیجه
payoffs
U
نتیجه
indeterminate
U
بی نتیجه
product
U
نتیجه
eduction
U
نتیجه
educt
U
نتیجه
conclusions
U
نتیجه
resulting
U
نتیجه
sequent
U
نتیجه
consequent
U
نتیجه
inconclusive
U
بی نتیجه
outgrowth
U
نتیجه
outcome
U
نتیجه
affects
U
نتیجه
abortive
U
بی نتیجه
affect
U
نتیجه
outcomes
U
نتیجه
in the sequel
U
در نتیجه
decisions
U
نتیجه
effectless
U
بی نتیجه
inference
U
نتیجه
upshot
U
نتیجه
result
U
نتیجه
thanks
U
در نتیجه
effecting
U
نتیجه
effected
U
نتیجه
sequitur
U
نتیجه
harvests
U
نتیجه
ineffective
U
بی نتیجه
effect
U
نتیجه
growth
U
نتیجه
harvested
U
نتیجه
rest
U
نتیجه
growths
U
نتیجه
consequence
U
نتیجه
harvest
U
نتیجه
concluder
U
نتیجه گیرنده
period
U
نتیجه غایی
result of the negotiations
U
نتیجه مذاکرات
dTnouements
U
نتیجه نمایش
generalizations
U
نتیجه کلی
aborts
U
بی نتیجه ماندن
generalization
U
نتیجه کلی
to fall to the ground
U
به نتیجه نرسیدن
to fall through
U
به نتیجه نرسیدن
hatch
U
نتیجه خط انداختن
side effect
U
نتیجه جانبی
cheating does not prosper
U
تقلب نتیجه
hard and fast rule
<idiom>
U
نتیجه ماندگار
generalisations
U
نتیجه کلی
consecution
U
نتیجه منطقی
aborting
U
بی نتیجه ماندن
periods
U
نتیجه غایی
hatched
U
نتیجه خط انداختن
without result
U
بی نتیجه بیهوده
computations
U
نتیجه محاسبه
deduces
U
نتیجه گرفتن
denouements
U
نتیجه نمایش
negotiation result
U
نتیجه مذاکرات
denouement
U
نتیجه نمایش
computation
U
نتیجه محاسبه
illative
U
نتیجه رسان
illiative
U
حاکی از نتیجه
wrap up
U
به نتیجه رسیدن
abort
U
بی نتیجه ماندن
deduced
U
نتیجه گرفتن
knock one's head against the wall
<idiom>
U
کاربی نتیجه
condition of subsequent events
U
شرط نتیجه
condition of corollary
U
شرط نتیجه
deduce
U
نتیجه گرفتن
consequence
U
نتیجه منطقی
conclusion
U
انجام نتیجه
negotiation outcome
U
نتیجه مذاکرات
conclusion
U
نتیجه گیری
consequences
U
نتیجه منطقی
conclusions
U
انجام نتیجه
evidentiary effect
U
نتیجه مشهود
aborted
U
بی نتیجه ماندن
conclusions
U
نتیجه گیری
deducing
U
نتیجه گرفتن
corollaries
U
نتیجه فرع
void result
U
نتیجه بی اعتبار
issue
U
نتیجه بحث
printouts
U
نتیجه چاپی
corollary
U
نتیجه فرع
non sequiturs
U
نتیجه کاذب
non sequitur
U
نتیجه کاذب
final result
U
نتیجه نهایی
issued
U
نتیجه بحث
net result
U
نتیجه نهایی
net reaction
U
واکنش نتیجه
It is absolutely useless . It is a waste of time .
U
بی نتیجه است
consequent
U
نتیجه بخش
blind search
U
جیستجوی بی نتیجه
fall through
U
به نتیجه نرسیدن
issues
U
نتیجه بحث
to be dashed to the ground
U
به نتیجه نرسیدن
at
U
در نتیجه بر حسب
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com