Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
on the score of neglect
U
بعنوان غفلت ازاین بابت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
is he a the wiser for it
U
ایا ازاین بابت عاقل تراست
pay as you go principle
U
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
from this time forward
U
ازاین پس
from this time forth
U
ازاین پس
hence it is
U
ازاین
later on
U
ازاین پس
from this time forth
U
ازاین ببعد
owing to this
U
ازاین سبب
on the score of neglect
U
ازاین حیث
For this reason . In this respect.
U
ازاین جهت
over and above
U
گذشته ازاین
to this effect
U
ازاین قرار
from this time forward
U
ازاین ببعد
in a. to this
U
گذشته ازاین
hereinbelow
U
ازاین پایین تر
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
this wayŠplease
U
ازاین راه بفرمایید
superlunar
U
بیرون ازاین جهان
f. this path
U
ازاین راه برو
From now on. Henceforth.
U
از حالابه بعد (ازاین پس)
since that time. thereafter.
U
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
oscillated
U
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
to an overthwart
U
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
oscillate
U
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
at an overthwart
U
بطور متقاطع ازاین سو بان سو
erenow
U
پیش ازاین تااین تاریخ
as follows
U
بشرح ذیل ازاین قرار
he passed hence
U
ازاین جهان رخت بربست
oscillates
U
ازاین سو به ان سو افتادن مردد بودن
It goes against the grain to pay these sums (that kind of money).
U
من که زورم می آید ازاین پولها بدهم
Stop your little games (tricks).
U
ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
The borrower is absolutely free to use the amount.
U
وام گیرنده کاملا مختار به استفاده ازاین مبلغ است .
meerschaum
U
هیدروسیلیکات منیزیم سرچپق یاسرقلیانی که ازاین سنگ ساخته میشود
neglected
U
غفلت
neglect
U
غفلت
neglecting
U
غفلت
carelessness
U
غفلت
failure
U
غفلت
omissions
U
غفلت
omission
U
غفلت
slackness
U
غفلت
negligence
U
غفلت
failures
U
غفلت
neglects
U
غفلت
all of a sudden
U
غفلت
inadvertence
U
غفلت
forgets
U
غفلت
default
U
غفلت
ommission
U
غفلت
defaults
U
غفلت
defult
U
غفلت
non feasnce
U
غفلت
defaulted
U
غفلت
forget
U
غفلت
laches
U
غفلت
remissness
U
غفلت
inadvertence or tency
U
غفلت
delinquency
U
غفلت
defaulting
U
غفلت
neglectfulness
U
غفلت کاری
pass over
U
غفلت کردن
defult
U
غفلت کردن
carelessness
U
غفلت بی توجهی
deliquent
U
غفلت کار
neglectfully
U
از روی غفلت
negligence
U
فراموشکاری غفلت
default
U
غفلت ورزیدن
incline plane
U
غفلت گاه
neglected
U
غفلت کردن
forgot
U
غفلت کرد
neglect
U
غفلت کردن
neglecting
U
غفلت کردن
defaults
U
غفلت ورزیدن
delinquents
U
غفلت کار
neglects
U
غفلت کردن
defaulting
U
غفلت ورزیدن
defaulted
U
غفلت ورزیدن
delinquent
U
غفلت کار
heedlessly
U
از روی غفلت یا بی اعتنائی
neglect of duty
U
غفلت در انجام وفیفه
to make a for one's neglect
U
غفلت خودراتلافی کردن
uncared for
U
غفلت شده واگذارنده
uncared-for
U
غفلت شده واگذارنده
neglected
U
فروگذار کردن غفلت
to let oneself go
U
غفلت کردن از خود
to let down one's hair
U
غفلت کردن از خود
neglecting
U
فروگذار کردن غفلت
neglects
U
فروگذار کردن غفلت
remiss
U
غفلت کار سست
neglect
U
فروگذار کردن غفلت
forgetfully
U
از روی فراموشی یا غفلت
for that reason
<adv.>
U
از آن بابت
items
U
بابت
thus
[therefore]
<adv.>
U
از آن بابت
by implication
<adv.>
U
از آن بابت
in consequence
<adv.>
U
از آن بابت
in this manner
<adv.>
U
از آن بابت
particular redemption
U
بابت
in this wise
<adv.>
U
از آن بابت
in this vein
<adv.>
U
از آن بابت
in so far
<adv.>
U
از آن بابت
in this sense
<adv.>
U
از آن بابت
for this reason
<adv.>
U
از آن بابت
therein
U
از ان بابت
in this respect
<adv.>
U
از آن بابت
particulars
U
بابت
item
U
بابت
insofar
<adv.>
U
از آن بابت
therefore
<adv.>
U
از آن بابت
thereat
U
از ان بابت
behalf
U
بابت
thereupon
<adv.>
U
از آن بابت
concerns
U
بابت
by impl
<adv.>
U
از آن بابت
whereat
U
که از ان بابت
consequently
<adv.>
U
از آن بابت
subsequently
<adv.>
U
از آن بابت
thereat
<adv.>
U
از آن بابت
concern
U
بابت
as a result of this
<adv.>
از آن بابت
as a consequence
<adv.>
U
از آن بابت
in this way
<adv.>
U
از آن بابت
at that
[at that provocation]
<adv.>
U
از آن بابت
as a result
<adv.>
U
از آن بابت
whereby
<adv.>
U
از آن بابت
hence
<adv.>
U
از آن بابت
neghgent
U
غفلت کار سها انگاری
to omit doing a thing
U
از کاری فروگذار یا غفلت کردن
to catch napping
U
در حال غفلت و بی خبری گرفتن
on this score
U
از این بابت
regard
U
بابت باره
regarded
U
بابت باره
regards
U
بابت باره
on my own account
U
بابت خودم
paticular
U
خصوصی بابت
therewith
U
از ان بابت علاوه بر این
In this matter
U
در این بابت
[قضیه]
gigabyte
U
یک هزار میلیون بابت
sickleave
U
مرخصی بابت ناخوشی
for ones own hand
U
بابت خود شخص
to go and lose
U
بخاطر غفلت از دست دادن
[اصطلاح روزمره]
social security contributions
U
پرداختی بابت تامین اجتماعی
i am impatient for it
U
ازان بابت بیطاقت هستم
I feel relieved because of that issue!
U
خیال من را از این بابت راحت کردی!
by way of
U
بعنوان
undwe the t. of
U
بعنوان
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
dead freight
U
هزینه حمل بابت فرفیت استفاده نشده
ethnography
U
تشریح علمی نژادهای بشراز نظر اداب ورسوم و اختلافاتی که ازاین نقطه نظر با هم دارند
preparatorily
U
بعنوان تهیه
under the plea of
U
بعنوان به بهانه
under cover of frind ship
U
بعنوان دوستی
toll thorough
U
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
loading for contingencies
U
کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
forwarding merchant
U
کسی که بابت دریافت ورساندن مال التجاره به صاحب ان
coupon payments
U
منظورپرداختهای ثابت بابت بهره اوراق قرضه است
patterns
U
بعنوان الگو بکاربردن
co-opts
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co option
U
پذیرفتن بعنوان همکار
co optation
U
پذیرفتن بعنوان همکار
supervisory
U
بعنوان بررسی کننده
pattern
U
بعنوان الگو بکاربردن
under the notion of
U
بعقیده بفکر بعنوان
co-opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
surcharge
U
بعنوان جریمه گرفتن
surcharges
U
بعنوان جریمه گرفتن
co opt
U
بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet
U
بازوبند
[بعنوان جواهر]
bat allowance
U
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
bat money
U
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
pewage
U
پولی که بابت نشستن درجاهای خانوادگی یانیمکتهای چندنفری درکلیسامیدهند
transit duty
U
حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
I'm doing it on my own account, not for anyone else.
U
این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
groundage
U
حقی که بابت ایستادن کشتی درلنگرگاه گرفته میشود حق لنگراندازی
asset
U
جمع دارایی شخص که بایستی بابت دیون او پرداخت گردد
instances
U
بعنوان مثال ذکر کردن
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink .
U
قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
Mountaineering . Mountain - climbing .
U
کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
I pulled him by the ears.
U
گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
marks
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
sit-in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
under the guize of
U
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
sit in
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-ins
U
حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to take something as a joke
U
چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
mark
U
بعنوان سیگنال استفاده میکند
to present oneself
[as]
U
خود را اهداء کردن
[بعنوان]
as
U
بهمان اندازه بعنوان مثال
tax incentive
U
مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
parent
U
بعنوان والدین عمل کردن
historicize
U
بعنوان تاریخ نشان دادن
bait fish
U
ماهی کوچک بعنوان طعمه
record as target
U
ثبت کردن بعنوان هدف
instance
U
بعنوان مثال ذکر کردن
salvaging
U
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages
U
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged
U
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage
U
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com