English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
under the plea of U بعنوان به بهانه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
under the guize of U بعنوان به بهانه درهیئت درزی
Other Matches
peg U بهانه
subterfuge U بهانه
excused U بهانه
excuse U بهانه
subterfuges U بهانه
cover shame U بهانه
excusing U بهانه
alibi U بهانه
pleas U بهانه
plea U بهانه
pegs U بهانه
pretexts U بهانه
fictions U بهانه
fiction U بهانه
pretext U بهانه
essoin U بهانه
put off U بهانه
comeback U بهانه
comebacks U بهانه
allegation U بهانه
alibis U بهانه
allegations U بهانه
guize U بهانه
excuses U بهانه
under the pretence of illness U به بهانه نا حوشی
under the mask of U به بهانه در لفافه
pretext U بهانه اوردن
evasions U بهانه حیله
pretence U بهانه ادعا
under the d. of U به بهانه درلفافه
to pretend an excuse U بهانه کردن
to gain time U به بهانه گذراندن
to offer an excuse U بهانه انگیختن
pretexts U بهانه اوردن
feigner U بهانه انگیز
To trump uo an excuse. U بهانه براشیدن
To look for a pretext ( an excuse ). U پی بهانه گشتن
To find fault. U بهانه گرفتن
nitpicking U بهانه گیری
To make excuses . To quibble. U بهانه کردن
finicky U بهانه گیر
persnickety U بهانه گیر
pernickety U بهانه گیر
factitious U بهانه کننده
pretense U بهانه ادعا
evasion U بهانه حیله
alibis U بهانه اوردن
pretenses U بهانه ادعا
pretences U بهانه ادعا
masks U لفافه بهانه
alibi U بهانه اوردن
fetches U بهانه طفره
fetched U بهانه طفره
mask U لفافه بهانه
fetch U بهانه طفره
dissembles U وانمودکردن بهانه کردن
he is ready at excuses U برای بهانه انگیزی
dissembled U وانمودکردن بهانه کردن
excuseless U بهانه برمدار نبخشیدنی
feignedly U ازروی بهانه باتزویر
dissemble U وانمودکردن بهانه کردن
inexcusable U بدون بهانه نبخشیدنی
purporst U بهانه مفهوم شدن
dissembling U وانمودکردن بهانه کردن
feigningly U از روی بهانه یا تزویر
to a ignorance U نادانی بهانه کردن
to pretend an excuse U عذر برانگیختن بهانه انگیختن
HE has plenty of excuses who is in search of trick. <proverb> U ییله جو را بهانه بسیار است .
A fusspot. U آدم بهانه گیر (ایرادی )
an implausible excuse U بهانه یا عذر غیر موجه
have a bone to pick U بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
There is no fault to find with my work. U بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
picked quarrel U نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
to have a bone to pick U بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
essoin U بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
by way of U بعنوان
undwe the t. of U بعنوان
preparatorily U بعنوان تهیه
under cover of frind ship U بعنوان دوستی
co option U پذیرفتن بعنوان همکار
surcharge U بعنوان جریمه گرفتن
co optation U پذیرفتن بعنوان همکار
under the notion of U بعقیده بفکر بعنوان
surcharges U بعنوان جریمه گرفتن
supervisory U بعنوان بررسی کننده
pattern U بعنوان الگو بکاربردن
armlet U بازوبند [بعنوان جواهر]
patterns U بعنوان الگو بکاربردن
co-opts U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting U بعنوان همقطار پذیرفتن
co opt U بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted U بعنوان همقطار پذیرفتن
historicize U بعنوان تاریخ نشان دادن
bait fish U ماهی کوچک بعنوان طعمه
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
record as target U ثبت کردن بعنوان هدف
on the score of neglect U بعنوان غفلت ازاین بابت
mark U بعنوان سیگنال استفاده میکند
marks U بعنوان سیگنال استفاده میکند
tax incentive U مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
to present oneself [as] U خود را اهداء کردن [بعنوان]
parent U بعنوان والدین عمل کردن
instances U بعنوان مثال ذکر کردن
to take something as a joke U چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
Mountaineering . Mountain - climbing . U کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
instance U بعنوان مثال ذکر کردن
as U بهمان اندازه بعنوان مثال
I pulled him by the ears. U گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. U سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
to tutor U بعنوان معلم سرخانه کار کردن
to forfeit something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
to lose something U چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
for keeps U برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
lapboard U تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
sand trap U قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
brush U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiating U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
brushes U دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
officiates U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiated U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiate U بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
he was engagedon probation U بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
tail group U مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
To stipulate. U شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
The letter is addressed to you . U نامه بعنوان شما نوشته شده است
prototype U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes U اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
pattern U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
bucktail U نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
patterns U بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
to forfeit something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something U مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
He has been exposed as a traitor. U هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
bugging U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
head hunt U بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
sprag U قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
treasury stock U سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
eryngo U ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
bug U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
write U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
bags U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
. Why,what was the harm? U چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
bugs U نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
lupulin U خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bag U قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
writes U بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
Pickles are often eaten as a relish . U خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
queen of U دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
May I use your name as a reference? U اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
aperitif U نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
designated hitter U بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
fumigant U ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to kiss hands U دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
to pretend illness U نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
cut-out U روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cereals U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereal U حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
mulches U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulch U که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
glass wool U تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
prize fellow U شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
cut-outs U روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
Perspex U خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
veil of money U نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
benzocaine U ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
grand tour U سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage U یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
scrim U پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
grand tours U سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
differential spoilers U اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
ramdrive.sys U در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
under the veil of religion U درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
protectionism U دراین مکتب دفاع وحمایت از تعرفههای گمرکی به منظور حمایت صنایع واقتصاد داخلی بعنوان یک وسیله جهت توسعه اقتصادی بشمار می اید
bituminous paint U رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
autotransformer U ترانسفورماتوری با یک سیم پیچ که بوسیله یک لغزنده کربنی تعدادی از دورهای سیم پیچ را بعنوان ثانویه جدامیکند
barbiturate U نمک اسید باربیتوریک مشتقات اسید باربیتوریک که بعنوان داروی مسکن وخواب اورتجویز میشود
fuel cooled oil cooler U خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
turret motife U طرح شیروان [این طرح بعنوان ترنج اصلی به تعداد یک یا سه عدد در متن فرش بکار رفته و حالتی هندسی و هشت وجهی داشته که با خطوط هندسی تزئین می شود.]
emcee U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees U بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com