English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
preachify U بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moralises U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize U نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
intuitivism U اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian U مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
principle U اخلاقی کردن
ethicize U اخلاقی کردن
uneasiness U کسالت
indisposedness U کسالت
malaise U کسالت
disorder U کسالت
disorders U کسالت
To be short tempered with someone. U با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
prosaicness U کسالت اوری
nervous prostration U کسالت اعصاب
illness U بیماری کسالت
illnesses U بیماری کسالت
longsome U کسالت اور
to preach moral principles U اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
drowsiness U کسالت یا سنگینی خواب
expurgating U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgated U حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
altitude sickness U کسالت در اثر ارتفاع زیاد
ethical U اخلاقی
immorality U بد اخلاقی
petulancy U بد اخلاقی
moral U اخلاقی
gnomic U اخلاقی
petulance U بد اخلاقی
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
conducts U رفتار اخلاقی
parable U داستان اخلاقی
parables U داستان اخلاقی
bywords U گفته اخلاقی
moral education U اموزش اخلاقی
ethical code U ضوابط اخلاقی
immoral U غیر اخلاقی
conducting U رفتار اخلاقی
moral perception U حس تشخیص اخلاقی
code of ethics U ضوابط اخلاقی
obliquity U انحراف اخلاقی
low [morally bad] <adj.> U بد [از نظر اخلاقی]
fable U حکایت اخلاقی
immorally U از ازروی بد اخلاقی
ethical relativism U نسبیت اخلاقی
conduct U رفتار اخلاقی
fables U حکایت اخلاقی
imputability U مسئولیت اخلاقی
dual morality U دوگانگی اخلاقی
byword U گفته اخلاقی
maxims U گفته اخلاقی
conducted U رفتار اخلاقی
superego U شخصیت اخلاقی
principle U اصل اخلاقی
moralistic U تحمیلگر اخلاقی
maxim U گفته اخلاقی
precepts U قاعده اخلاقی
precept U قاعده اخلاقی
good naturedly U به خوش اخلاقی
sinuosity U انحراف اخلاقی
apologue U حکایت اخلاقی
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
out lawry U طراحی کردن بطور مختصر شرح دادن خلاصه کردن
reform school U مدرسه تهذیب اخلاقی
cloaca U مرکز مفاسد اخلاقی
psychodrama U نمایش اخلاقی وانتقادی
fortitude U شهامت اخلاقی شکیبایی
chung shin sooyak U فرهنگ اخلاقی تکواندو
foibles U صعف اخلاقی ضعف
perversions U انحراف جنسی یا اخلاقی
on principle U از لحاظ قیود اخلاقی
axiological U مبحث نوامیس اخلاقی
perversion U انحراف جنسی یا اخلاقی
foible U صعف اخلاقی ضعف
frailly U بطورشکننده باضعف اخلاقی
generosity <adj.> U گذشت [صفت اخلاقی]
ethics U اصول اخلاقی اخلاقیات
moral realism U واقع نگری اخلاقی
tropologic U دارای تفسیر اخلاقی
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
asseverate U بطور جدی افهار کردن تصریح کردن
moralist U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
principle U مرام اخلاقی قاعده کلی
amoral U بدون احساس مسئولیت اخلاقی
axiomatic U حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
scruple U نهی اخلاقی وسواس باک
inofficious U خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
moralists U فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
unmorality U عدم مراعات اصول اخلاقی
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
de rigueur U از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
The moral of the story is that … U نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
I feel morally bound to … U از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
to draw a moral U معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
puritanic U سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
deontology U وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
utilitarian U معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
an unprincipled conduct U رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
frailty U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
to point a moral U اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
frailties U نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster U کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
summarizing U بطور مختصربیان کردن
summarized U بطور مختصربیان کردن
summarises U بطور مختصربیان کردن
summarising U بطور مختصربیان کردن
summarize U بطور مختصربیان کردن
summarised U بطور مختصربیان کردن
summarizes U بطور مختصربیان کردن
ethic U روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
prettier U بطور دلپذیر قشنگ کردن
neutralised U بطور شیمیایی خنثی کردن
maladminister U بطور سوء اداره کردن
prettiest U بطور دلپذیر قشنگ کردن
prettify U بطور دلپذیر قشنگ کردن
pretty U بطور دلپذیر قشنگ کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
still hunt U بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
neutralises U بطور شیمیایی خنثی کردن
rippling U بطور موجی حرکت کردن
neutralizes U بطور شیمیایی خنثی کردن
neutralising U بطور شیمیایی خنثی کردن
ripples U بطور موجی حرکت کردن
to sharply rebuff somebody U بطور خشن کسی را رد کردن
rippled U بطور موجی حرکت کردن
neutralizing U بطور شیمیایی خنثی کردن
ripple U بطور موجی حرکت کردن
spiritualize U بطور معنوی تفسیر کردن
neutralize U بطور شیمیایی خنثی کردن
conscientious objectors U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) . U این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector U کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
incisively U بطور نافذ بطور زننده
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
martially U بطور جنگی بطور نظامی
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
souse U بطور کامل پوشاندن حمله کردن
titillate U بطور لذت بخشی تحریک کردن
titillated U بطور لذت بخشی تحریک کردن
affirming U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
titillates U بطور لذت بخشی تحریک کردن
to put to the issue U بطور متنازع فیه مطرح کردن
titillating U بطور لذت بخشی تحریک کردن
to spotlessly perform something U اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
wholesale U بطور یکجا عمده فروشی کردن
ham U بطور اغراق امیزی عمل کردن
affirms U بطور قطع گفتن تصدیق کردن
to frown at somebody disapprovingly U به کسی بطور ناخشنود اخم کردن
institutionalism U سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
maunder U بطور خواب الود وسرگردان حرکت کردن
to frequent a place U بجایی بطور مکرر رفت و آمد کردن
misfile U بطور غلط یا درمحل غیرمناسب بایگانی کردن
to work flawlessly U بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
intuitivist U کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
aspirate U حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
aspirating U حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
mutualize U بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
aspirates U حرف H اول کلمهای را بطور حلقی تلفظ کردن
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
normative economics U اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic U غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
idiosyncrasy U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies U طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
against nature U غیر اخلاقی غیر طبیعی
automated U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automating U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automates U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
automate U بصورت خودکار دراوردن بطور خودکار عمل کردن خودکار بودن
transect U بطور عرضی برش کردن برش عرضی کردن
atilt U بطور کج
flabbily U بطور شل و ول
meanly U بطور بد
confusedly U بطور در هم و بر هم
loosely U بطور شل یا ول
transtively U بطور
wetly U بطور تر
lastingly U بطور پا بر جا
streakily U بطور خط خط
contrarily U بطور متضاد
luckewarmly U بطور سرد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com