Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
concretely
U
بطور محکم یا جامد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
solidly
U
بطور جامد
firmly
U
بطور محکم
tenaciously
U
بطور محکم
fixedly
U
بطور محکم یا ثابت
hermetically
U
بطور سربسته و محکم
stoutly
U
بطور محکم و نیرومند
formidably
U
بطور قوی و محکم
braced
U
بابست محکم کردن محکم بستن
brace
U
بابست محکم کردن محکم بستن
robust
U
جامد یا
illiquid
U
جامد
robustly
U
جامد یا
massy
U
جامد
rigid
U
جامد
heavyset
U
جامد
solids
U
جامد
inorganic
U
جامد
solid
U
جامد
exanimate
U
جامد
monoatomic solid
U
جامد تک اتمی
insensitive
U
جامد کساد
insensitivity
U
جامد کساد
solidification
U
تبدیل به جامد
thickened fuel
U
سوخت جامد
solidified
U
جامد کردن
solidifies
U
جامد کردن
semisolid
U
نیمه جامد
solidifying
U
جامد کردن
solid fuel
U
سوخت جامد
solidify
U
جامد کردن
monohydrate
U
جامد تک ابه
paraffin wax
U
پارافین جامد
discharge of solids
U
بده جامد
solid propellant
U
سوخت جامد
sediment discharge
U
بده جامد
crystalin solid
U
جامد متبلور
concretion
U
جامد شدن
solid solution
U
محلول جامد
solid state
U
حالت جامد
soild solution
U
محلول جامد
soild state
U
حالت جامد
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
solids press down
U
اجسام جامد سوی
solidified
U
جامد کردن یا شدن
solidifies
U
جامد کردن یا شدن
solids
U
ماده جامد سفت
precipitate electrode
U
الکترود حالت جامد
substitutional solid solution
U
محلول جامد جانشینی
solidifying
U
جامد کردن یا شدن
solidify
U
جامد کردن یا شدن
soild state electrode
U
الکترود حالت جامد
exploded view
U
شرحی از یک ساختمان جامد
solid
U
ماده جامد سفت
solid state cartridge
U
کارتریج حالت جامد
solid state circuitry
U
مدارات حالت جامد
solid state device
U
دستگاه حالت جامد
solid state diffusion
U
پخش حالت جامد
solid state physics
U
فیزیک حالت جامد
solid support
U
تکیه گاه جامد
gas solid chromatography
U
کروماتوگرافی گاز- جامد
adamantly
U
جسم جامد و سخت
solid state component
U
مولفهء حالت جامد
adamant
U
جسم جامد و سخت
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
solid looking
U
دارای قیافه جامد وبیروح
hardens
U
تبدیل به جسم جامد کردن
three-dimensional
U
و بنابراین به نظر جامد می آید
pentahedron
U
جسم جامد پنج وجهی
solid-state laser
U
لیزر حالت جامد
[فیزیک]
restrictor
U
لایهای از سوخت جامد فاقداکسیدان
harden
U
تبدیل به جسم جامد کردن
stereography
U
فن نمایش اجسام جامد برسطح مستوی
wham
U
صدای بهم خوردن اجسام جامد
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
coanda effect
U
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
hall effect
U
یچ الکترونیکی در حالت جامد که با میدن مغناطیسی کار میکند
adsorption
U
انقباض گازها و مایعات روی سطوح سخت و جامد
cure time
U
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
terrier
U
نوعی موشک زمین به هوا باسوخت جامد و هدایت شونده
aerosol
U
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
aerosols
U
ترکیب کلوئیدی ذرات بسیارریز مایع یا جامد در گاز یک دست
terriers
U
نوعی موشک زمین به هوا باسوخت جامد و هدایت شونده
boost rocket
U
موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
cartridges
U
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
restricted propellant
U
سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
cartridge
U
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
volumetric loading/density
U
خارج قسمت حجم کل سوخت موتور راکت جامد به کل بدنه یا پوسته
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
wire frame model
U
نمایش داده شده با خط وط و منحنی به جای مکانهای توپر یا داشتن فاهر جامد
chemisorption
U
پیوند یک مایع یا یک گاز باسطح و یا داخل یک جسم جامد توسط پیوندها یانیروهای شیمیایی
regression rate
U
سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
migration
U
حرکت در سطح مولکولی از یک جسم جامد به جسم جامددیگر
definite
U
محکم
solids
U
محکم
kills
U
محکم
tightly
U
محکم
tightly-
U
محکم
kill
U
محکم
pucka
U
محکم
definite
<adj.>
U
محکم
unswerving
<adj.>
U
محکم
undeviating
<adj.>
U
محکم
taut
U
محکم
solid
U
محکم
pukka
U
محکم
steadied
U
محکم
stable
U
محکم
stables
U
محکم
adamantine
U
محکم
secure
U
محکم
secures
U
محکم
decisive
U
محکم
consolidated
U
محکم
sturdier
U
محکم
sturdiest
U
محکم
sturdy
U
محکم
tenacious
U
محکم
i have a secure grasp of it
U
محکم
steadies
U
محکم
steadiest
U
محکم
steady
U
محکم
steadying
U
محکم
tight
U
محکم
tighter
U
محکم
tightest
U
محکم
chock
U
محکم
rigid
U
محکم
foursquare
U
محکم
tight coupling
U
محکم
to hold fast
U
محکم
tough
U
محکم
buff
U
محکم
well set
U
محکم
frozen
U
محکم
buffs
U
محکم
toughest
U
محکم
tougher
U
محکم
four-square
U
محکم
deep-set
U
محکم
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
cinch
U
محکم بستن
hammered
U
شوت محکم
hammers
U
شوت محکم
hammer
U
شوت محکم
fastens
U
محکم کردن
whacks
U
محکم زدن
whack
U
محکم زدن
anchors
U
محکم شدن
lammed
U
محکم زدن
anchoring
U
محکم شدن
to stand fast
U
محکم ایستادن
steels
U
محکم استوار
strengthens
U
محکم کردن
yerk
U
محکم بستن
pommels
U
محکم زدن
fasten
U
محکم کردن
fastened
U
محکم کردن
slam dunk
U
گل ابشاری محکم
pommel
U
محکم زدن
anchor
U
محکم شدن
hang on to
<idiom>
U
محکم گرفتن
take up
<idiom>
U
محکم کردن
tower of strength
<idiom>
U
پشتیبانی محکم
griped
U
محکم گرفتن
clips
U
محکم گرفتن
clippings
U
محکم گرفتن
tee off
U
ضربه محکم
the ice is treach erous
U
یخ محکم نیست
grips
U
محکم گرفتن
strictest
U
نص صریح محکم
stricter
U
نص صریح محکم
strict
U
نص صریح محکم
gripping
U
محکم گرفتن
seal up
U
محکم بستن
gripped
U
محکم گرفتن
grip
U
محکم گرفتن
to make good
U
محکم کردن
to make fast
U
محکم کردن
tighten
U
محکم کردن
to catch hold of
U
محکم گرفتن
tasten
U
محکم شدن
A firm voice .
U
صدای محکم
strengthened
U
محکم کردن
strengthen
U
محکم کردن
clipped
U
محکم گرفتن
clip
U
محکم گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com