Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
predicatively
U
بطور غیرمستقیم در خبر جمله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indirectly
U
بطور غیرمستقیم
mediately
U
بطور غیرمستقیم
at second hand
U
بطور غیرمستقیم
to over hear any one
U
سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
topic sentence
U
جمله سرسطر جمله عنوان
backstairs
U
غیرمستقیم
roundabout
U
غیرمستقیم
elenctic
U
غیرمستقیم
out of straight
U
غیرمستقیم
indirect
U
غیرمستقیم
circuitous
U
غیرمستقیم
circuity
U
غیرمستقیم
roundabouts
U
غیرمستقیم
indirect measurement
U
سنجش غیرمستقیم
indirect materials
U
مواد غیرمستقیم
indirect lighting
U
روشنایی غیرمستقیم
indirect loading
U
بارگذاری غیرمستقیم
indirect laying
U
اتش غیرمستقیم
indirect labour
U
کار غیرمستقیم
indirect operation
U
عملکرد غیرمستقیم
indirect question
U
پرسش غیرمستقیم
mitosis
U
تسقیم غیرمستقیم
spot pass
U
پاس غیرمستقیم
oblique question
U
پرسش غیرمستقیم
indirect suggestion
U
تلقین غیرمستقیم
indirect wave
U
موج غیرمستقیم
insinuation
U
دخول غیرمستقیم
on costs
U
هزینههای غیرمستقیم
indirect proof
U
برهان غیرمستقیم
indirect knowledge
U
معرفت غیرمستقیم
indirect taxation
U
مالیات غیرمستقیم
consequential damages
U
خسارت غیرمستقیم
transitive
U
رابطه غیرمستقیم
excise duties
U
مالیات غیرمستقیم
indirect expenses
U
مخارج غیرمستقیم
indirect cost
U
هزینه غیرمستقیم
indirect control
U
کنترل غیرمستقیم
sinuous
U
غیرمستقیم گمراه کننده
indirect light distribution
U
پخش نور غیرمستقیم
indirect control system
U
سیستم کنترل غیرمستقیم
indirect quotable
U
نقل قول غیرمستقیم
indirect addressing
U
نشان دهی غیرمستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
indirect release
U
قطع کننده غیرمستقیم
indirect resistance furnace
U
کوره مقاومتی غیرمستقیم
indirect transition
U
عبور یا انتقال غیرمستقیم
indirect free kick
U
ضربه ازاد غیرمستقیم
indirect induction heating
U
گرمایش القایی غیرمستقیم
indirect labour
U
هزینه دستمزد غیرمستقیم
bricole
U
ضربه غیرمستقیم توپ یا گوی
image arc furnace
U
کوره قوس نوری غیرمستقیم
karyokinesis
U
تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
irretrievably
U
بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably
U
بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable
U
بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly
U
بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously
U
بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
termed
U
جمله
inclusive of
<prep.>
U
از جمله
including
<prep.>
U
از جمله
terming
U
جمله
term
U
جمله
amongst
U
از جمله
outrightly
U
جمله
sentence
U
جمله
comprising
<prep.>
U
از جمله
outright
U
جمله
sentencing
U
جمله
sentences
U
جمله
mongst
U
از جمله
among the rest
U
از ان جمله
sentence
U
جمله
immortally
U
بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately
U
بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly
U
بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly
U
بطور ناچیز بطور غیر کافی
totals
U
جمله سرجمع
totalling
U
جمله سرجمع
totalled
U
جمله سرجمع
totaling
U
جمله سرجمع
totaled
U
جمله سرجمع
total
U
جمله سرجمع
statement label
U
برچسب جمله
middling
U
جمله مشترک
error term
U
جمله خطا
compound statement
U
جمله مرکب
an involed sentence
U
جمله پیچدار
wordage
U
جمله بندی
assignment statement
U
جمله جایگزینی
one word sentence
U
جمله تک واژهای
sentence adverb
قید جمله ای
parenthesis
U
جمله معترضه
word choice
U
جمله بندی
stochastic term
U
جمله تصادفی
executable statement
U
جمله اجرایی
clause
U
جزئی از جمله
residual term
U
جمله باقیمانده
declaration statement
U
جمله تعریفی
terming
U
جمله طیفی
term
U
جمله طیفی
choice of words
U
جمله بندی
wording
U
جمله بندی
diction
U
جمله بندی
term
U
جمله
[ریاضی]
mathematical term
U
جمله
[ریاضی]
verbiage
[American English]
U
جمله بندی
loose sentence
U
جمله بیربط
periods
U
جمله کامل
sentence fragment
U
جمله جزء
proviso
U
جمله شرطی
provisos
U
جمله شرطی
double talk
U
جمله دو پهلو
term
U
جمله عبارت
clauses
U
جزئی از جمله
control statement
U
جمله کنترلی
period
U
جمله کامل
termed
U
جمله عبارت
definiens
U
جمله تعریفی
termed
U
جمله طیفی
terming
U
جمله عبارت
residual term
U
جمله پسماند
final term
U
جمله نهایی
periods
U
نقطه پایان جمله
period
U
نقطه پایان جمله
colloquialisms
U
جمله مرسوم درگفتگو
monomial
U
دارای فقط یک جمله
punch-line
U
جمله اساسی واصلی
punch-lines
U
جمله اساسی واصلی
parsed
U
جمله راتجزیه کردن
job control statement
U
جمله کنترل کار
subroutine reentry
U
ورود جمله به زیرروال
full point
U
نقطه پایان جمله
punch line
U
جمله اساسی واصلی
term symbol
U
نشانه جمله طیفی
nonexecutable statement
U
جمله غیر اجرایی
reporter
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
job control statement
U
جمله کنترل برنامه
colloquialism
U
جمله مرسوم درگفتگو
parse
U
جمله راتجزیه کردن
impresa
U
نشانه جمله شعاری
parses
U
جمله راتجزیه کردن
sentence completion test
U
ازمون تکمیل جمله
sign of aggregation
U
علائم مخصوص جمله جبری
sawing
U
لغت یا جمله ضرب المثل
saws
U
لغت یا جمله ضرب المثل
the difference between the consecutive terms
U
اختلاف هر دو جمله متوالی
[ریاضی]
armless
<adj.>
U
بی بازو
[در آخر جمله می آید]
saw
U
لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive
U
جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
sawed
U
لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist
U
جمله ساز نویسنده ناصادق
to pad a sentence
U
جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
parse
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning.
U
این جمله معنی رانمی رساند
word order
U
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
How can I make such pilot
U
چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
vinculum
U
خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
parses
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog
<adj.>
<idiom>
U
پر جنگ و جدال
[در آخر جمله می آید]
parsed
U
اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
latently
U
بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly
U
بطور غلط بطور نامناسب
martially
U
بطور جنگی بطور نظامی
genuinely
U
بطور اصل بطور بی ریا
incisively
U
بطور نافذ بطور زننده
abusively
U
بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously
U
بطور ناشایسته بطور نازیبا
approachable
[accessible to most people]
U
هم مشرب
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
inserts
U
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert
U
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting
U
افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
tag line
U
جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable
[accessible to most people]
U
همخو
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
half long
U
حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
geometric mean
U
فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
other than
[usually used in negative sentences]
<adv.>
U
به غیر از
[در جمله های منفی کاربرد دارد]
augmentation
U
افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal
U
اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
approachable
[accessible to most people]
U
کمک کننده
[در آخر جمله می آید]
[اصطلاح روزمره]
do
U
این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
excise
U
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
cabling
U
نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase
U
بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
one for one
U
مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
irrevocably
U
بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
recursive equations
U
معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid
U
یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
inexplicably
U
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
mathematical school
U
مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis
U
مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording
U
جمله بندی کلمه بندی
rose motif
U
نگاره گل رز
[در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition
U
[وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
transtively
U
بطور
atilt
U
بطور کج
lastingly
U
بطور پا بر جا
streakily
U
بطور خط خط
flabbily
U
بطور شل و ول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com