English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
predicatively U بطور غیرمستقیم در خبر جمله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
indirectly U بطور غیرمستقیم
mediately U بطور غیرمستقیم
at second hand U بطور غیرمستقیم
to over hear any one U سخنان کسی را بطور غیرمستقیم یا بدون میل اوشنیدن
topic sentence U جمله سرسطر جمله عنوان
backstairs U غیرمستقیم
roundabout U غیرمستقیم
elenctic U غیرمستقیم
out of straight U غیرمستقیم
indirect U غیرمستقیم
circuitous U غیرمستقیم
circuity U غیرمستقیم
roundabouts U غیرمستقیم
indirect measurement U سنجش غیرمستقیم
indirect materials U مواد غیرمستقیم
indirect lighting U روشنایی غیرمستقیم
indirect loading U بارگذاری غیرمستقیم
indirect laying U اتش غیرمستقیم
indirect labour U کار غیرمستقیم
indirect operation U عملکرد غیرمستقیم
indirect question U پرسش غیرمستقیم
mitosis U تسقیم غیرمستقیم
spot pass U پاس غیرمستقیم
oblique question U پرسش غیرمستقیم
indirect suggestion U تلقین غیرمستقیم
indirect wave U موج غیرمستقیم
insinuation U دخول غیرمستقیم
on costs U هزینههای غیرمستقیم
indirect proof U برهان غیرمستقیم
indirect knowledge U معرفت غیرمستقیم
indirect taxation U مالیات غیرمستقیم
consequential damages U خسارت غیرمستقیم
transitive U رابطه غیرمستقیم
excise duties U مالیات غیرمستقیم
indirect expenses U مخارج غیرمستقیم
indirect cost U هزینه غیرمستقیم
indirect control U کنترل غیرمستقیم
sinuous U غیرمستقیم گمراه کننده
indirect light distribution U پخش نور غیرمستقیم
indirect control system U سیستم کنترل غیرمستقیم
indirect quotable U نقل قول غیرمستقیم
indirect addressing U نشان دهی غیرمستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
indirect release U قطع کننده غیرمستقیم
indirect resistance furnace U کوره مقاومتی غیرمستقیم
indirect transition U عبور یا انتقال غیرمستقیم
indirect free kick U ضربه ازاد غیرمستقیم
indirect induction heating U گرمایش القایی غیرمستقیم
indirect labour U هزینه دستمزد غیرمستقیم
bricole U ضربه غیرمستقیم توپ یا گوی
image arc furnace U کوره قوس نوری غیرمستقیم
karyokinesis U تقسیم غیرمستقیم هسته سلول
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
termed U جمله
inclusive of <prep.> U از جمله
including <prep.> U از جمله
terming U جمله
term U جمله
amongst U از جمله
outrightly U جمله
sentence U جمله
comprising <prep.> U از جمله
outright U جمله
sentencing U جمله
sentences U جمله
mongst U از جمله
among the rest U از ان جمله
sentence U جمله
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
totals U جمله سرجمع
totalling U جمله سرجمع
totalled U جمله سرجمع
totaling U جمله سرجمع
totaled U جمله سرجمع
total U جمله سرجمع
statement label U برچسب جمله
middling U جمله مشترک
error term U جمله خطا
compound statement U جمله مرکب
an involed sentence U جمله پیچدار
wordage U جمله بندی
assignment statement U جمله جایگزینی
one word sentence U جمله تک واژهای
sentence adverb قید جمله ای
parenthesis U جمله معترضه
word choice U جمله بندی
stochastic term U جمله تصادفی
executable statement U جمله اجرایی
clause U جزئی از جمله
residual term U جمله باقیمانده
declaration statement U جمله تعریفی
terming U جمله طیفی
term U جمله طیفی
choice of words U جمله بندی
wording U جمله بندی
diction U جمله بندی
term U جمله [ریاضی]
mathematical term U جمله [ریاضی]
verbiage [American English] U جمله بندی
loose sentence U جمله بیربط
periods U جمله کامل
sentence fragment U جمله جزء
proviso U جمله شرطی
provisos U جمله شرطی
double talk U جمله دو پهلو
term U جمله عبارت
clauses U جزئی از جمله
control statement U جمله کنترلی
period U جمله کامل
termed U جمله عبارت
definiens U جمله تعریفی
termed U جمله طیفی
terming U جمله عبارت
residual term U جمله پسماند
final term U جمله نهایی
periods U نقطه پایان جمله
period U نقطه پایان جمله
colloquialisms U جمله مرسوم درگفتگو
monomial U دارای فقط یک جمله
punch-line U جمله اساسی واصلی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
parsed U جمله راتجزیه کردن
job control statement U جمله کنترل کار
subroutine reentry U ورود جمله به زیرروال
full point U نقطه پایان جمله
punch line U جمله اساسی واصلی
term symbol U نشانه جمله طیفی
nonexecutable statement U جمله غیر اجرایی
reporter U جمله ساز نویسنده ناصادق
job control statement U جمله کنترل برنامه
colloquialism U جمله مرسوم درگفتگو
parse U جمله راتجزیه کردن
impresa U نشانه جمله شعاری
parses U جمله راتجزیه کردن
sentence completion test U ازمون تکمیل جمله
sign of aggregation U علائم مخصوص جمله جبری
sawing U لغت یا جمله ضرب المثل
saws U لغت یا جمله ضرب المثل
the difference between the consecutive terms U اختلاف هر دو جمله متوالی [ریاضی]
armless <adj.> U بی بازو [در آخر جمله می آید]
saw U لغت یا جمله ضرب المثل
restrictive U جمله یا عبارت حصری یا محدودکننده
sawed U لغت یا جمله ضرب المثل
phraseologist U جمله ساز نویسنده ناصادق
to pad a sentence U جمله را با واژههای زیادی دراز کردن
parse U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
The sentence doesnt convey the meaning. U این جمله معنی رانمی رساند
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
How can I make such pilot U چگونه میتوانم با خلبان جمله بسازم
vinculum U خط ترازی که بالای چند جمله می کشند
parses U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
cat-and-dog <adj.> <idiom> U پر جنگ و جدال [در آخر جمله می آید]
parsed U اجزاء وترکیبات جمله را معین کردن
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
improperly U بطور غلط بطور نامناسب
martially U بطور جنگی بطور نظامی
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
incisively U بطور نافذ بطور زننده
abusively U بطور ناصحیح بطور دشنام
indecorously U بطور ناشایسته بطور نازیبا
approachable [accessible to most people] U هم مشرب [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
inserts U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
insert U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
inserting U افزودن متن جدید درون کلمه یا جمله
tag line U جمله نهایی نمایش وغیره نقطه حساس
approachable [accessible to most people] U همخو [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
half long U حد فاصل بین جمله طویل وجمله کوتاه
geometric mean U فاصله بین اولین واخرین جمله یک تصاعدهندسی
other than [usually used in negative sentences] <adv.> U به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
augmentation U افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
transversal U اجرای هر جمله از یک برنامه برای اهداف اشکال زدایی
approachable [accessible to most people] U کمک کننده [در آخر جمله می آید] [اصطلاح روزمره]
do U این کلمه درابتدای جمله بصورت علامت سوال میاید
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
cabling U نموداری که محل کابلها را در یک اداره نشان میدهد از جمله نقاط اتصال را
prepositional phrase U بخشی از جمله که با حرف اغازگرد دو خاصیت صفت یاقیدیا اسم راپیداکند
one for one U مرحلهای غالبا" مربوط به یک اسمبلر که در ان یک جمله زبان منبع به یک دستور کارزبان ماشین تبدیل میشود
irrevocably U بطور تغییر ناپذیر بطور چاره ناپذیر
recursive equations U معادلاتی که بعضی از جملات در انهاتکرار شده و هر معادله نسبت به معادله قبلی فقط یک جمله اضافی دارد
delivered duty paid U یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کلیه اقدامات لازم از جمله پرداخت عوارض را بعمل اورده و کالای مورد معامله را در محل خریدار به اوتحویل میدهد
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
mathematical school U مکتبی که مسائل اقتصادی را از دیدگاه ریاضی مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد از جمله اقتصاددانان این مکتب میتوان از استانلی جونز و لئون والراس نام برد
parataxis U مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
wording U جمله بندی کلمه بندی
rose motif U نگاره گل رز [در فرش های مختلف ایرانی از انواع گل رز از جمله طرح گل فرنگ، طرح درختی، طرح باغی، طرح گل و بوته استفاده می شود.]
rug condition U [وضعیت ظاهری و ارزش واقعی فرش که به عوامل مختلفی از جمله اندازه، رنگ، عدم پارگی نخ هاخسارت ناشی از بیدزدگی، نداشتن ریشه تقلبی، ارتفاع پرز مناسب و غیره بستگی دارد.]
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
transtively U بطور
atilt U بطور کج
lastingly U بطور پا بر جا
streakily U بطور خط خط
flabbily U بطور شل و ول
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com