English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
incomputably U بطوریکه نتوان شمرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
no enemy is insignificant U دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
ineffably U بطوریکه نتوان بیان کرد
incommutably U بطوریکه نتوان معاوضه نمود
incompressibly U بطوریکه نتوان متراکم یا خلاصه نمود
incomprehensibly U بطوریکه نتوان درک یا احاطه کرد
illimitably U بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
an irrepressible person U نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
his money is more than can U ازانست که بتوان شمرد
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
he ia as leanas a rake U ازلاغری دنده هایش رامیتوان شمرد
he is something of a musician U تا اندازهای میتوان اوراموسیقی دان شمرد
countering U 1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
countered U 1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
counter U 1-وسیلهای که می شمرد 2-ثبات یا متغیری که محتوای آن با اعمالی که رخ میدهد افزایش یاکاهش مییابد
so that U بطوریکه
qua U بطوریکه
in due f. U بطوریکه
the f. of a table U بطوریکه
as U بطوریکه
according as U همچنانکه بطوریکه
inapplicably U بطوریکه تطبیق ننماید
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
irretraceable U که نتوان ردانرا گرفت
irrepressible joy U ادمی که نتوان جلواوراگرفت
evincibly U بطوریکه بتوان اثبات کردن
You cannot make bricks without straw. <proverb> U بى کاه نتوان خشت ساخت .
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
kittle cattle U ادم وسواسی که نتوان باواعتمادکردیابااوسازگارشد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
impressibly U بطوریکه بتوان دران تاثیر کرد
ideally U بطوریکه فقط بتوان تصور کرد
entertainingly U بطوریکه سرگرم کند بطورتفریح دهنده
irrepressible joy U کسیکه نتوان از او جلو گیری کرد
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irretraceable U که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
You cannot put old heads on young shoulders . <proverb> U سر پیر نتوان بر شانه جوان بگذاشت .
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
an inseparable prefix U سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
irredeemably U جنانکه نتوان عوض دادیا باز خرید
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
incommunicableness U چیزی که نتوان بکسی گفت یابا اودرمیان گذارد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
incommunicability U چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
micro prolog U PROLO بطوریکه قابل دسترس چندین سیستم ریزکامپیوتر باشد
hypoventilation U تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
identity of indiscernibles U یکی بودن چیزهایی که نتوان بین شان فرق گذاشت
oversale U پیش فروش چیزی به مقداری که بعدا` نتوان تحویل داد
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
covers U مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
coverings U مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
cover U مانورکردن بطوریکه قایق عقبی جلو نیفتد محافظت از بدن باشمشیر
wash in U پیچش بال بطوریکه زاویه نصب ان بطرف نوک کاهش یابد
ventriloquism U سخن گفتن انسان بطوریکه شنونده نداند صدا ازکجابیرون امده
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
variable incidence U جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
blankest U حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
blank U حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
ducks and drakes U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
gestalt U معین بطوریکه اجزاء ان خواص مختصه خودراازطرح و یاشکلی که از این ترکیب بدست اید
duck and drake U پرتاب سنگ روی اب بطوریکه قبل از فرورفتن دراب بچند نقطه از سطح اب بخورد
hyperventilation U تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
pitch setting U تنظیم گام ملخ یا رتورهلیکوپتر بطوریکه همه تیغه ها گام مطلوب را دارا باشد
an impossible hat U کلاهی که به هیچ روی نتوان بر سرگذاشت یا هیچ زیبنده نباشد
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
possitive stagger U ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیمای دوباله بطوریکه لبه حمله بال بالایی جلوترازبخش متنافر بال پایینی باشد
pareto optimality U حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
negative stagger U ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
dump U رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> U آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
estimably U بطوریکه بتوان تخمین تخمین زد
ego loss programming U تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
hinting U در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com