Perdic | بطورافراط مصرف کردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (33 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	slather U	بطورافراط مصرف کردن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	average propensity to consume U	میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
	diminishing utility U	اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
	consumer logistics U	امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
	power consumer U	مصرف انرژی مصرف توان
	margin propensity to consume U	تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
	put away U	مصرف کردن
	consumes U	مصرف کردن
	dismantled U	بی مصرف کردن
	dismantles U	بی مصرف کردن
	consumed U	مصرف کردن
	to use up U	مصرف کردن
	spends U	مصرف کردن
	spend U	مصرف کردن
	eat U	مصرف کردن
	dismantling U	بی مصرف کردن
	use up U	مصرف کردن
	eats U	مصرف کردن
	dismantle U	بی مصرف کردن
	consume U	مصرف کردن
	overspend U	زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
	use U	بکاربردن مصرف کردن
	use U	مصرف استفاده کردن
	uses U	بکاربردن مصرف کردن
	uses U	مصرف استفاده کردن
	to work off U	مصرف کردن دست کشیدن از
	use up U	تمام شدن مصرف کردن
	run through <idiom> U	اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
	expending U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	expended U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	expend U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	expends U	مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
	shoot up <idiom> U	مواد را از راه تزریق مصرف کردن
	To consume all ones energy . U	تمام نیروی خودرا مصرف کردن
	premix U	قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
	disposal U	انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
	expends U	صرف کردن مصرف کردن
	expend U	صرف کردن مصرف کردن
	expended U	صرف کردن مصرف کردن
	expending U	صرف کردن مصرف کردن
	scareup U	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
	life cycle hypothesis U	فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
	pigou effect U	اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
	usages U	مصرف
	otiose U	بی مصرف
	aggregate consumption U	مصرف کل
	overall consumption U	مصرف کل
	wasteful U	مصرف
	consumerism U	مصرف
	extravagant U	مصرف
	usage U	مصرف
	sodden U	بی مصرف
	waster U	مصرف
	wasters U	مصرف
	consumption U	مصرف
	consumption possibility line U	حد مصرف
	offtake U	مصرف
	expense U	مصرف
	waste U	بی مصرف
	expenditure U	مصرف
	comsumption U	مصرف
	income consumption curve U	مصرف
	of no a U	بی مصرف
	unemployed U	بی مصرف
	wastes U	بی مصرف
	disposal U	مصرف
	good for nothing U	بی مصرف
	applicable <adj.> U	مصرف کردنی
	suitable <adj.> U	قابل مصرف
	bootless U	بی مصرف بی علاج
	rate of consumption U	نرخ مصرف
	usable <adj.> U	مصرف کردنی
	suitable <adj.> U	مصرف کردنی
	consumption rate U	اهنگ مصرف
	abuse U	سوء مصرف
	applicable <adj.> U	قابل مصرف
	consumption schedule U	جدول مصرف
	consumption theory U	نظریه مصرف
	abused U	سوء مصرف
	abuses U	سوء مصرف
	abusing U	سوء مصرف
	utilizable <adj.> U	مصرف کردنی
	ready for use U	اماده مصرف
	utilisation [British] U	مورد مصرف
	utilization U	مورد مصرف
	conspicuious consumption U	مصرف تجملی
	usages U	موارد مصرف
	utilisations U	موارد مصرف
	utilizations U	موارد مصرف
	consumable U	مصرف شدنی
	expendable U	مصرف پذیر
	using U	مورد مصرف
	conspicious consumption U	مصرف تجملی
	consumer U	مصرف کننده
	ready use U	اماده مصرف
	capital consumption U	مصرف سرمایه
	rival consumption U	مصرف رقابتی
	coefficient of utility U	ضریب مصرف
	disposable U	مصرف شدنی
	consumer brand U	کالای پر مصرف
	exploitation [utilization] U	مورد مصرف
	usage U	مورد مصرف
	consumerism U	مصرف گرایی
	uses U	استعمال مصرف
	use U	استعمال مصرف
	autonomous consumption U	مصرف مستقل
	consumption function U	تابع مصرف
	useful <adj.> U	مصرف کردنی
	consumption possibility line U	خط امکانات مصرف
	shelf life U	تاریخ مصرف
	utilisable [British] <adj.> U	قابل مصرف
	consumers U	مصرف کننده
	useful <adj.> U	قابل مصرف
	consumption rate U	میزان مصرف
	usable <adj.> U	قابل مصرف
	throwaway U	یکبار مصرف
	using U	استعمال مصرف
	consumption rate U	نواخت مصرف
	users U	مصرف کننده
	user U	مصرف کننده
	idle stock U	موجودی بی مصرف
	excise tax U	مالیات بر مصرف
	national consumption U	مصرف ملی
	home consumption U	مصرف خانگی
	induced consumption U	مصرف تشویقی
	induced consumption U	مصرف القائی
	inconsumable U	مصرف نکردنی
	exhausted U	مصرف شده
	usage rate U	نرخ مصرف
	TAN [Transaction authentication number] U	رمز یکبار مصرف
	utilizable <adj.> U	قابل مصرف
	permanent consumption U	مصرف دائمی
	per capita water consumption U	مصرف سرانه اب
	per capita consumption U	مصرف سرانه
	expenditure U	میزان مصرف
	home consumption U	مصرف داخلی
	fuel consumption U	مصرف سوخت
	transitory consumption U	مصرف گذرا
	transitory consumption U	مصرف انتقالی
	high mass consumption U	مصرف انبوه
	utilisable [British] <adj.> U	مصرف کردنی
	throw away U	چیز بی مصرف
	optional consumption U	مصرف اختیاری
	rag U	بی مصرف شدن
	rags U	بی مصرف شدن
	peak load U	بحبوحه مصرف
	expenditure credit U	اعتبار مصرف
	partial substitution U	جانشینی مصرف
	unproductive consumption U	مصرف بیهوده
	home use entry U	اعلامیه مصرف
	gasoline consumption U	مصرف بنزین
	present consumption U	مصرف جاری
	present consumption U	مصرف حال
	mass consumption U	مصرف انبوه
	recive U	مصرف کنید
	mass consumption U	مصرف کلان
	private consumption U	مصرف خصوصی
	domestic consumption U	مصرف خانگی
	productive consumption U	مصرف مولد
	propensity to consume U	گرایش به مصرف
	propensity to consume U	تمایل به مصرف
	maximum power demand U	مصرف حداکثر
	utilization U	مصرف بکاربری
	internal power U	مصرف داخلی
	irrigation consumption U	مصرف ابیاری
	internal consumption U	مصرف داخلی
	power consumer U	مصرف برق
	power consumption U	مصرف قدرت
	energy consumption U	مصرف انرژی
	power consumption U	مصرف برق
	industrial consumption U	مصرف صنعتی
	representative consumer U	مصرف کننده نمونه
	disposal U	مصرف درمعرض گذاری
	home use entry U	اعلامیه مصرف شخصی
	offer curve U	منحنی قیمت مصرف
	materials utilisation control U	کنترل مصرف مواد
	maximum demand pointer U	عقربه مصرف حداکثر
	consumer choice U	انتخاب مصرف کننده
	indirect consumption U	مصرف غیر مستقیم
	to be on the strain U	زیاد مصرف شدن
	gewgaw U	چیز قشنگ بی مصرف
	gewgaws U	چیز قشنگ بی مصرف
	gew gaw U	اشیاء قشنگ بی مصرف
	consumer behaviour U	رفتار مصرف کننده
	rational consumer U	مصرف کننده عقلائی
	nonrival consumption U	مصرف غیر رقابتی
	meters U	کنتور مصرف سنج
	meter U	کنتور مصرف سنج
	consumer preference U	رجحان مصرف کننده
	consumer protection U	حمایت از مصرف کننده
	low marginal propensity to cunsume U	تمایل ارام به مصرف
	consumer sovereignty U	حاکمیت مصرف کننده
	logplate U	صفحه صورت مصرف
	law of diminishing atility U	قانون مصرف نزولی
	consumable supplies U	اماد مصرف شدنی
	metre U	کنتور مصرف سنج
	total consumption burner U	مشعل تمام مصرف کن
	macronutrient U	عنصر غذایی پر مصرف
	consumer credit U	اعتبار مصرف کننده
	marginal propensity to consume U	میل نهائی به مصرف
	to lay up in a napkin U	بی مصرف نگاه داشتن