Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
in due form
U
بطرز شایسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
colloquially
U
بطرز محاوره
modernly
U
بطرز نوین
anew
U
بطرز نوین
pleasingly
U
بطرز خوش
bonnily
U
بطرز زیبا ودلپذیر
noticeably
U
بطرز قابل ملاحظه
modernises
U
بطرز نوینی دراوردن
modernizing
U
بطرز نوینی دراوردن
modernizes
U
بطرز نوینی دراوردن
modernized
U
بطرز نوینی دراوردن
modernize
U
بطرز نوینی دراوردن
modernising
U
بطرز نوینی دراوردن
courtlier
U
باوقار بطرز چاپلوسانه
modernised
U
بطرز نوینی دراوردن
courtly
U
باوقار بطرز چاپلوسانه
courtliest
U
باوقار بطرز چاپلوسانه
reflectional
U
صیقلی وابسته بطرز تفکر
subjective
U
وابسته بطرز تفکر شخص
reflective
U
صیقلی وابسته بطرز تفکر
well handled
U
بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
steric
U
وابسته بطرز استقرار اجزاء اتم در فضا
functional
<adj.>
U
شایسته
inept
U
نا شایسته
proper
U
شایسته
good
U
شایسته
meritorious
U
شایسته
qua
U
شایسته
apropos
U
شایسته
pertinent
U
شایسته
utilitarian
[useful]
<adj.>
U
شایسته
qualified
U
شایسته
accurate
[correct]
<adj.>
U
شایسته
seemly
U
شایسته
purposeful
<adj.>
U
شایسته
practical
<adj.>
U
شایسته
fits
U
شایسته
useful
<adj.>
U
شایسته
meet
U
شایسته
meets
U
شایسته
suitable
<adj.>
U
شایسته
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
U
شایسته
convenient
<adj.>
U
شایسته
practicable
<adj.>
U
شایسته
purposive
<adj.>
U
شایسته
purpose-built
<adj.>
U
شایسته
proper
<adj.>
U
شایسته
fit
U
شایسته
real
<adj.>
U
شایسته
true
<adj.>
U
شایسته
worthier
U
شایسته
worthy
U
شایسته
exact
<adj.>
U
شایسته
competent
U
شایسته
correct
<adj.>
U
شایسته
fittest
U
شایسته
worthiest
U
شایسته
ogr
U
شایسته غول
ought not
U
شایسته نیست
fitly
U
بطور شایسته
derisible
U
شایسته ریشخند
proper dress
U
جامه شایسته
meritorious
U
شایسته ترین
devisable
U
شایسته تامل
conditioning
U
شایسته سازی
devisable
U
شایسته اندیشه
meet for a man
U
شایسته است که
worthful
U
شایسته مستحق
meetly
U
بطور شایسته
justly
<adv.>
U
بطور شایسته
aright
<adv.>
U
بطور شایسته
correctly
<adv.>
U
بطور شایسته
to be proper for
U
شایسته بودن
duly
<adv.>
U
بطور شایسته
worshipful
U
شایسته احترام
properly
<adv.>
U
بطور شایسته
winnable
U
شایسته پیروزی
rightfully
<adv.>
U
بطور شایسته
the ticket
U
کار شایسته
rightly
<adv.>
U
بطور شایسته
quoteworthy
U
شایسته ذکر
adequate
U
شایسته بودن
befitting
U
درخور شایسته
behoove
U
شایسته بودن
as it deserves
U
بطور شایسته
fittest
U
لایق شایسته
apt
U
مناسب شایسته
courtlier
U
شایسته دربار
eligible
U
شایسته انتخاب
pensionable
U
شایسته بازنشستگی
suitable
U
شایسته فراخور
intrinsic
U
مرتب شایسته
courtliest
U
شایسته دربار
discreditable
U
شایسته بی اعتباری
fits
U
لایق شایسته
fit
U
لایق شایسته
christianlike
U
شایسته مسیحیت
by fits and starts
U
شایسته لایق
companionable
U
شایسته رفاقت
beseem
U
شایسته بودن
becoming
U
شایسته درخور
properly
U
بطور شایسته
behove
U
شایسته بودن
courtly
U
شایسته دربار
worthily
U
بطور شایسته و در خور
worthy to become a king
U
شایسته شاه شدن
workmanlike
U
شایسته کارگر خوب
suitably
U
بطور مناسب یا شایسته
ineligible
U
نا شایسته برای انتخاب
competent
U
شایسته دارای سر رشته
servile
U
شایسته نوکران چاپلوس
oughtn't
U
نبایستی شایسته نیست
righting
U
شایسته خوب ذیحق
righted
U
شایسته خوب ذیحق
right
U
شایسته خوب ذیحق
best
U
شایسته ترین پیشترین
workmanly
U
شایسته کارگر خوب
gentlemanlike
U
شایسته مرد نجیب
nameable
U
شایسته نام بردن
it does not befit me to
U
شایسته من نیست که مرانشاید که
sufficient
U
شایسته صلاحیت دار
humance
U
انسانی شایسته بشریت
fit to work
U
شایسته یاقابل کارکردن
qualified for work
U
شایسته یاقابل کارکردن
quotable
U
شایسته نقل قول کردن
he is unworthy of his position
U
شایسته مقام خود نیست
palmary
U
شایسته ستایش و تقدیر برجسته
hellishness
U
خویی که شایسته دوزخ باشد
gentlewomanlike
U
شایسته بانوان نجیب ومحترم
merited
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
merit
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
meriting
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
merits
U
شایسته بودن استحقاق داشتن
condition
U
شرط نمودن شایسته کردن
give someone their due
<idiom>
U
دادن اعتبار به شخص شایسته
disqualify
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
affimable
U
شایسته انکه بطورقطع گفته شود
disqualified
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifying
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
disqualifies
U
سلب صلاحیت کردن از شایسته ندانستن
it was beneath my notice
U
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
constructive school credit
U
بورس تحصیلی برای پرسنل شایسته نظامی
The ceremony concluded with the recital of an apropos poem.
U
مراسم با تلاوت شعر شایسته به پایان رسید.
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
head-hunting
<idiom>
U
جستجو کردن برای یافتن شخصی شایسته ولایق
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
academically
U
چنانچه شایسته انجمن دانش یا فرهنگستانی باشد ادیبانه
abler
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
ablest
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
able
U
پسوندی برای ساختن صفت به معنی دارای قدرت شایسته
honourable mention
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
honourable mentions
U
امتیاز یانشان شایستگی که بکسانی داده میشود که شایسته جایزنبوده اند
conditioning
U
اصلاح مشخصههای اطلاعات در یک خط انتقال صدا ازطریق تصحیح خصوصیات فازدامنه تقویت کنندههای خط شایسته سازی
noblemen
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
nobleman
U
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
christly
U
شایسته مسیح مربوط به مسیح
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com