English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
procession U بصورت صفوف منظم
processions U بصورت صفوف منظم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
orderly <adv.> U بصورت منظم
neatly <adv.> U بصورت منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
duly <adv.> U بصورت منظم
eurythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
eurhythmy U ضربان منظم نبض حرکات منظم بدن
To close the ranks . U صفوف خود را فشردن
minor order U صفوف روحانی پایین درجه
rank U طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
ranks U طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
ranked U طبقات صفوف یکان سلسه مراتب
penetration aids U وسایل تولید رخنه در صفوف دشمن
rank and file U صفوف مختلف نظامی سلسله مراتب نظامی
picker U دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
saddle bag U خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke U پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
peach design U نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
vitrify U بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
tidy <adj.> U منظم
trim <adj.> U منظم
uncluttered <adj.> U منظم
well-ordered <adj.> U منظم
in good order <adj.> U منظم
straight <adj.> U منظم
presentable <adj.> U منظم
pitched U منظم
first string U منظم
methodical U منظم
fair <adj.> U منظم
decent <adj.> U منظم
neat <adj.> U منظم
proper <adj.> U منظم
businesslike U منظم
ordered U منظم
steady <adj.> U منظم
business like U منظم
kelter U منظم
regulars U منظم
systematic U منظم
in kelter U منظم
symmetric U منظم
orderlies U منظم
regular <adj.> U منظم
orderly U منظم
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
neatly <adv.> U بطور منظم
square U منظم حسابی
squaring U منظم حسابی
regularizes U منظم کردن
squared U منظم حسابی
regularizing U منظم کردن
regularised U منظم کردن
regularized U منظم کردن
regularize U منظم کردن
regularising U منظم کردن
tidily <adv.> U بطور منظم
order U منظم کردن
duly <adv.> U بطور منظم
squares U منظم حسابی
regularises U منظم کردن
lattices U توری منظم
systematic irrigation U ابیاری منظم
regular expression U مبین منظم
systematic error U خطای منظم
standing army U ارتش منظم
well ordered U مرتب و منظم
well conditioned U مرتب و منظم
regulater U منظم کردن
regular army U ارتش منظم
regular set U مجموعه منظم
array U منظم کردن
arrays U منظم کردن
to set to rights U منظم کردن
lattice U توری منظم
to set in order U منظم کردن
shipshape U منظم کردن
regular polymer U بسپار منظم
orderly <adv.> U بطور منظم
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design U طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
unconventional U جنگ غیر منظم
tidy U پاکیزه منظم کردن
processions U درصفوف منظم پیشرفتن
tidier U پاکیزه منظم کردن
tidily U بطور اراسته و منظم
irregulars U عده غیر منظم
systemmatize U منظم یامرتب کردن
systematic desensitization U حساسیت زدایی منظم
tidies U پاکیزه منظم کردن
ranked U اراستن منظم کردن
ranks U اراستن منظم کردن
rank U اراستن منظم کردن
shipshape U مرتب کردن منظم
taut loom U چله سفت و منظم
tidying U پاکیزه منظم کردن
put on <idiom> U منظم یا تولید یک بازی و...
lattice network U شبکه توری منظم
liner trade U کشتیرانی منظم تجاری
tidiest U پاکیزه منظم کردن
pick up U کندن منظم کردن
unconventional warfare U جنگ غیر منظم
regular grammar U دستور زبان منظم
tidied U پاکیزه منظم کردن
procession U درصفوف منظم پیشرفتن
regulars U پرسنل کادر منظم
irregular U نا منظم غیر رسمی
regular U پرسنل کادر منظم
systematic U منظم نظم پذیر
clockwork U چرخهای ساعت منظم وخودکار
systematic random sampling U نمونه گیری تصادفی منظم
pogrom U قتل عام منظم روسی
day in and day out <idiom> U بطور منظم ،تمام مدت
My heartbeat is even . U ضربان قلبم منظم است
regular solid U کثیرالاضلاع پنج ضلعی منظم
blended fund U سرمایههای بهم منظم شده
pogroms U قتل عام منظم روسی
isochronous U واقع شونده در فواصل منظم ومساوی
stack U جمع اوری و منظم کردن وسایل
grade U شیب منظم دادن تسطیح کردن
to kern a letter U فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
grades U شیب منظم دادن تسطیح کردن
to knock about U سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
arguments U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
argument U علامتی که آرگومانهای یک خط را منظم جدا میکند
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
keep regular hours U ساعات خواب و بیداری منظم داشتن
isochronal U همزمان واقع شونده در فواصل منظم و مساوی
spider wire entanglement U نردههای زیگزاگی غیر منظم سیم خاردار
make the grade <idiom> U منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
pomegrenate design U طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock U طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
laceria U [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
fcc U CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
Regular training strengthens the heart and lungs. U ورزش به طور منظم قلب و ریه ها را تقویت میکند.
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
guerrilla U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
Floret [rosette] U [طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
guerillas U جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
grader U ماشینی که برای درجه بندی کردن مواد و محصول بکارمیرودو بانها شیب منظم میدهد
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
underground U مخفی شبکه مخفی جنگ غیر منظم
unformed U بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
privacy act of قانونی که در کنگره آمریکا برای منظم کردن ذخیره داده در پایگاه های داده آژانس فدرالی به تصویب رسید
in human shape U بصورت یا
as <conj.> <prep.> U بصورت
rightly <adv.> U بصورت صحیح
by a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
falsely <adv.> U بصورت غلط
falsely <adv.> U بصورت اشتباه
faultily <adv.> U بصورت اشتباه
duly <adv.> U بصورت صحیح
compendiously <adv.> U بصورت اجمالی
curtly <adv.> U بصورت اجمالی
aright <adv.> U بصورت صحیح
briefly <adv.> U بصورت اجمالی
correctly <adv.> U بصورت صحیح
justly <adv.> U بصورت صحیح
properly <adv.> U بصورت صحیح
faultily <adv.> U بصورت غلط
rightfully <adv.> U بصورت صحیح
compendiously <adv.> U بصورت خلاصه
incorrectly <adv.> U بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> U بصورت غلط
by a mistake <adv.> U بصورت غلط
twist U تاب نخ [بصورت اس یا زد]
carbonation U بصورت کربنات
curtly <adv.> U بصورت خلاصه
briefly <adv.> U بصورت خلاصه
by mistake <adv.> U بصورت غلط
by accident <adv.> U بصورت غلط
corporately U بصورت شرکت
by mistake <adv.> U بصورت اشتباه
phonily <adv.> U بصورت اشتباه
wrongly <adv.> U بصورت اشتباه
curtly <adv.> U بصورت کوتاه
spuriously <adv.> U بصورت غلط
unintentionally <adv.> U بصورت غلط
briefly <adv.> U بصورت کوتاه
autonomously U بصورت خودگردان
Outwardly . on the face of it. U بصورت ظاهر
inadvertently <adv.> U بصورت غلط
by accident <adv.> U بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
orderly <adv.> U بصورت صحیح
tidily <adv.> U بصورت صحیح
neatly <adv.> U بصورت صحیح
wrongly <adv.> U بصورت غلط
inadvertently <adv.> U بصورت اشتباه
unintentionally <adv.> U بصورت اشتباه
spuriously <adv.> U بصورت اشتباه
duly <adv.> U بصورت مرتب
neatly <adv.> U بصورت مرتب
tidily <adv.> U بصورت مرتب
orderly <adv.> U بصورت مرتب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com