English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
checker U بشکل شطرنجی ساختن یاعلامت گذاردن شطرنجی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
graticule U شطرنجی کردن
checkered U شطرنجی
tessellated U شطرنجی
graticule U شطرنجی
checker U شطرنجی
chequered U شطرنجی
chessic U شطرنجی
cross bar U شطرنجی
plaid U شطرنجی
plaids U شطرنجی
staggered U شطرنجی
tersellated U شطرنجی
counter-change U نقش شطرنجی
bit mapped font U فونت شطرنجی
quadrille ruling U خطکشی شطرنجی
amaurosis scacchistica U کوری شطرنجی
chess blindness U کوری شطرنجی
crosshatch pattern U طرح شطرنجی
cross bar switch U گزینه شطرنجی
cross bar system U سیستم شطرنجی
bit mapped font U قلم شطرنجی
graph paper U کاغذ شطرنجی
chess board illusion U خطای ادراکی شطرنجی
bit map U طرح شطرنجی بیت مپ
quadrilles U شطرنجی چهار گوش
quadrille U شطرنجی چهار گوش
reticules U شبکه شطرنجی و امثال ان
reticule U شبکه شطرنجی و امثال ان
chessboard U صفحه شطرنج شطرنجی
chessboards U صفحه شطرنج شطرنجی
column U ستون در کاغذ شطرنجی نقشه کشی
draught board U تخته شطرنجی برای بازی چکرز
magic square U چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
basket weave pattern U طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
checkered flag U پرچم شطرنجی سفید و سیاه پایان مسابقه اتومبیلرانی
gobang U یکجوربازی ژاپنی که روی صفحه شطرنجی بازی میشود
cartoon design U نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
loom drawing U [نقشه فرش که بصورت تمام رنگی بر روی کاغذ شطرنجی رسم شود.]
compartment rug U فرش با طرح خشتی یا بندی لوزی که به خانه شطرنجی و کندوی عسل نیز خوانده می شود
chess board rug U قالی با طرح خانه شطرنجی که بیشتر در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی مرسوم بوده و از نقوش ماهی و گل در ذوزنقه ها استفاده شده است
tartan U یکجور پارچه پشمی شطرنجی پارچه پیچازی
cottage contract U نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
chambray U کتان یا چیت راه راه شطرنجی
seventies U عدد یاعلامت هفتاد
seventy U عدد یاعلامت هفتاد
scareup U فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
hooks U بشکل قلاب دراوردن کج کردن
hook U بشکل قلاب دراوردن کج کردن
invests U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invested U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
invest U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
investing U منصوب کردن اعطاء کردن سرمایه گذاردن
pose U : مطرح کردن گذاردن
posed U : مطرح کردن گذاردن
poses U : مطرح کردن گذاردن
posing U : مطرح کردن گذاردن
put on U : تحمیل کردن گذاردن
unionises U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionization U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
cake U قالب کردن بشکل کیک دراوردن
unionized U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
wiredraw U مفتول کردن بشکل سیم در اوردن
calve U بشکل غار درامدن جدا کردن
unionize U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
calved U بشکل غار درامدن جدا کردن
unionizing U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes U متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
lay-bys U کنار گذاردن متروک کردن
godfathers U نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
lay-by U کنار گذاردن متروک کردن
mediating U وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribed U تصدیق کردن صحه گذاردن
lay by U کنار گذاردن متروک کردن
subscribing U تصدیق کردن صحه گذاردن
foils U عقیم گذاردن خنثی کردن
foiling U عقیم گذاردن خنثی کردن
foil U عقیم گذاردن خنثی کردن
intervened U مداخله کردن پا میان گذاردن
put by U قطع کردن کنار گذاردن
mediate U وساطت کردن پابمیان گذاردن
mediated U وساطت کردن پابمیان گذاردن
thwart U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfered U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denoted U تفکیک کردن علامت گذاردن
interferes U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
intervene U مداخله کردن پا میان گذاردن
intervenes U مداخله کردن پا میان گذاردن
mediates U وساطت کردن پابمیان گذاردن
subscribes U تصدیق کردن صحه گذاردن
foiled U عقیم گذاردن خنثی کردن
thwarted U عقیم گذاردن مخالفت کردن با
interfere U پا بمیان گذاردن مداخله کردن
denotes U تفکیک کردن علامت گذاردن
denote U تفکیک کردن علامت گذاردن
subscribe U تصدیق کردن صحه گذاردن
godfather U نام گذاردن بر سرپرستی کردن از
caterpillar U تراکتور زنجیری بشکل کرم صد پا حرکت کردن
sprigs U گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
sprig U گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
caterpillars U تراکتور زنجیری بشکل کرم صد پا حرکت کردن
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
encase U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
ovulate U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
straiten U باریک کردن درتنگی ومضیقه گذاردن
ovulating U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulates U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulated U تخمک گذاردن تولید اوول کردن
encases U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
encased U درقفس یا جعبه گذاردن روکش کردن
to shift off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to shuffle off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن بدوش ودیگری گذاردن
cube U هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
cubes U هرچیزی بشکل مکعب بشکل مکعب دراوردن
score U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scored U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
scores U نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
lifemanship U متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
damp U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampers U دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
prepare U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
engineer U اداره کردن طرح کردن و ساختن
To bear (put up) with somebody. U با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
prepares U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
engineered U اداره کردن طرح کردن و ساختن
engineers U اداره کردن طرح کردن و ساختن
preparing U اماده کردن ساختن ترکیب کردن
make U درست کردن ساختن اماده کردن
to lay it on thick U نصب کردن ساختن
getting U مجاب کردن ساختن
work up U ترکیب کردن ساختن
get U مجاب کردن ساختن
gets U مجاب کردن ساختن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
entombs U دفن کردن مقبره ساختن
entombing U دفن کردن مقبره ساختن
retards U کند ساختن معوق کردن
fructify U برومند کردن بارور ساختن
perpetuated U دائمی کردن جاودانی ساختن
serializing U نوبتی کردن پیاپی ساختن
illuminating U درخشان ساختن زرنما کردن
pt down U هرز اب ساختن منکوب کردن
reproduces U چاپ کردن دوباره ساختن
entombed U دفن کردن مقبره ساختن
entomb U دفن کردن مقبره ساختن
reproduce U چاپ کردن دوباره ساختن
serializes U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localising U محلی کردن موضعی ساختن
avouch U تضمین کردن مستقر ساختن
localize U محلی کردن موضعی ساختن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
serialized U نوبتی کردن پیاپی ساختن
improvising U انا ساختن تعبیه کردن
reproduced U چاپ کردن دوباره ساختن
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
localizes U محلی کردن موضعی ساختن
localizing U محلی کردن موضعی ساختن
to cotton with each other U باهم ساختن یارفاقت کردن
serialize U نوبتی کردن پیاپی ساختن
localises U محلی کردن موضعی ساختن
improvise U انا ساختن تعبیه کردن
perpetuates U دائمی کردن جاودانی ساختن
franking U باطل کردن مصون ساختن
assimilated U هم جنس کردن شبیه ساختن
pleases U خشنود ساختن کیف کردن
assimilated U تلفیق کردن همانند ساختن
improvises U انا ساختن تعبیه کردن
please U خشنود ساختن کیف کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
assimilates U هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilate U تلفیق کردن همانند ساختن
frank U باطل کردن مصون ساختن
franks U باطل کردن مصون ساختن
frankest U باطل کردن مصون ساختن
franker U باطل کردن مصون ساختن
surprise U متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises U متعجب ساختن غافلگیر کردن
franked U باطل کردن مصون ساختن
discompose U مضطرب ساختن پریشان کردن
redargue U متهم ساختن تکذیب کردن
assimilate U هم جنس کردن شبیه ساختن
prepare U مهیا ساختن مجهز کردن
inculcates U جایگیر ساختن تلقین کردن
assimilates U تلفیق کردن همانند ساختن
destroying U ویران کردن نابود ساختن
assimilating U تلفیق کردن همانند ساختن
destroys U ویران کردن نابود ساختن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com