Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (17 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
evangelised
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelises
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelising
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelize
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelized
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizes
U
بشارت بدین مسیح دادن
evangelizing
U
بشارت بدین مسیح دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
gospel
U
بشارت درباره مسیح
gospels
U
بشارت درباره مسیح
sudarium
U
دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
antichrst
U
مسیح دروغی مسیح کاذب
christly
U
شایسته مسیح مربوط به مسیح
to transubstantiate
U
تغییر دادن ماده
[نان و شراب مربوط به عشاربانی]
به بدن و خون عیسی مسیح
[دین]
Noel
U
سرود میلاد مسیح جشن میلاد مسیح
good tidings
U
بشارت
Annunciation
U
بشارت
enunciation
U
بشارت
glad tidings
U
بشارت
Lamprophony
U
وضوح و رسائی بشارت
hitherward
U
بدین سو
thus
U
بدین گونه
hereby
U
بدین وسیله
concerning this
<adv.>
U
بدین وسیله
as to that
<adv.>
U
بدین وسیله
for this purpose
<adv.>
U
بدین وسیله
hitherward
U
بدین طرف
because of
U
بدین دلیل
hereto
<adv.>
U
بدین وسیله
that is to say
U
بدین معنی که
hereunto
<adv.>
U
بدین وسیله
on this
<adv.>
U
بدین وسیله
in or after this manner
بدینسان
[بدین طریق]
hereunto
U
بدین وسیله تاکنون
thus
U
مثلا بدین معنی که
obelus
U
نشانی بدین شکل "-"
virgule
U
علامتی بدین شکل
semicolon
U
نقطه و ویرگول بدین شکل
Hereby I declare ...
U
بدین وسیله اعلان می کنم که...
proselytized
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
postulancy
U
تقاضای ورود بدین یا جمعیتی تازه
proselytizing
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytizes
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytize
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
Can you give me a heads up?
<idiom>
آیا میتونین قبلش به من خبر بدین؟
proselytising
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
greek cross
U
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
proselytised
U
بدین تازهای وارد شدن یاکردن
the public are hereby notified
U
بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
messianic
U
مسیح
antichrist
U
ضد مسیح
Christ
U
مسیح
anointed
U
مسیح
reconvert
U
برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
reconversion
U
هدایت مجدد بدین مسیحی بازگشت از گمراهی
ensilage
U
علیق یاغلهای که بدین ترتیب نگاهداشته شود
messiahs
U
مسیح موعود
antichrst
U
دشمن مسیح
pseudo christ
U
مسیح نما
christly
U
مسیح وار
christhood
U
مسیح بودن
christlike
U
مسیح وار
vicar of christ
U
مسیح پاپ
messiah
U
مسیح موعود
lachryma christi
U
اشک مسیح
Christmases
U
عیدمیلاد مسیح
Christmas
U
عیدمیلاد مسیح
jesus christ
U
عیسی مسیح
IHS
U
نمودار مسیح
upsilon
U
نام حرف بیستم الفبای یونانی که بدین شکل
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
pseudo christ
U
مسیح کاذب دجال
anno domini
U
بعد از میلاد مسیح
neo christianity
U
دین نوین مسیح
dominical
U
یعنی حضرت مسیح
christology
U
مبحث مسیح شناسی
carol
U
سرودشب عیدمیلاد مسیح
carols
U
سرودشب عیدمیلاد مسیح
judns be trayed jesus
U
یهودابه مسیح خیانت کرد
Yule
U
جشن میلاد عیسی مسیح
passion week
U
هفته پیش از رستاخیز مسیح
adventism
U
اعتقاد بدوباره امدن مسیح
orthodox
U
مطابق عقاید کلیسای مسیح
psilanthropy
U
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
chiliasm
U
اعتقاد به فهور مجدد هزارساله مسیح
incarnationist
U
کسی که مسیح را خدای مجسم می داند
millenarian
U
معتقد به سلطنت هزار ساله مسیح
millenarianism
U
اعتقاد به سلطنت هزار ساله مسیح
psilanthropism
U
عقیده باینکه مسیح جز انسان نبوده
zechariah
U
یهود درقرن 6 قبل از میلاد مسیح
Anno Domini
[AD]
<adj.>
پس از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
zachariah
U
یهود درقرن 6 قبل از میلاد مسیح
icon
U
تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی
postmillenarian
U
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
the holy grail
U
دوری یاجامی که مسیح دراخرین شام خودبکاربرد
icons
U
تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی
before Christ
[BC]
قبل از میلاد مسیح
[جهت بیان سال]
postmillennialist
U
معتقدبه فهور ثانوی مسیح پس از هزار سال
ikons
U
تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی
pouch
U
خورجین
[گاه قالیچه ها برای مصارف شخصی عشایر بدین گونه بافته می شوند.]
Doom
U
[نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
monophysite
U
کسیکه عقیده دارد باینکه مسیح دارای یک ذات است و بس
christian era
U
مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
lord of misrule
U
متصدی وسرپرست تفریحات ونمایشات مخصوص عید تولد مسیح
passionist
U
عضو دستهای از نصارا که پیوسته مصیبت حضرت مسیح رابایدیاداورشوند
Chrismon
U
[حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
kenosis
U
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
apocrypha
U
کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
essene
U
راهب یهودی) عضوفرقهای که دوقرن پیش ازامدن مسیح درفلسطین تشکی
contra rotating
U
دو یا چند ملخ یا شفت که درخلاف جهت هم روی محورمشترکی میچرخند و بدین ترتیب مانع اثر نیروهای پیچشی میشوند
to ride and tie
U
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
evangelical
U
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
evangelic
U
پیرو این عقیده که رستگاری و نجات دراثرایمان به مسیح بدست میاید نه دراثر کردار و اعمال نیکو
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
rug names
U
اسامی فرش
[بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promotes
U
ترفیع دادن درجه دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
give security for
U
تامین دادن ضامن دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
individualized
U
تمیز دادن تشخیص دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualizing
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
U
تمیز دادن تشخیص دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
individualising
U
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
U
تمیز دادن تشخیص دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
individualises
U
تمیز دادن تشخیص دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com