English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
he talks very indistinctly U بسیار ناشمرده سخن میگوید معلوم نیست چه میگوید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he says U میگوید
he speaks to the purpose U با منظورسخن میگوید
the finance minister is up U سخن میگوید
he says i do not know U میگوید نمیدانم
it say in the bible that U در کتاب مقدس میگوید
it seems to me he is lying U بنظرم میرسد دروغ میگوید
paradoxist U کسیکه سخنهای متناقض میگوید
pseudologist U کسیکه مرتبا دروغ میگوید
pseudologer U کسیکه مرتبا دروغ میگوید
the pot calls the kettle black U دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
jargonist U کسی که به زبان غیرمصطلح سخن میگوید
mumbler U کسیکه اهسته وناشمرده سخن میگوید
his parentage isunknown U اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
rub someone the wrong way <idiom> U خشمگین کردن با چیزی که شخص میگوید یا انجام می دهد
pot calling the kettle black <idiom> U دیگ به دیگ میگوید رویت سیاه
that depends U معلوم نیست
It is not known yet . It is not settled yet . U هنوز معلوم نیست
they are of a doubtful paterni U اصل انها معلوم نیست
it is of doubtful proveance U معلوم نیست اصلا از کجا امده است
this line does not scan U وزن این شعر با تقطیع معلوم میشودکه درست نیست
bailment U امانت گذاشتن سپردن جنس به تاجری که اعتبارش معلوم نیست باضمانت شخص ثالث
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
in a pinch <idiom> U بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
hand-held U کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
hard U دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
hardest U دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
harder U دیسک مغناطیسی محکم که قادر به ذخیره سازی حجم داده بسیار بیشتر از روی فلاپی دیسک است و معمولا متحرک نیست
vlsi U مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
untold U ناشمرده
infinity U حجم بسیار بسیار بزرگ که از بیشترین حد تصور هم بزرگتر باشد
super- U کامپیوتر main Frame بسیار قوی برای عملیات ریاضی بسیار سریع
inarticulation U گفتار ناشمرده
inarticulately U بطور ناشمرده
gabbling U سخن ناشمرده
gabbles U سخن ناشمرده
gabbled U سخن ناشمرده
gabble U سخن ناشمرده
jabber U سخن تند و ناشمرده
gibbered U سخن تند و ناشمرده
gibber U سخن تند و ناشمرده
gibbering U سخن تند و ناشمرده
jaber U سخن تند و ناشمرده گپ
gibbers U سخن تند و ناشمرده
gabbling U ناشمرده حرف زدن
gabble U ناشمرده حرف زدن
gabbles U ناشمرده حرف زدن
jabbers U سخن تند و ناشمرده
jabbering U سخن تند و ناشمرده
gabbled U ناشمرده حرف زدن
jabbered U سخن تند و ناشمرده
All is not gold that glitters. <proverb> U هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
inarticulate U ناشمرده درست ادا نشده
jaber U وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
winchester disk U دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
u.h.f. U بسامد بسیار بسیار زیاد
ultra high frequency U بسامد بسیار بسیار زیاد
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
cray U نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
leaving files open U به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
it is past all hope U جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
gibbered U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbering U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibber U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
gibbers U تند و ناشمرده سخن گفتن دست و پا شکسته حرف زدن ور زدن
state-of-the-art U بسیار پیشرفته یا از نظر تکنیکی بسیار پیشرفته
overt U معلوم
pronounced U معلوم
known U معلوم
invisible U نا معلوم
given U معلوم
determinate U معلوم
sharp cut U معلوم
assignable U معلوم
intelligible U معلوم
illiquid U نا معلوم
inevidence U معلوم
obvious U معلوم
the active voice U معلوم
indistinct U نا معلوم
It was revealed that … It transpired that . . . U معلوم شد که ...
active U معلوم
to the fore U معلوم
definite U معلوم
known datum point U ایستگاه معلوم
known distance U مسافت معلوم
familiarizing U معلوم کردن
familiarizes U معلوم کردن
kithe U معلوم شدن
vaguer U غیر معلوم
vague U غیر معلوم
evidently U از قرار معلوم
verb active U فعل معلوم
manifestly U بطور معلوم
To make known . To signify . U معلوم کردن
ascertained U معلوم کردن
known distance U فاصله معلوم
familiarized U معلوم کردن
cretain U معلوم بعض
ascertaining U معلوم کردن
ascertains U معلوم کردن
vaguest U غیر معلوم
known target U هدف معلوم
familiarised U معلوم کردن
familiarises U معلوم کردن
familiarising U معلوم کردن
familiarize U معلوم کردن
ascertain U معلوم کردن
known U معلوم کردن
to come to light U معلوم شدن
to make known U معلوم کردن
presumedly U از قرار معلوم
seemingly U از قرار معلوم
the date was not specified U تاریخ ان معلوم
discernibly U بطور معلوم
It was clear that she had lied . U دروغش معلوم شد
noticeably U بطوربرجسته یا معلوم
the active voice U فعل معلوم
to bring tl light U معلوم کردن
known data U عناصر معلوم
given conditions U شرایط معلوم
Presumably … indications are … Evidently … by the look of it … U از قرار معلوم ...
he proved to know the secret U معلوم شد راز را میداند
obviously U بطور اشکار یا معلوم
deponent U درفاهرمجهول ودرمعنی معلوم
time will tell U در آینده معلوم می شود
apparent U معلوم وارث مسلم
taskwork U کار معلوم کارناخوشایند
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
it will manifest it self U معلوم خواهد گشت
present participles U وجه وصفی معلوم
present participle U وجه وصفی معلوم
fatherless U فاقد مولف معلوم
participles U وجه وصفی معلوم
participle U وجه وصفی معلوم
type U نوع خون را معلوم کردن
typed U نوع خون را معلوم کردن
Is the departure time certain ? U وقت حرکت معلوم است؟
types U نوع خون را معلوم کردن
his fate is sealed U سرنوشت اوازقبل معلوم گردیده
determinable U معلوم کردنی انقضاء پذیر
deponont U در فاهر مجهول و در باطن معلوم
known datum point U نقطهای با مختصات وگرای معلوم
we shall see U تا ببینم بعد معلوم میشود
evince U معلوم کردن ابراز داشتن
evinced U معلوم کردن ابراز داشتن
pedigreed U دارای نسب یادودمان معلوم
Known and unknown . U معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
Certain notorious ( dubious ) characters . U عده افراد معلوم الحال
We know it for a fact that… U برایمان کاملا" معلوم است که ...
It was evident from the start. U از اول کار معلوم بود
evincing U معلوم کردن ابراز داشتن
evinces U معلوم کردن ابراز داشتن
seal one's fate U سرنوشت کسی را به بدی معلوم کردن
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
We wI'll be notified(informed)of the results today. U امروز جواب کار معلوم می شود
He is known to the police . U هویتش نزد پلیس معلوم است
Presumably she hasnt arrived yet . U از قرار معلوم هنوز واردنشده است
the bill defined his powers U حدود اختیارات وی دران لایحه معلوم گردید
it is inexpedient to reply U پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
loose ends <idiom> U بدون کار معلوم وروشنی برای انجام دادن
count one's chickens before they're hatched <idiom> U روی چیزی قبل از معلوم شدن آن حساب کردن
parameter U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
parameters U نسبت میان تقاطع دو سطح مقدار معلوم و مشخص پارامتر
certifying U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifies U صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
perfect participle U وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
far U بسیار
an abundance of U بسیار
sopping U بسیار
much U بسیار
seldom U بسیار کم
ever so U بسیار
abundant U بسیار
detestable U بسیار بد
numerous U بسیار
far and away U بسیار
multifarious U بسیار
multiplicity U بسیار
many U بسیار
precious U بسیار
terrible <adj.> U بسیار بد
by far U بسیار
mickle or muckle U بسیار
beastby U بسیار
rotten <adj.> U بسیار بد
clinking U بسیار
overly U بسیار
lousy <adj.> U بسیار بد
plenty U بسیار
awful <adj.> U بسیار بد
very U بسیار
unco U بسیار
all- U بسیار
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com